چند هفته پیش بود که آفریقای جنوبی اعلام کرد رئیسجمهور روسیه ولادیمیر پوتین در نشستِ بریکس (BRICS) در ژوهانسبورگ شرکت نخواهد کرد و به گمانهزنیها در این باره که آیا آفریقای جنوبی او را به حکم دادگاه کیفری بینالمللی بازداشت خواهد کرد خاتمه داد. به جای پوتین وزیر خارجه روسیه سرگئی لاوروف شرکت کرد.
حکم دادگاه یادشده پوتین را به تبعید هزاران کودک اوکراینی به روسیه متهم کرده است. روسیه هم مثل آمریکا امضاءکننده دادگاه کیفری بینالمللی نیست، ولی آفریقای جنوبی هست و برای همین در دوراهی بسیار دشواری گیر افتاده بود. حتی رئیسجمهور آفریقای جنوبی تابو امبکی گفت: نمیتوانیم پوتین را به نشست دعوت کنیم و بعد او را بازداشت کنیم، اما از طرفی هم نمیتوانیم بگوییم به آفریقای جنوبی بیا و او را بازداشت نکنیم چون قانون خودمان را نقض خواهیم کرد.
بریکس مخففِ اسامیِ برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی است؛ این مجمع ابتدا در سال ۲۰۰۹ با نام بریک تشکیل شد و یک سال بعد آفریقای جنوبی هم به آن اضافه شد. این ائتلافی آزاد از کشورهای نسبتا بزرگ با اقتصادهای نیرومند است که شاهد رشد سریعی هستند و از جنوب جهانی یا همان جهان سوم به موقعیتی رسیدهاند که سلطهٔ بیرقیبِ کشورهای قدرتمند شمال جهانی (جهان اول) را در اقتصاد جهان به چالش بکشند. از میان این کشورها، فقط برزیل و آفریقای جنوبی از اعضای دادگاه کیفری بینالمللی هستند، ولی روسیه و چین و هند نیستند، پس احتمالا بازداشت پوتین اصطکاک شدید در گروه ایجاد خواهد کرد؛ گذشته از آنکه بازداشت رهبر یک ابرقدرت هستهای ممکن است پیامدهای جهانی مهمی داشته باشد.
ماجرای آفریقای جنوبی و بریکس مسئلهٔ دشوار بیطرفی در قبال جنگ روسیه و اوکراین را دوباره زیر ذرهبین برد. در حالی که چین و هند و آفریقای جنوبی به محکومیت تهاجم روسیه رأی ممتنع دادند، برزیل رسما رأی به محکومیت آن داد. ولی رئیسجمهور راستیافراطیِ وقت این کشور، ژائیر بولسونارو، به این رأی تاخت و با پوتین اعلام همبستگی کرد. این نوع عدم تعهد در واقع موضعِ نخبگانِ حاکم در کشورهای بریکس است، چون اینها خودشان را در مقابل کشورهای غربی که دفاع بینالمللی از اوکراین را هدایت کردهاند میبینند.
خیلی از مفسران سعی کردهاند موضعِ دولِ بریکس و همینطور موضع دوگانهٔ برخی دیگر از کشورهای نسبتا قدرتمند را به عنوان دیدگاهِ همهٔ جهان سوم معرفی کنند. مطابق این نوع تفسیر ــ که از جانبِ چندین میلیارد نفر جمعیتِ سه قارهٔ مختلف حرف میزند ــ حمایت از اوکراین صرفا پروژهٔ غربِ امپریالیست است و اینکه اکثریت مردم دنیا موضعِ ممتنع دارند چون چین و هند سرجمع دوپنجم جمعیت دنیا را تشکیل میدهند.
***
در ماه ژوئن سران آفریقای جنوبی، جمهوری کنگو، مصر، سنگال، اوگاندا و زامبیا به اوکراین و روسیه سفر کردند تا بینشان آتشبسی برقرار کنند که کنترل یکپنجم اوکراین را در دست روسیه میگذاشت. هر دو طرف جنگ این پیشنهاد را رد کردند، و پوتین حتی با شلیک موشکی به کییف در زمان ورود هیئت آفریقایی، بیطرفیِ این طرفدارانِ روسیه را به تمسخر گرفت. این ماجرا بحرانِ بیاهمیتیِ کشورهایی را نشان داد که خودشان برای استقلال از استعمار جنگیدند و حالا از اوکراین که دارد همین کار را میکند دفاع نمیکنند.
