ادبیات، فلسفه، سیاست

برچسپ‌ها: اندیشه

superman-01
ابرمردی که صرفا با نیروی اراده، جهان را از بمب‌های اتمی پاک می‌کند، فقط در تخیلات ما خلق می‌شود. در عمل برای وادارکردن کشورها به پاکسازی اتمی، باید قدرت و نفوذی جهانی داشته باشید و از این قدرت واقعا استفاده کنید…
برخی مواضعِ جنجالی آرنت برای خیلی‌ها غیرقابل قبول است. او شجاعت زیادی در بازگویی واقعیت‌های تاریخ داشت، ولی در نهایتْ مطالعهٔ آن‌چه بر او گذشتْ آموزنده‌تر از ایده‌هایی‌ست که خود او توانست از زندگی استخراج کند…
مردان دنیای ما مجبور نیستند در قالب‌های سفت و سخت سنتی خود را به‌زور جا کنند و عواطف عمیق‌شان را سرکوب کنند. این مردان آزادی و نیاز بیشتری دارند تا هویتِ مردانهٔ اختصاصی‌تری برای خودشان تعریف کنند…
انسان جانورِ حیرت‌انگیزی‌ست؛ می‌تواند با دروغ‌پردازی و سفسطه‌بافیْ خود را به مقام خدایی و پیغمبری منصوب کند و جماعتی را بفریبد و وقتی به قدر کافی یارگیری کرد، به نام خدا و اخلاق دست به هر جنایتی بزند…
هیچ کس نمی‌تواند آن‌طور که شهروند کشور خود است، شهروند جهان باشد. در کتاب درباره‌ی خاستگاه و غایت تاریخ، یاسپرس، به تفصیل، پیامدهای دولتی جهانی و امپراطوری‌ای جهانی را بحث می‌کند.
حالا می‌دانیم که بسیاری از پادشاهان باستان، خودشیفته‌های ضعیف‌کشی بیش نبودند. اما نرسالاری و پدرشاهی در واقع جاذبهٔ عمیقی در وجود بسیاری از مردم دارد، و فقط خودِ مردم می‌توانند این بتِ درونی را بشکنند…
آیزاک آسیموف طی نیم قرن حرفهٔ نویسندگی‌اش فوق‌العاده پرکار بود. او یکی از مهم‌ترین شخصیت‌ها در ادبیات علمی‌تخیلی و یکی از غول‌های این قلمرو است که نقش مهمی در شکوفایی این ادبیات در قرن بیستم داشته است…
وقتی معیارهایی جهان‌شمول برای اخلاقیات داشته باشید، یعنی برای تشخیص حق و باطل استانداردی فراگیر دارید، و آن‌وقت می‌توانید برخی رفتارها را باطل یا غلط یا شرّ بنامید، و برخی فرهنگ‌ها را فاسد یا ضداخلاقی بدانید…
دیوار آجری بلند، با سیم‌های خاردار، با دوربین‌های مدار بسته که یک در فلزی بزرگِ ماشین‌رو دارد و یک در کوچک فلزی آبی رنگ. در کوچک فلزی آبی رنگ، که رنگ آبی‌اش دروغ آشکاری بر پیکر آن چهره‌ی زمخت است…
معمولا خیال‌مان راحت است که در زندگی همواره حفاظ‌هایی هستند که از ما محافظت می‌کنند. اما گاهی سرنوشت به خطا می‌رود و در بحران گرفتار می‌شویم؛ حفاظ‌ها از بین رفته‌اند؛ و همه چیز ممکن است در لحظه‌ای به فنا برود…
معیارهای عینیِ خوب و بد، دفاعِ ما علیه ایده‌های بد است. اگر معیارهای‌مان را ببازیم، هیچ دفاعی نداریم. با توسل به نسبی‌گرایی اخلاقی، ایمنیِ طبیعی‌مان را غیرفعال می‌کنیم، و خود را در برابر ایده‌های بد آسیب‌پذیر می‌کنیم…
اگر تصویری در ذهن ما به قدرِ کافی قدرتمند باشد، باور می‌کنیم واقعی‌ست و تخیل‌مان را برای درکِ واقعیتِ آن به خدمت می‌گیریم؛ چون ما دنیای خودمان را آن‌گونه که هست نمی‌بینیم، آن‌گونه که خودمان هستیم می‌بینیم…