در گفتمان «مردانگی» و «مرد بودن»، کشمکشی بین دو قطب اصلی وجود دارد. یک طرف گله دارد که پسران امروز زیادی نرم و نازک نارنجی هستند و مرد نیستند، و طرف دیگر اصرار دارد که تمام رفتارهای سنتی مردانه اصطلاحا «مسموم» است و معتقدند باید آنها را دور ریخت. اما بحث مهمی که در این گفتگوها نادیده گرفته میشود یا از قلم میافتد این است که نیازهای عاطفیِ هویتِ مردانه، طیف وسیعی دارد و برای هر فرد متفاوت است و نمیتوان بهراحتی یک نسخه برای همه پیچید و به «تلهٔ تعمیم» افتاد.
مردان دنیای ما آزادی و نیاز بیشتری دارند تا هویتِ مردانهٔ اختصاصیتری برای خودشان تعریف کنند. این مردان مجبور نیستند در قالبهای سفت و سخت سنتی خود را بهزور جا کنند و برای تبعیت از آن قالبْ برخی عواطف خود را سرکوب کنند و برخی عواطف دیگر مثلا خشم و عصبانیت را برجسته کنند.
البته با توجه شرایط و نیازها محیطی، برای برخی مردان ممکن است دشوار باشد که مسئلهٔ هویتِ مردانه را حل و فصل کنند، چون محیطشان میطلبد که «مردانهتر» رفتار کنند، ولی بالاخره فرد در نقطهای از زندگی ممکن است مجبور شود یک بار برای همیشه این مسئله را حداقل برای خودش حل کند. درعینحال، با آنکه ممکن است بسیار از ما رفتارهای خطرناک و نرینه را قبول نداشته باشیم، هنوز بسیاری از مردانْ ناخودآگاه به الگوهای قدیمی چسبیدهاند؛ الگوهایی که به آنها آسیب میزند، مثلا: مخفیکردنِ ضعفها، سرکوبِ ترسشان، فروخوردنِ غم و اندوه، عصبانیت و تخسبودن و ….
«واقعیتِ مردانه»
واقعیت این است که مردان در عمق بحران سلامت قرار دارند. نرخ خودکشیِ منجر به مرگِ مردان در دنیا دو برابرِ زنان است. در کشوری مثل آمریکا سه چهارمِ مرگهای ناشی از اُوردوز الکل در مردان رخ میدهد. در استرالیا که کیفیت زندگی خیلی بالاست، مردان از تنهایی و کمبود حمایت اجتماعی رنج میبرند. این تنهاییِ مردانه منجر به مشکلات روحی و جسمیِ خطرناکی در جوامع ما شده است.
واقعیت تلخ دیگر این است که بسیاری از مردان خودشان نمیدانند دچار مشکل افسردگی هستند. افسردگیِ مردان دشوارتر تشخیص داده میشود چون آنها یاد گرفتند که «مرد باشند» و خودشان را کنترل کنند. ولی این عوارضی منفی برای خودشان و اطرافیانشان دارد. تخلیهٔ عصبانیت سرِ بچه و خانواده، یا مصرف شدید الکل و رانندگیِ خشن، از علائم این مشکل است. درواقع مخفیسازی و سرکوبِ عواطفْ بهایی دارد و مثلا خودش را بهصورت غلیان و ضعیفکشی نشان میدهد.
***
یکی از ویژگیهای مهمی که مردان دنیای ما واقعا کم دارند، چیزیست که اصطلاحا به آن میگویند «تابآوریِ عاطفی» یا انعطاف هیجانی؛ که البته این ویژگیْ خاصِ مردان نیست، ولی مردهای دنیای واقعی آن را کم دارند. چیزی که برای زندگی و رشد در دنیای اجتماعیِ همواره در حال تغییر و تحولمان شدیدا به آن نیاز داریم. برای رسیدن به تابآوری عاطفی باید ذهنیتتان را نسبت به مردانگی و نرینگی بازنگری کنید. طوری که بتوانید به احساساتِ عمیقترتان دسترسی پیدا کنید و بتوانید آنها را هم آشکار کنید: به بیان ساده یعنی این که بیشازحد حساس باشید، قدرتِ همدردی و دلسوزی داشته باشید، با شرم و ترستان منطقی برخورد کنید، و بتوانید به مردانِ دیگر هم اعتماد کنید.