پوتین میخواهد امپراتوری روسیه را احیاء کند و علنا اعلام میکند که اوکراین حق حیات ندارد. مقاومت اوکراین یک نمونهٔ کلاسیکِ مبارزه با امپریالیسم است.
معمولا ریاکاری غرب را عامل خودداریِ جهان سوم از حمایت از مقاومتِ ضداستعماریِ اوکراین معرفی کردهاند. مثلا اینکه قدرتهای غربیِ حامیِ مقاومتِ اوکراین، در مورد اشغال بیرحمانه و دیرینهٔ اراضیِ فلسطین از سوی اسرائیل و تخلفات حقوق بشریِ آنْ طورِ دیگری رفتار میکند؛ و حتی توحشِ پوتین در چچن و سوریه، واکنشی را که در مورد اوکراین شاهد بودیم در غرب برنینگیخت.
قدرتهای غربی هم مثل روسیه بر اساس منافع خودشان عمل میکنند که گاهی ممکن است خلافِ عدالت باشد. تقصیر مردم اوکراین نیست که غرب بیشتر از آنها در مقایسه با جاهای دیگر حمایت میکند.
یک بحث دیگر این است که دوگانگیِ برخی دولِ جهان سوم در قبال جنگ روسیه و اوکراین، بازتابی از عقبهٔ ضدامپریالیستیِ مردمِ خودشان است. منظور این است که دولِ اروپایی که حالا از مقاومت اوکراین علیه امپریالیسم روسی حمایت میکنند، سابقا قدرتهای استعمای بودند که بر جهان سوم حکم میراندند، در حالی که شوروی [به انگیزههای خودش] در سمتِ مقابلْ از مبارزاتِ ضداستعماری حمایت میکرد. مثلا در مورد آفریقای جنوبی، آمریکا و انگلیس آخرین کشورهای مهمی بودند که از رژیم آپارتاید بُریدند، در حالی که شوروی از مدتها پیش از مبارزهٔ ضدآپارتاید حمایت میکرد.
این بحث اشکالات متعدد و آشکاری دارد. روسیه شوروی نیست. ضمنا خیلی از رهبران کنگرهٔ ملی آفریقا در اوکراین (وقتی در دست شوروی بود) تعلیم دیدند. و روسیه خودش تاریخی طولانی از استعمار دارد و امروز هم دنبال تسخیر مجدد مستعمرات قبلی خود به سبک قرن نوزدهم است. پس احساساتِ ضداستعماری باید همدلی با اوکراینیها را برانگیزد. از طرفی ۱۴۰ کشور به محکومیت تهاجم روسیه رأی دادند، که اکثریتشان در جهان سوم هستند، در حالی که فقط پنج کشور علیه محکومیت روسیه رأی دادند.
این حرف که ریاکاریِ غرب دلیل موضعِ دوگانهٔ برخی دول در جهان سوم است اشکال دارد. خیلی از این دولتها مردم خودشان را وحشیانه سرکوب میکنند و نه به ریاکاریِ غرب و نه به اصول اخلاقی آن اهمیتی نمیدهند. در واقع برخی از دولی که از ریاکاری غرب سود میبرند ــ مثل هند، اسرائیل، عربستان، اتیوپی ــ جزو آنهایی بودند که به تحریم روسیه رأی ممتنع دادند یا با آن مخالفت کردند، یا کارهایی کردند که به نفع روسیه بوده است.
اینجا یک مسئلهٔ اساسیتر هم وجود دارد: مسئلهٔ آمیختنِ نخبگانِ حاکم و دولتها با مردمشان ــ یعنی این فرض که مردمی که استثمار و سرکوب و کشته میشوند، در واقع با سرکوبگرانِ خود همعقیده هستند؛ و اینکه رأی و سیاستهای سرکوبگرانشان بازتاب عقایدِ خودشان است.
البته نظرسنجی از مردم به جای دولت، مشکلات زیادی دارد. اول آنکه صدها میلیون نفر مردمِ فقرزده در جهان سوم بیشتر نگران قوتِ روزانهٔ خودشان هستند تا جنگی در اروپا. هر چند که این شاید باعث شود آنها همدلیِ چندانی با اوکراین نداشته باشند، به همین دلیل ممکن است از موضع دولتهایشان در حمایت از روسیه حمایت نکنند.
