یوهان گوتفرید هردر، فولکلورپژوه آلمانی میگوید که فولکلور روح یک ملت است. به این معنا اگر ملتی به داشتههای فرهنگی- هنری و در کل به سبک زندگی روزانهی خود بها ندهد و یا در مراقبت از آن کوتاهی کند- به مرور زمان از روح- روحیهی ملی- تُهی میشود. وقتی که روح یک ملت از بین برود، آنگاه است که نابودی آن ملت نیز فرا میرسد.
دربارهی فولکلور و بطور خاص ادبیات شفاهی افغانستان، تاکنون کار جدی و سیستماتیک انجام نشده، شماری از نویسندگان در این زمینه کارهای را انجام داده اند اما این کارها از نظر حجم و گستردگی به اندازهای نیست که بتوان روی آنها حساب ویژه بازکرد. فولکلور حوزهی بزرگی از فرهنگ توده را در بر میگیرد و از دیدگاه فولکلور پژوهان- در مطالعات فولکلور شناسی، بیشتر رویکرد مردم شناسی- و مردم نگاری نهفته است تا مساله هنر و ادبیات. به این بیان که فولکلور تنها شامل ادبیات شفاهی- افسانهها و اساطیر نمیشود بلکه فراتر از این محدوده میرود و به عبارتی شامل تمام جنبههای زندگی تودهی مردم میشود. در افغانستان تنها یک نفر این کار را کرده است، کاری که از نظر حجم و گستردگی، فراتر از ادبیات شفاهی است و آن یک نفر هم شهروند افغانستان نیست ولی عشق و دلدادگی خاص به ساحت فرهنگ این کشوردارد.
کسانی که در حوزهی فولکلورپژوهی و تاریخ شفاهی افغانستان مطالعه کرده باشند، حتمن با نام بانو مارگاریت ملز و آثار او آشنایی دارند. خانم مارگاریت ملز فولکلور پژوه امریکایی است. برای نخستین بار در سال ۱۹۷۴ به افغانستان آمد که تا ضمن پژوهش در حوزهی تاریخ ادبیات شفاهی – قصههای عامیانه- این قصهها را ثبت کند. او سالها در دانشگاههای امریکایی در بارهی فرهنگ عامه مردم افغانستان تدریس کرد.
دو کتاب و مقالات زیادی از او به زبان انگلیسی دربارهی ادبیات شفاهی افغانستان (و قصههایی را که او از قصه گویان هراتی و کابلی شنیده بود) نشر شده است. نتایج مطالعات و کار میدانی او در معرفی- ثبت و فهرستنگاری ادبیات شفاهی و در کل فرهنگ عامه در افغانستان، ثبت بیش از ۴۵۰ ساعت مصاحبه صوتی است که دربارهی فرهنگ عامهی مردم افغانستان پرسیده شده و در فایلهای صوتی ذخیره گردیدهاند.
این بزرگترین کلکسیون تاریخ شفاهی افغانستان است که اکنون در آرشیف مرکز معلومات افغانستان ACKU نگهداری میشوند. این آثار در سالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۷۶ ثبت و گردآوری شده اند. بخش عمدهی آثار گردآوری شده را مصاحبهها، نسخه صوتی قصههای عامیانه و روایت سبک زندگی مردم از زبان مردم تشکیل میدهند. اما برای مکتوبسازی این گنجینه، نیاز به بودجه و حمایت ملی و بینالمللی است.
سرگُذشت کتاب حاضر
چهار سال پیش قرار شد که خانم ملز، دو قصه عامیانه ( قصه دختر وزیر- شاهدوخت چین و خداداد نونوکر را به زبان انگلیسی ترجمه کند. او به همکاری محمد فریدون سروش؛ استاد دانشگاه هرات، کار ترجمه به انگلیسی را شروع کرد. همزمان نسخه مکتوب فارسی و پشتوی « افسانه دو قهرمان عادل» نیز تهیه شد.
مسئولیت بازخوانی- ویرایش فنی نسخه فارسی و پشتو، برگ آرایی و نشر کتاب را من و همکارانم در مرکز معلومات افغانستان ACKU بر عهده گرفتیم. پس از هماهنگی با خانم ملز، زمینه برای سفر او به افغانستان فراهم شد و در اوایل ماه سپتمبر۲۰۱۸ به کابل آمد. در جریان یک هفته اقامتش در کابل- کار ویرایش، بازخوانی و برگ آرایی کتاب نهایی شد. « افسانه دو قهرمان عادل» به تازگی در دو کتاب جداگانه به سه زبان- انگلیسی- فارسی و انگلیسی- پشتو- با برگ آرایی بسیار زیبا، از سوی برنامه «توانا»ی مرکز معلومات افغانسان نشر شده است.