برای شروع میتوانید پیش خودتان یا دوستانتان، برداشتِ غالب یا سنتی از مردانگی و نرینگی را به پرسش بکشید. مثلا اینکه:
ــ کدام صفات سنتی مردانه ارزشِ «نگهداشتن» دارد؟
ــ کدام صفات را باید دور انداخت و چرا؟
ــ چه چیزهایی را مردان باید علنا بتوانند بیان کنند بدون آنکه تحقیر شوند؟
ــ چه رفتارهایی را مردان بدون خجالت یا تحقیر باید بتوانند انجام دهند؟
ــ چه عواطفی را مردان بدون خجالت و تحقیر باید بتوانند بروز دهند؟
صداقت عاطفی
سرکوب و انکارِ عواطفی که در پسِ خشم نهفته است، یکی از معضلات بزرگِ نرینگیِ سنتی است. برعکس، روبهرو شدن با احساساتی که از آنها میترسید، رسیدن به سلامتِ عاطفی و تابآوریِ هیجانی را راحتتر میکند. هرچه احساساتتان را بیشتر سرکوب کنید، تاریکتر و ترسناکتر و مهیبتر میشوند. ولی شناسایی آنها میتواند به مدیریتشان کمک کند. پذیرش این واقعیت و مواجهه و مدیریت عواطف درون، صداقت عاطفی شما را میرساند. صداقت عاطفی در واقع یکی از قدرتهای روانی است.
برای کار با هیجاناتِ مشکلآفرینِ درونتان تکنیکهایی هست که میتواند کمککننده باشد:
ابتدا از گذشته یا از کودکی خود شروع کنید، از زمانی که دچار احساس غم، ترس یا تنهایی شُدید: دربارهٔ آنها بنویسید. واقعهای را که منجر به این احساس شد بنویسید. اگر جزئیاتش دردناک یا خجالتبار است، میتوانید کلیگویی کنید. اگر یادتان میآید، احساساتِ جسمانیِ آن تجربه را توضیح دهید (مثلا تهوع، دلشوره، تپش قلب…). واکنشِ طرفِ مقابل را بگویید.
سپس توضیح دهید که چهطور با آن شرایط یا احساسات کنار آمدید. چهطور بر آنها غلبه کردید. آیا آنها را مدیریت یا سرکوب کردید؟ چرا؟ آیا با کسی در میان گذاشتید؟ واکنشِ این فرد چه بود؟ برای مدیریت یا مهار آن هیجانات، چه کارهای دیگری انجام دادید؟
حالا خود را در زمانِ حالتان تصور کنید درحالیکه کنارِ گذشتهٔ خودتان نشستهاید، و فکر کنید که همان احساسات بروز کرد. برای گذشتهٔ خود بنویسید که با این احساسات چگونه روبهرو شود و چگونه آنها را مدیریت کند. به منِ جوانتر خودتان یاد دهید که وجودِ این احساساتْ طبیعی و غریزی است و هر آدمِ عادی و سالمی ممکن است آنها را تا حدی تجربه کند.
***
مردان معمولا با دوستانِ مرد خود، پیوندهای نزدیکی برقرار میکنند. فعالیتهای مشترک و دوستانه مثل ورزش، تماشای فوتبال، یا تفریح و عشق و حال، میتواند شما را قدری از تنهایی درآورد. ولی ممکن است شما را از احساساتِ عمیقتر در عمق وجودتان غافل کند.
همانطور که بسیاری از زنان با بیان مشکلات و عواطف خود به دوستانشان، از حسِ همدلی آنها بهره میبرند و از حسِ تنهایی و اضطراب و افسردگیِ خود کم میکنند، و بهتر به اعتمادِ دوسویه دست پیدا میکنند، مردان هم میتوانند در روابط دوستانهٔ خود با هم، عواطف درونی خود را در میان بگذارند و از حس همدلی و اعتمادِ دوسویه بهره ببرند.
یکی از مشکلات بسیاری از مردان حتی در روابط با جنسِ مخالف، دشواری در بیان شکستها و ترسها و غمهاشان است. ضمنا حتی اگر بتوانند این احساسات را با جنسِ مخالف به اشتراک بگذارند، اگر رابطهٔشان بههم بخورد یا آن را از دست بدهند، دیگر ممکن است کسی را برای بیان و اشتراکگذاری عواطفشان نیابند.
در این مورد، یادگرفتن از زنان بسیار مفید خواهد بود. زنانْ استادِ ایجاد شبکههای حمایتی یا کمکرسانی هستند؛ درواقع ایجاد شبکهٔ عاطفی. ولی مردان هم میتوانند شبکهٔ حمایتیِ عاطفی تشکیل دهند.
روشهای مختلفی برای این کار وجود دارد. مثلا گروههای مردانه که مشخصا با این هدف تشکیل شده باشد (و ترجیحا از مشاورهٔ روانشناسی بهره ببرد)، به مردها شانسی برای گفتگوی آزاد و صادقانه دربارهٔ عواطف عمیقشان میدهد. درون این گروهها، مردان میتوانند بهجای آنکه نسخه بپیچند و توصیهورزی کنند، برای همدیگر حمایتِ عاطفی فراهم کنند، یعنی مثلا دردلهای هم را بشنوند، و همدلی و همدردی نشان دهند.