دوم اینکه افکار عمومی را معمولا نخبگانی میسازند که رسانههای بزرگ را کنترل میکنند، پس مقداری از حمایت از مواضع دولت ممکن است ناشی از جوسازیِ رسانهای باشد.
سوم اینکه اکثر نظرسنجیهای افکار عمومی در جهان سوم این روایت را تایید نمیکند. بلکه حاکی از حمایتِ قوی مردم این کشورها از اوکراین است.
نتایج نظرسنجیها در کشورهای جهان سوم بسیار شبیه هم بوده و حاکی از اختلاف بین مواضعِ نخبگانِ جهان سوم و بخش بزرگی از جمعیتشان است. شواهد تجربی از این نظرسنجیها، نشان میدهد که ما به توضیحات بهتری برای مواضعِ بیطرفانهٔ نخبگانِ جهان سوم داریم تا اینکه صرفا فرض کنیم آنها برآمده از تودههای ضدامپریالیست هستند.
***
در مورد کشورهای بزرگی که از محکومیت روسیه سر باز زدند یا آن را رسما محکوم کردند ولی در جوانبِ دیگر طرفدار روسیه هستند، آنچه مشهود است، ماهیتِ خردهامپریالیستیِ آنهاست. خردهامپریالیسم را اینگونه تعریف کردهاند: استثمارِ شدیدِ طبقات کارگر، روابطِ شکارگرانه با مناطق حاشیهای و محروم، و همکاریِ (هر چند پرتنش) با امپریالیسم.
بهخاطر تلاشِ اینگونه دولتها برای شکل دادن به فضای نفوذ منطقهای خود، همکاریشان با قدرتهای امپریالیستیِ جهانی گهگاه آمیخته به رقابت میشود که بعضیها به این میگویند همکاری خصمانه. تبدیل شدن به یک رقیبِ جزء برای قدرتهای امپریالیست جهانی، این دولتها را ضدامپریالیست نمیکند؛ برعکس، این دولتها هم آرزو دارند تا از رویهٔ توسعهطلبانهٔ غرب با استفاده از ابزارهای قدرت چندجانبه (عمدتا تجاری) پیروی کنند.
درنتیجه، نظرات و آراء و کارهایشان بازتاب منافعِ نخبگانِ این قدرتهای متوسط است و نه بازتابِ احساساتِ ضدامپریالیستیِ مردم. چندجانبهگراییِ این دولتها هم بازتابِ موقعیتِ ژئوپولیتیکشان ــ چانهزنیشان در جبههٔ جهانی ــ در میان آمریکا و اروپا و روسیه و چین است، و از منازعهٔ جهانیِ جاری بر سر اوکراین برای سرکوب داخلی، نفوذ منطقهای، کشورگشایی، و تامین منافعِ خردهامپریالیستیِ خودشان استفاده میکنند.
در ماه مارس ۱۴۰ عضو مجمع عمومی سازمان ملل هم به محکومیت تهاجم روسیه و هم بعدا به محکومیتِ ضمیمهسازیِ یکپنجمِ اوکراین به روسیه رأی دادند؛ پنج کشور با هر دو قطعنامه مخالفت کردند و ۳۵ کشور به هر دو رأی ممتنع دادند. پس حتی در سطح دولتها، اکثریت قاطع در جهان سوم رأی به محکومیت دادند.
بله، یکسوم کشورهای آفریقایی رأی ممتنع دادند، ولی ۶۰% رأی به محکومیت دادند. و درحالی که ۴۳ تن از سران آفریقا در اجلاسِ قبلیِ روسیه-آفریقا در سال ۲۰۱۹ شرکت کرده بودند، در نشست جولای امسال فقط ۱۷ تن شرکت کردند ــ آنها هم اساسا به پوتین گفتند که جنگ را تمام کند و هشدار دادند که زیرپا گذاشتنِ توافقی که امکان صادراتِ غلهٔ اوکراین را میدهد، پیامدهای وخیمی برای امنیت غذایی آفریقا دارد.
عمدهٔ تقریبا ۳۰ کشورِ جهان اول به محکومیت تهاجم روسیه رأی دادند، و تمام آراء ممتنع از جهان سوم بود. از پنج رأی علیه محکومیت تهاجم روسیه، غیر از روسیه و بلاروس بقیه از جهان سوم بودند: دیکتاتوری جنایتکار بشار اسد در سوریه؛ حکومت پلیسی دیوانهٔ کرهٔ شمالی؛ دیکتاتوری سرکوبگر اریتره؛ رژیم استبدادی دانیل اورتگا در نیکاراگوا. در رأیگیری فوریهٔ ۲۰۲۳ برای محکومیتِ دربارهٔ تهاجم در سالگرد آن، دولتِ دیکتاتوریِ مالی هم که از حمایت گروه واگنر برخوردار است به آنها اضافه شد.
ولی دولتها به دلایل متفاوتی رأی میدهند. بعضی دولِ بزرگتر به خاطرِ سمپاتی با روسیه یا میلشان به قدرتنمایی رأی ممتنع دادند، ولی بسیاری از کشورهای فقیر به دلایل اقتصادی رأی ممتنع دادند چون میترسیدند رأی به محکومیتْ روابط اقتصادیِ مهمشان را با روسیه خراب کند. دیگران از قبیل سوریه و مالی و جمهوری آفریقای مرکزی بیشتر شبیهِ اقمار یا شبهمستعمراتِ روسیه (در قالبِ اشغالِ نیمهنظامی) هستند.
یک بحث دیگر این است که این کشورهای غربی بودهاند که به اوکراین سلاح دادهاند و تحریمهای اقتصادی را بر روسیه اعمال کردهاند. خب این جای تعجب ندارد: بزرگترین تامینکنندگان سلاح در دنیا کشورهای ثروتمندتر هستند و همین کشورها هم میتوانند فشارِ تحریمها علیه کشوری مثل روسیه را تاب بیاورند. برای کشورهای فقیرتر، اعمال تحریم میتواند به معنای رنج بزرگ باشد: به خاطر اهمیت روسیه در تامین غذای دنیا و بازار کود شیمیایی و بازار انرژی. و جنگ اوکراین در اروپاست، پس منطقی است که کشورهای اروپایی سهم مستقیمتری داشته باشند، درست مثل کشورهای آفریقایی که همگی با آپارتاید مخالف بودند و کشورهای عربی که رسما از فلسطین حمایت میکنند.
به استثنای ترکیه، هیچ یک از متحدان آمریکا در خاورمیانه به اوکراین سلاح ندادند یا روسیه را تحریم نکردند. بعد از آنکه غربیها نفت روسیه را تحریم کردند، آمریکا به کشورهای خلیجفارس فشار آورد که تولید نفت خود را افزایش دهند تا قیمتهای جهانی کمتر شود. اما اوپک به رهبری سعودیها در ماه جولای تولید نفت را ۲ میلیون بشکه در روز کمتر کرد که به نفع خودشان و روسیه تمام شد. ضربهٔ آخر به اعتبار آمریکا استقبال گرم محمد بن سلمان ولیعهد سعودی از شی جینپینگ رهبر چین بود که در پی آن دو رهبر یک شراکت استراتژیک امضاء کردند. دیکتاتوریِ سیسی در مصر هم ساختِ اولین نیروگاهِ اتمیِ مصر را به دست روسیه در جولای ۲۰۲۲ شروع کرد.
نخستوزیر راستافراطی وقت اسرائیل، نفتالی بنت، اولین رهبری بود که از پوتین بعد از شروعِ تهاجمش دیدار کرد. در پی فشار آمریکا یائیر لاپید وزیر خارجهٔ میانهگرای اسرائیل محکومیت رسمی منتشر کرد، ولی بنت از وزرای خود خواست که چیزی نگویند، و کشورهای دیگر را از ارسال سلاحهای تولید اسرائیل به اوکراین منع کرد و از دادن تکنولوژی ضدموشکی اسرائیل موسوم به سپر آهنین به اوکراین جلوگیری کرد. وقتی بنیامین نتانیاهو رهبر وقت اپوزیسیون که از قدیم روابط نزدیک با پوتین داشت دوباره در سال ۲۰۲۲ انتخاب شد، دولت جدیدش قول داد کمتر دربارهٔ اوکراین حرف بزند.
اینها کشورهای فقیر نیستند که قدرتِ چانهزنی نداشته باشند، اما اسرائیل و عربستان و امارات اصولا به عنوانِ پرچمدارانِ ضدامپریالیسم شناخته نمیشوند. وقتی کشورهای دیگرِ دارای رهبرانِ راستافراطی را هم به آنها اضافه کنیم ــ مثل ویکتور اوربان متحد پوتین در مجارستان، مودی در هند و بولسونارو در برزیل که هم با آمریکا و هم با روسیه متحد هستند ــ بحثهایی مثل ضدامپریالیسم برای توضیحِ نرمیِ آنها در برابرِ روسیه مشکلدارتر میشود.
