ادبیات، فلسفه، سیاست

fs

فروغی و ادیب سلطانی: دو رویکرد رویارو در ترجمه‌ی فلسفی

استاد میرشمس الدین ادیب سلطانی، در پیش‌گفتارهای خود بر دو ویراستِ ترجمه‌ی سنجش خرد نابِ ایمانوئل کانت، دست‌کم، هفت بار، به ذکر جمیل محمد علی فروغی و اثر ماندگارش، سیر حکمت در اروپا، می‌پردازد.

استاد میرشمس الدین ادیب سلطانی، در پیش‌گفتارهای خود بر دو ویراستِ ترجمه‌ی سنجش خرد نابِ ایمانوئل کانت، دست‌کم، هفت بار، به ذکر جمیل محمد علی فروغی و اثر ماندگارش، سیر حکمت در اروپا، می‌پردازد.

این پیش‌گفتارها، دورنمایی از مبانی نظری ترجمه‌ی ادیب را پیش چشم می‌گذارد، و در توجیه سبک و سلیقه‌ی زبانی خاص، و رویکرد بی‌مانندش به اصطلاح‌شناسی فلسفی فارسی، می‌کوشد.

ادیب سلطانی، گرچه فروغی را بزرگ می‌خواند و نام‌اش را جز به نیکویی نمی‌برد، روش و منش زبانی و ترجمانی برگزیده‌اش را، تقریباً در تقابل تمام با شیوه‌ی فارسی‌گردانی‌های سلف خوش‌آوازه‌ی‌ خویش فرامی‌نماید، و از خواننده می‌خواهد ساختمان و ارمغان اصطلاح‌شناختی به کاررفته در سنجش خرد ناب را، از جمله، با آثار و میراث فروغی بسنجد، تا درباره‌ی بدعت‌ها و بداعت‌های او در ترجمه، از داوری به انصاف و ارج‌شناسی دور نماند.

ادیب سلطانی، به رغم تقابلِ میان خود و فروغی در مبانی و سبک ترجمه، وجه مشترکی را نیز بیرون می‌کشد که باید بر آن تأکید ورزید: ادیب در سراسر متن، از اظهار هرگونه نقد و نظری درباره‌ی فلسفه‌ی کانت می‌پرهیزد، تا جایی که پانوشت‌های ترجمه هم جز «جنبه‌ی فاکتی و فنی و متن‌شناسی» ندارند:

«شادروان ذکاء الملک فروغی، پایه‌گذار فلسفه‌نگاری نوین در ایران‌زمین، در اثر خود به نام سیر حکمت در اروپا درباره‌ی کانت شرحی آورده است. آن‌چه این شرح را از دیگر نوشته‌های مشابه جدا می‌کند و آن را ممتاز می‌گرداند، همین عینیّت بیهقی‌وار شادروان فروغی است.»
در پانوشتی بر همین عبارات، ادیب سلطانی، به نظر کسانی اشاره می‌کند که «نقش ترجمه و اقتباس را در تکوین سیر حکمت در اروپا بیش از نگارش مستقل» می‌دانند. ادیب بدون تصدیق یا تکذیب این رأی می‌نویسد:

«ما شخصاً در این‌باره به تحقیقی دست نزده‌ایم. ولی طبیعی است که اگر کسی بخواهد برای نخستین بار کتابی به زبان فارسی درباره‌ی سراسر تاریخ فلسفه‌ی اروپایی بنویسد، به ناچار، کار او به میزانی جنبه‌ی ترجمه و اقتباس خواهد داشت. البتّه این طلبی است مشروع که مؤلف منابع خود را ذکر کند. به هر سان، داستان تکوین سیر حکمت در اروپا هرچه باشد، چه از نگرگاه عینیّت که در بالا یاد شد، چه از نگرگاه غنای گنجانیده، و چه از نگرگاه شیوایی نثر، بر جای خود باقی است؛ – هرچند که درباره‌ی پاره‌ای جریان‌های فلسفی نوین یا بالنسبه نوین، چیزهایی را برای آرزو کردن باقی می‌گذارد.» (ص. lXXVI)