چند نکته در بارهی این کتاب
یک: ادبیات شفاهی بخشی از فرهنگ عامه است. به این معنا که اگر فولکلور را دانش فرهنگ مردم بدانیم، ادبیات شفاهی در کنار سایر پدیدههای اجتماعی و مردمی- هم به مثابهی امر هنری و هم به عنوان پدیدهی مردمی و مردم شناسانه- بخشی بزرگی از آفریدههای فرهنگ عامه را تشکیل میدهد.
دو: قصههای اساطیری، دوبیتیها، ضربالمثلها و گفتههای حکیمانهای که نسل به نسل روایت شده و به ما رسیده اند. امروز از دو نگاه قابل تأمل هستند. هم از نگاه مردم شناسی و هم از نگاه هنری- فرهنگی. در این تردیدی نیست که ادبیات شفاهی- و در مجموع فولکلور جزو میراث غیر ملموس بشری است. آنگونه که مارگاریت ملز و دیگر فولکلور پژوهان میگویند. هر قصه یا هر پدیدهی فولکلوریک- هم خواستگاه بومی دارد و هم خواستگاه منطقهای و بینالمللی.
مارگاریت ملزدر یادداشتی بر این کتاب مینویسند:« قصههایی که در این کتاب آمده و توسط عبدالواحد در سال ۱۹۷۵ در هرات ثبت شده مملو از جزییات- خصوصیات فرهنگی افغانها است در عین حال اینها بخشی از میراثهای فرهنگی غیر ملموس جامعه بشری است.
در حقیقت این قصههای عامیانه – سنتی جهان شمول است. اینها شامل هردو بخش میشوند؛ یعنی هم بخشی از میراث فرهنگی جهانی و منطقهای و هم شامل بخش ملی یا محلی آن.»
به عنوان مثال قصه دختر وزیر و شاهدخت چین- به شیوههای گونه گونی روایت شده- در نسخههایی که در میان مردم دیگر رایج است، تفاوتهایی در نوع بیان رویداد دیده میشود. معنای این تفاوت ممکن است این باشد که وقتی یک قصهی عامیانهی اساطیری از زبان عبدالواحد هراتی روایت میشود، قصه گو ممکن است نظر به واقعیتهای اجتماعی، بایدها و نبایدهای فرهنگی جامعهی خود به شیوهی متفاوت این قصه را روایت کند.
این روایت متفاوت- یا تغییرات جزیی در « موتیف» و جزییات قصه، از نظر فرم، محتوا و نوع بیان، به قصه رنگ و بومی محلی میدهد؛ به گونهای که خواننده با خوانش این قصه فکر می کند که این داستان اساطیری- گوینده اش هراتی بوده- شاید اگر یک بدخشانی یا یک کابلی این قصه را روایت می کرد- نوع روایت شان، متفاوت با راوی هراتی میبود.