ربطِ بین سیاستهای این دولِ جهان سومیِ نیرومند و احساساتِ ضداستعماریِ مردمشان چیست که گفته میشود در قالبِ حمایت از تهاجمِ (استعماریِ) روسیه به اوکراین بیان میشود؟
***
آفریقای جنوبی نمونهای گویاست. در واقع با توجه به شرکت آفریقای جنوبی در مانورهای دریایی روسیه و چین در ماه ژانویه، ژستِ بیطرفیِ دولتِ این کشور تماما پوچ است.
خیلیها رأی آفریقای جنوبی را به روابطِ سنتیِ کنگرهٔ ملی آفریقا با شوروی ربط میدهند. اینکه چون شوروی از مبارزه با آپارتاید حمایت میکرد شاید رأی دولت بهخاطر عشق مردم آفریقای جنوبی به مسکو و حمایتِ تاریخیاش از آنهاست. اما حتی اگر آفریقای جنوبی واقعا بیطرف بود، این رأی را نمیتوان با عنوان مبارزه با آپارتاید توجیه کرد، چون مثل آپارتاید، تجاوز یک کشور به کشوری دیگر مسئلهای اخلاقی است و در آن دورانْ خودِ آفریقا به حمایتِ علنیِ کشورهای دیگر در مبارزه نیاز داشت و نه آنکه آنها پشتِ بیطرفی قایم شوند.
بهعلاوه، بنا به نظرسنجی موسسه گالوپ در ۲۴ کشور آفریقایی در سال ۲۰۲۱ (قبل از تهاجم)، فقط ۳۰% مردم آفریقای جنوبی نظر مثبتی به روسیه داشتند، که دومین رتبهٔ پایین در کل قاره بود. کشورهایی که مردشان حمایت نسبتا کمی از رهبری روسیه داشتند (۳۰% تا ۴۱%)، عمدتا از منطقه جنوب آفریقا بودند ــ تانزانیا، زیمبابوه، نامیبیا و موزامبیک ــ یعنی کشورهایی که رأی ممتنع دادند و سیاستمدارانِ فعلیشان در جریان مبارزات ضداستعماری در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ از طرف شوروی حمایت میشدند. در واقع در کشورهایی که انتظار داریم حمایت بیشتری از روسیه بر اساس روایتِ ضداستعماری شاهد باشیم، در واقع کمترین حمایتها را میبینیم.
حالا در نظر داشته باشید که اینها آمار سال ۲۰۲۱ بود؛ افت شدید در حمایت از روسیه در بخشهای دیگر دنیا از فوریه ۲۰۲۲ ثبت شده است. این را هم باید گفت که گرچه نظر مثبت به دولت روسیه بهطور متوسط در کل آفریقا (۴۲%) از میانگین جهانی (۳۳%) بیشتر بود، ولی از آمریکا (۶۰%)، چین (۵۲%) و آلمان (۴۹%) کمتر بود. همینطور ۴۲% نظر مثبت به روسیه در سال ۲۰۲۱، از میزان ۵۷% در سال ۲۰۱۱ کاهش یافته بود: یعنی طی دههای که ماجراجوییهای امپریالیستی روسیه در سطح جهان مشهودتر شد. و قطعا تهاجم سال ۲۰۲۲ این وضع را بهتر نکرده است.
ضمن اینکه به رغم میانگین بالاتر آفریقا، ۳۰% نظر مثبت در آفریقای جنوبی از میانگین جهانی (۳۳%) کمتر بود.
پس موضع دولت آفریقای جنوبی معرّفِ احساساتِ عمومیِ مردم کشورش نیست، بلکه منعکسکنندهٔ موقعیتِ جهانیِ نخبگانِ حاکمِ خردهامپریالیستِ بریکس است. طبقات کارگر و فقیر در تمام کشورهای جنوب آفریقا که احزاب حاکمشان طرفدار روسیه هستند، بهشدت از سوی نخبگان حاکم استثمار میشوند؛ نخبگانی که از دل کنگرهٔ ملی آفریقا رشد کردند، از جمله: اتحادیه ملی زیمبابوه، جبهه میهنپرست، فرلیمو (حزب حاکم موزامبیک)، سواپو (حزب حاکم نامیبیا) و نهضت مردمی برای آزادی آنگولا. در واقع آفریقای جنوبی نابرابرترین کشور روی کرهٔ زمین است (بر اساس شاخص گینی در سال ۲۰۲۳)، در حالی که نامیبیا، موزامبیک، آنگولا و زیمبابوه همه جزو ۱۵ کشور در صدر نابرابری هستند (برزیلِ عضوِ بریکسْ نهم است).