فارسی‌گردانِ سنجش خرد ناب در جای دیگر آرزو می‌کند ماجراها و مناقشه‌های بی‌انجام پیرامونِ ساختن و یافتن برابرنهاده‌ برای بسیاری مصطلحات فلسفی، بر پایه‌ی پشتوانه‌هایی چون  «اثر گران‌سنگ» و «دوران‌ساز» فروغی، فیصله‌ی نهایی بگیرد. ادیب، سیر حکمت در اروپا را هم‌چون «سرآغاز عهد جدیدی از فلسفه‌نگاری نوین در ایران‌زمین» می‌ستاید، و از جنبه‌های گوناگونی آن را یاری‌گر و گره‌گشا می‌شمارد:
«یکی از این جنبه‌ها اذعان ضمنی این حقیقت است که هرچند زبان فارسی [همراه با واژه‌های فارسی عربی‌تبار]، برای فلسفه بسیار غنی است، با این‌همه، این زبان در فلسفه ی اروپایی در سده‌های پس از رنسانس، چندان ممارست ندارد. بنابراین باید اثرهای عمده‌ی فلسفه‌ی اروپایی در سده‌های پس از رنسانس به زبان فارسی ترجمه شوند، و در جریان این ترجمه‌ها، گاه به‌گاه، می‌باید واژه‌های نوینی یافته یا ساخته شوند، و این واژه‌های نوین می‌باید بیشتر از ذخیره‌ی فارسی و ایرانی برخیزند، نه از زبان‌های بیگانه.»

ادیب سلطانی، سره‌گرایی مرزناشناس آوازه یافته است. خاصه، سنجش خرد ناب او، هم‌چون نمونه‌‌ی زبانزدی از حدّگریزی در مهندسی زبان شناخته می‌شود. اما عجب، که با این همه غلوّ در جرّاحی و دستکاری زبان، هنوز ذوق زبانی ادیب رضایت ندارد:

«شاید مترجم خوش‌تر می‌داشت که ای کاش این ترجمه فارسی‌تر از این از کار درمی‌آمد، اما وه که در دفتر طبیب خرد باب عشق نیست. با این‌همه امکان دارد که در چاپ‌های آینده باز هم در پاره‌ای جزئیات در راستای فارسی‌سازی گام‌هایی برداشت، یا دست‌کم، درباره‌ی برداشتن این گام‌ها اندیشه کرد.» (ص. XCI).

این مترجم صاحب سبک‌، نظر نکته‌گیرانی را به میان می‌آورد که «فراوانی واژه‌های ناآشنا و مهجور» این ترجمه، «و هم‌نشینی واژه‌های فارسی سره و فارسی عربی‌تبار» را عیب عیان آن می‌شمارند، و بدان «توحش عمدی» لقب می‌دهند. ادیب این را رأی ناصواب، و پیرایه‌ای ناروا می‌داند که  بر ترجمه‌‌اش می‌بندند:

«اگر چنین اتهامی بتواند بر ما وارد شود، آن‌گاه موضوع باز خواهد ماند که آیا این «تعریف» است یا «تذمیم»؛ یعنی موضوع باز خواهد بود که آیا این امر سبب بیشتر شدن دقت شده، یا دقت را کمتر کرده است. به هر سان می‌پذیریم که نثر فارسی، نثری از کار درآمده است خودآگاه، و به یک تعبیر، نقطه‌ی مقابل نثر شادروان فروغی؛ – و اگر آناگویی [این‌همان‌گویی] یا مقایسه و مماثله‌ای با نقاشی مجاز باشد، به یک سخن، هم حالت نقاشی ایتالیایی در دوران آغازین مدرن (به‌خصوص در فلورانس) مطمح نظر ما بوده است، و هم فزون بر آن، حالت نقاشی گوتیک بین المللی، و هم به‌ویژه، حالت مکتب‌های نقاشی «فلامان» (فلاماند) یا «فلاندری» [صفت از «فلاندر» = بلژیک قدیم] و هلندی. (ص. XCII).

در این میان، مترجمِ زبان‌شناس و چندزبان‌دان کتاب، اعتراف می‌کند: «در جریان عمل ملاحظه و تجربه کردیم که هر اندازه درک ما از جمله‌های آلمانی ایمانوئل کانت بیشتر شود، روانی جمله‌های فارسی نیز فزونی می‌گیرد.»