سه: از آنجایی که در این دو قصهی اساطیری- تاکید بر حفظ گویش محلی شده و شاید- از نظر فولکلورپژوهان ثبت ادبیات شفاهی- و نگارش قصههای عامیانه- به همان صورتی که قصه گو روایت میکند؛ یک اصل باشد- به همین دلیل در این دو داستان ویراستار- آگاهانه نخواسته که در گویش هراتی- تغییراتی بیاورد. بجز در مواردی که جمله گویا نبوده و یا اینکه به توضیحات بیشتر نیاز بوده، تغییرات جزیی آمده و معنای واژه محلی در پاورقی توضیح داده شده است. برای نمونه :
« خداداد نان خورد و گفت ای بابا پیرمرد راه روشنایستون به مه نشان میدی؟ گفت نی مه نمیتوانم اما یک براری دارم از مه کلانتر و ریش سفید و هوشیارتر است. همین خط را بگیر ببر به او بده شاید او بلد باشه. آمد و آمد در هیمن تاریکی سه شبانه روز راه را طی کرد. قلعهی همان پیرمرد را پیدا کرد وگفت یک بابا پیرمردی بود گاو رانی میکرد به مه خطی داد که تو پیش برادر مه برو او شاید راه روشنایستونه بلد باشه. پیرمردگفت برادر راه روشنایستون کار آسانی نیست، ما که بلد نیستیم و رفته نمیتوانیم اما سیمرغ میتوانه به آنجا بره ممکن سمیرغ بلد باشه. گفت مه سیمرغه از کجا پیدا کنم؟ گفت بین راه تو یک جزیرهای هست و یک جنگل. در بین جنگل یک درخت چنار بلندی هست غال [۱]سیمرغ به سر درخت چناره. امید به خدا که عذر و زاری بکنی همان سمیرغ تو را ببره به آنجا. گفت خوبه. آمد به جزیره و درخت را پیدا کرد و دید که به زیر همین درخت تختی هست و روی تخت نشست. یک مدتی زیر درخت نشسته بود و او را خواب برد. بعد دید که جوجههای سیمرغ به چورچور[۲] شد. برخاست و دید که یک مار به درخت میپیچه و بالا میشه. خداداد یک تنه درختی بود این را برداشت و دو دسته زد به کمر مار و ای مار افتاد. چند چوب دگه هم زد بعد از آن مار را میده میده کرد انداخت به سر درخت و جوجه ها مصروف گوشت خوردن شدن. خدا داد همینجا دوباره سر خود را گذاشت و به خواب رفت. یک ساعت بعد سیمرغ پیدا شد و دید که یک سیاهی به زیر درخت معلوم میشه، گفت بابیلا هر سال جوجهها که تلف میشده همین بلا میخورده باید چاره اش را بکنم. آمد و یک پرکنه[۳] کوهی به چنگال گرفت و آورد که بالای خدا داد یله کنه، دید که جوجهها به چور چور شدن و میگویند:«های! نیکی نیکی، نیکی را چرا بدی؟ اژدهای که هر سال جوجهها را میخورد میخواست ما را هم بخوره ولی ای نفر مار را کشت و تکه تکه کرد پیش ما انداخت که بخوریم آنهم رصد[۴] تو را هم نگهداشتیم. گفت خوب شد. سیمرغ پائین آمد و یک بال خود را به زیر سر او گذاشت و یک بال خود را بالا کرد که جلو آفتاب را بگیره و ای را باد میزد. ای دگه خوب خواب شد.»
(افسانه دو قهرمان عادل- صفحه ۹۶)
در کل، نشر این قصهها به زبان انگلیسی- پشتو و فارسی، بخشی از تلاشهای خانم ملز است که برای نگارش ادبیات شفاهی افغانستان انجام شده است. دو قصهای که در این کتاب آمده اند، جزو نخستین قصههای اند که از کلکسیون خانم ملز به انگلیسی نیز ترجمه شده اند.
عبدالواحد – هراتی راوی این دو افسانه است. در جریان کار روی نسخه فارسی و پشتوی این دو کتاب، اطلاع یافتیم که عبدالواحد قصه گو، سالها پیش رخ به نقاب خاک کشیده است. اما صدای شیرین او و قصههایی را که به لهجه هراتی روایت کرده در یادها باقی خواهد ماند.
عبدالواحد، باشندهی قریه توبریان- ولسوالی انجیل، هرات بود. او این قصههای عامیانه را برای مارگاریت ملز روایت کرده بود. خانم ملز در سال ۱۹۷۵ این قصهها را ثبت کرد. خانم ملز میگوید: «گرچه که عبدالواحد؛ هیچ تحصیلات رسمی نداشت. اما مرد عاقلی بود. کسی که قصههای زیادی در حافظه خود داشت. دوستانش از شنیدن قصههای او لذت میبردند و به قصههایش گوش میدادند. شیوهی قصهگویی او بسیار جالب بود.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شناسه کتاب:
افسانهی دو قهرمان عادل
(دو قصهی عامیانه از خداداد نونوکر و دختر وزیر به روایت عبدالواحد هراتی)
گردآورنده و ترجمه به انگلیسی: مارگاریت ملز
تدوین به زبان فارسی: فریدون سروش
بازخوانی، و ویرایش نسخه فارسی: کاظمحمیدی رسا
رسامی: گریس بریگم
برگ آرا: رضاپارسا
ناشر: مرکز معلومات افغانستان در پوهنتون کابل ACKU
سال نشر: ۱۳۹۷
تیراژ نسخه فارسی و پشتو: ۲۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] لانه
[۲] آواز مخصوص پرندهها
[۳] پارچه بزرگی از سنگ
[۴] سهم