استفاده از پلتفرمهای آنلاین که بتوان بهطور ناشناسْ حمایت عاطفی دریافت کرد هم میتواند راهحل مفیدی باشد. مثلا سرویس تدر (Tethr) که ویژهٔ مردان ساخته شده و اپلیکشن هم دارد، یک جامعهٔ حمایتی آنلاین برای حمایتِ همتایانِ مرد دارد.
برای بسیاری از مردانْ بیان احساسات عمیق و یادگیریِ اعتماد در اینگونه «فضاهای امن» میتواند تحولآفرین باشد. درواقع وقتی پسرها در دوران رشد با الگوی مردِ برتریطلب و سلطهجو بزرگ میشوند، امکان بیان نقاط ضعف خود را نمییابند، ولی در شبکههای مردانهٔ امنتر، فرصتی برای بیانِ ضعفها و جلب کمک و حمایت پایدار و بادوام فراهم میشود.
مردانگی را بازتعریف کنید
طی روند بازبینی و تجدیدنظر در مفهومِ مردانگی، متوجه میشوید که برخی صفات مردانهٔ سنتی هست که واقعا میخواهید نگهشان دارید. مثلا بعضی مردها بهطور طبیعی کمحرفترند، خصوصا درمورد عواطفشان، و بعضیها عاشق رقابتهای خشنتر هستند. اگر بتوانید این صفات را طوری اصلاح کنید که در خدمتِ حسِ همکاری و همدلی و تابآوریِ عاطفیِ شما باشند، اصلا چیز بدی نیستند. حالا اگر درونگرا هستید، وقتی لازم شد باید بتوانید عواطفتان را بروز دهید و بیان کنید.
من در زندگیِ خودم متوجه شدم که سالها در برخورد با دوستانِ مذکرِ خودم، شخصیت رقابتی داشتهام: چه در ورزش چه در کار. گاهی بهخاطر بهترکردن خودم بود. ولی گاهی برای تخریب دیگران (کوچککردن دیگران به نفع خودم). ولی اگر من بخواهم رگِ رقابتیام را حفظ کنم، باید طوری باشد که همزمان به بقیه آسیب نزند. بیشترِ مردها خودشان به این موضوع آگاه نیستند، چون بهطرزی ظریف در تاروپودِ روابط و تعاملاتِ دوستانهٔ آنها بافته میشود. و وقتی که مثلا بهخاطرِ خوردنِ نوعِ خاصی از غذا یا نوشیدنی یا اشکریختن برای چیزی، همدیگر را مسخره یا تحقیر میکنند، آن وقت خودش را بهتر نشان میدهد.
در تمام جوانب زندگی، اگر مردها بخواهند بدون آنکه همدیگر را خراب کنند با هم رقابت کنند، میتوانند رقابتهای جدید و سازندهتر و حمایتیتر ابداع کنند. وقتی من عمدا تصمیم گرفتم برای دوستانم لاف نزنم، آنها هم خیلی کمتر با من همین کار را کردند. این فضایی را بین ما ایجاد کرد که حالا ما میتوانیم درونِ آنْ دربارهٔ مشکلاتمان راحت مشورت کنیم و بیشتر ممکن است همدیگر را حمایت کنیم. چون فشارِ برتریطلبیْ دیگر بین ما از بین رفته است.
کمک نشانهٔ ضعف نیست
مردان خیلی کمتر از زنان ممکن است کمکِ عاطفی قبول کنند. یکی از معضلات قدیمی هم این است که هنجارهای نرینگیِ سنتی، مردان را از کمک گرفتن در زندگی باز میدارد. این درعینحال به آنها یاد میدهد که از کمک به مردانی که آنها را بیگانه میپندارند خودداری کنند. بعضی مردها میگویند برای آنکه مردِ دیگر را شرمسار نکنند یا در زندگیِ خصوصیِ او دخالت نکنند، دستِ یاری به او دراز نمیکنند. این معضل درعینحال ممکن است ناشی از نگرانیِ عمیقتری باشد: چون بسیاری از مردها میترسند که بیشازحد مددکار و مهربان بهنظر برسند ــ یعنی مثل زنها.
در ذهنیتِ خود نسبت به مردانگیْ بازنگری کنید. از کمک کردن به مردانِ دیگر و کمک گرفتن از آنها نترسید. اینها نشانهٔ ضعف نیست. کمک را بپذیرید؛ و پیشنهاد کمک بدهید.
سرانجام، مهم است که حقیقتِ عمیقتر را بپذیریم: خیلی خوبست که کسی برای کمک گرفتن داشته باشید، خواه دوست یا غریبه. این حس به شما میگوید که شما برای دیگران اهمیت دارید، و اگر نیاز به کمک داشتید، آدمهای دیگر هوای شما را خواهند داشت. این همان حسِ عمیقِ امنیت است که همهٔ انسانها آن را دوست دارند و به آن نیاز دارند.