چنین است ادیبِ بلندپرواز و شورش‌گری  که حتی از سره‌گردانی واژه‌ها و تعابیر جاافتاده‌ای چون «ایالات متحده‌ی آمریکا» نیز نمی‌گذرد، و به جای آن، کاربرد «استان‌های یگانسته‌ی آمریکا» را موجّه و معقول می‌انگارد. اما این همه سعی نستوهانه، وجدان‌ سره‌پسندش را آسوده و خرسند نمی‌کند، و او را بازهم سرخورده، وامی‌گذارد، تا جایی که ناگزیر می‌نویسد: «از کاربرد فراوان واژه‌های عربی‌تبار پوزش می‌خواهیم» (ص. LXIX).

سبک و سیاق ترجمه‌ی ادیب سلطانی را بپذیریم یا نپسندیم، این چیز انکار برنمی‌تابد که روش و منش زبان و برگردان ادیب یگانه و برخوردار از ظرافت و دقتی استثنایی است. برای  آفرینش و چینش چنین بنای شکوهمندی به علم و عزمی ورای طور انسانی نیاز است. همین امر، هم مایه‌ی ماندگاری میراث ادیب سلطانی است، هم مانع بدل‌شدنِ آن به مکتب، و تداوم پویای آن در گذر زمان. ادیب سلطانی به اسطوره می‌ماند، چشم‌گیر، شگفت‌آور و الهام‌بخش، اما سترون، و بسته بر تکرار و تقلید.

گزاف نیست اگر ادیب سلطانی را، در ژرف‌کاوی و دانشوری و کامیابی، سرآمد سره‌نویسان فلسفی معاصر ارزیابی کنیم، و جامعه‌ی مترجمان را وام‌دار کوشش او در کشف امکانات بسیاری بدانیم که او در زبان فارسی به ما نشان داد، در کنار آن، تجربه‌ای است بازنمای بُن‌بست‌هایی که روندگان مخاطره‌جوی راه ترجمه و انقلابیان بی‌پروای درپیچیده با زبان را از رفتار بازمی‌دارند.

ظاهراً، میل به نسخ و نقض سنّت بنیادنهاده‌ی فروغی، به نسل مترجمان پیش از ادیب سلطانی برمی‌گردد.

داریوش آشوری، در گفت‌وگویی مطبوعاتی، از محمود هومن، استاد و مترجم فلسفه، در مقام پیشاهنگ مترجمان شورش‌گر بر سنت فروغی یاد می‌کند، که برای بیرون آمدن از زیر سایه‌ی فروغی در ترجمه، روش، راهبرد و رویکردی تازه‌ای را پیش نهاد، و به ویژه، با پس‌ راندن و گستردن مرزهای سره‌گرایی، خود را تافته‌ی نوبافته‌ای در ترجمه‌ی فلسفی وانمود.

 آشوری می‌افزاید دو تن از شاگردان هومن: یعنی میرعبدالحسین نقیب‌زاده، و باقر پرهام، با رونوشت وفادارانه از سبک هومن، به کار ترجمه‌گری پرداختند.

هر دو مترجم، که شهره‌ی آفاق‌ شدند، از قضا، در کارنامه‌ی ترجمه‌‌ی خود، کاری هم مربوط به کانت گنجانده‌اند: نقیب‌زاده رساله‌ی کانت اثر کارل یاسپرس، و باقر پرهام به سوی صلح جاودان کانت را.

فارغ از آن‌چه از سلیقه‌ی زبانی هر مترجم برمی‌خیزد، ترجمه‌های نقیب‌زاده و پرهام چندان مغشوش و مغلوط‌‌اند، که جای دفاع‌ پذیرفته‌ای، هیچ، باقی نمی‌گذارند.

از این روست که ضرورت ترجمه‌ی دوباره‌ی آن متون هم‌چنان بر جاست.

مترجمان پرتولید، ولی سرسری‌‌‌رفتاری که کژی و کاستی کارشان شماره نمی‌پذیرد، به «ناخوش‌آواز» حکایت سعدی‌ می‌مانند، که «از بهر خدا، به بانگ بلند، قرآن همی خواند!» و رونق مسلمانی می‌برد. بر این نَسَق، چنین مترجمان «خائنی» را باید به خواهش گفت: «از بهر خدا ترجمه مکن!»

گفتن ندارد که ترجمه بر این نمط، تنها دامنه‌ی اغتشاش ذهنی و زبانی ما را می‌گسترد، و فقر و نازایی فلسفی، و گمراهی فکری کنونی را درمان‌ناپذیرتر جلوه می‌دهد.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش