فرهنگ فلسفی ولتر: علیه تعصب و قربانی آن
فرهنگ فلسفی را همانگونه که بیاعتنا به انسجام معمول کتابها نوشته شده، پارهپاره و پیش و پس میتوان خواند، و لازم نیست که از ابتدا تا انتها به ترتیب خوانده شود.
فرهنگ فلسفی را همانگونه که بیاعتنا به انسجام معمول کتابها نوشته شده، پارهپاره و پیش و پس میتوان خواند، و لازم نیست که از ابتدا تا انتها به ترتیب خوانده شود.
بزرگترین معمای سیر حکمت در اروپا آن است که فروغی از چه منبع یا منابعی برای نوشتن این اثر سترگ بهره گرفته است. اگر این معما گشوده بود، بهتر میتوانستیم دربارهی پست و بلند زبان و درونمایهی این کتاب کلاسیک داوری کنیم.
برخی مترجمانِ آثار ایمانوئل کانت، یا دیگر متون کلاسیک فلسفی-سیاسی، به فارسی هر جا به واژهی commonwealth رسیدهاند، آن را به طور اتوماتیک به «مشترک المنافع» برگرداندهاند.
در «به سوی صلح جاودان»، دین حضوری پررنگ دارد. فراموش نکنیم که بخش مهمی از جنگهای اروپا، از جمله در قرن هجدهم، نبردهای مذهبی بودهاند.
استاد میرشمس الدین ادیب سلطانی، در پیشگفتارهای خود بر دو ویراستِ ترجمهی سنجش خرد نابِ ایمانوئل کانت، دستکم، هفت بار، به ذکر جمیل محمد علی فروغی و اثر ماندگارش، سیر حکمت در اروپا، میپردازد.
آیا میان ژانرِ(نوع) نوشتن و درونمایهی نوشته پیوندی نزدیک و معنادار برقرار است؟ آیا مضمون مانند مایعی است که میتوان در ظرفهایی با ابعاد و اشکال گوناگون ریخت بدون آنکه ماهیت آن مایع تغییر کند؟
همانطور که نادرستی استبداد را میتوان نشان داد، نادرستی شورش نیز از این واقعیت معلوم میشود که اگر دستوری که بر اساس آن [مردم] عمل خواهند کردند به طور علنی به رسمیت شناخته شود، در هدف خود ناکام میماند.
اندیشیدن انتقادی نه تنها بر آموزهها و مفاهیمی که فرد از دیگران دریافت میکند، بر پیشداوریها و سنتهایی که به ارث برده، به کار برده میشود، که دقیقاً با کاربرد معیارهای انتقادی بر اندیشهی خود فرد است که کسی هنر اندیشهی انتقادی را میآموزد.
معمولاً در بررسی زندگی و اندیشهی هانا آرنت، رابطهی عاشقانهی آرنت با مارتین هایدگر، و دامنهی تأثیرپذیری فلسفیاش از او برجسته میشود اما آرنت بسی بیش از آنکه در نگاه اول به نظر میرسد مدیون دانش و منش یاسپرس است.
فلسفه بنا به طبیعت خود چیزی باطنی است که نه برای عوام ساخته شده نه میتواند که برای عوام آماده شود؛ فلسفه فلسفه است تنها تا جایی که کاملاً در نقطهی مقابل عقل و حتی نقطهی مقابل حس مشترک قرار دارد.
کانت مدعی است وظیفهی ارزیابی زندگی در زمینهی التذاذ و رنج را میتوان از هر آدم عادی که دارای عقل سلیم است و دربارهی زندگی بازمیاندیشد، انتظار داشت.
چقدر مردم عادی وقتی میگویند زندگی یک فیلسوف به مردن میماند، راست میگویند. مرگ، جدایی میان جسم و روح، برای افلاطون دلپذیر بود؛ او به گونهای عاشق مرگ بود، زیرا جسم با همهی نیازهایش موجب وقفه در کاوشهای روحانی میشود.