درنتیجه اصلا جای تعجب ندارد که بسیاری از مردمِ این کشورها با دولتِ خردهامپریالیستِ آفریقای جنوبی یا رژیمهای نواستعماری همسایه که به روسیه و چین یا غربیها وصل هستند، دیدگاهِ مشترکِ ناچیزی داشته باشند.
اما نظر مثبتِ مشخصا بالاتر در غربِ آفریقا برای روسیه ــ ۵۰% تا ۷۰% ــ چه دلیلی دارد؟
روسیه در آنجا طرفدار پیدا کرد چون در سالهای اخیر تلاش کرد به بهانهٔ جنگ با ترورسیم نقش غالبِ فرانسه را از بین ببرد. حالا آیا رأیِ ممتنعِ شماری از کشورهای غرب آفریقا ــ مالی، جمهوری آفریقای مرکزی، گینه و توگو ــ نشانهٔ حمایت مردم از روسیه است؟ و اگر این طور است، آیا این ناشی از احساساتِ ضداستعماری است؟
مشکلِ یک امپریالیستِ جدید وقتی جایگزین قبلی میشود این است که به مجردِ آنکه برای خودش ادعای حق و حقوق کند، خوشامدگوییِ اولیه تبدیل میشود به اوقات تلخی. این ماجرایی بود که در مورد مالی و جمهوری آفریقای مرکزی رخ داد.
در جریان کودتای سال ۲۰۲۰ در مالی، دهها مورد نقض حقوق بشر به دست نیروهای واگنر گزارش شد. این وضع در مارس ۲۰۲۲ شدت گرفت، زمانی که ارتش مالی و نیروهای واگنر ۳۰۰ غیرنظامی را در شهر مورا اعدام کردند. همینطور در جمهوری آفریقای مرکز مزدورانِ واگنر مردم را بیرحمانه میدزدیدند و شکنجه میکردند و میکشتند، و قسر در میرفتند، و دست آخر هم یک شرکت وابسته به واگنر مجوز اکتشاف معادن طلا و الماس را در این کشور کسب کرد. در مارس ۲۰۲۲ توحشِ واگنر شدت گرفت و بیش از ۱۰۰ معدنچیِ طلا را در سودان، چاد، نیجر و جمهوری آفریقای مرکزی کشتار کرد.
در سال ۲۰۱۷ به دعوت عمر البشیر رهبر وقت سودان، واگنر عملیاتش را در آفریقا شروع کرد و اولین امتیاز معدن طلای خود را کسب کرد. در پی تهاجم به اوکراین و تحریمها، نیاز روسیه به طلا شدت گرفته است.
حالا آیا مناطقی که آن روستاییان و معدنکارانِ مقتولْ به آنجا تعلق دارند، خودشان را در جبههٔ جهانیِ هوادارِ روسیه و حامیِ رأی ممتنعِ مالی و جمهوری آفریقای مرکزی و سودان میبینند؟ یا اینکه این رأیها بیشتر معرفِ منافعِ خشونتطلبانِ حاکمِ مورد حمایتِ روسیه است؟
یک دولتِ دیگر که رأی ممتنع داد اتیوپی بود که جنگِ دوسالهٔ اخیرش در منطقهٔ تیگرای منجر به کشته شدن حدود ۶۰۰ هزار نفر شد. آیا رأیاش اعتراضی به ریاکاریِ غرب بود، آن هم در حالی که دولت آمریکا قویاً از دولت این کشور حمایت کرد؟ اریتره که به جنگ در تیگرای به اتیوپی پیوست، تنها کشور آفریقایی بود که در سازمان ملل به نفع مسکو رأی داد. با توجه به حمایت شوروی در جنگ اتیوپی علیهِ استقلالِ اریتره، این رأی را نمیتوان محصولِ خاطراتِ ضداستعماری دانست. در دیکتاتوریِ اریتره مردم مجبور به بیگاری و خدمت اجاری هستند، بدون قوه مقننه، بدون قوه قضاییهٔ مستقل، و هیچ سازمان مدنی یا رسانهٔ مستقل.
حالا اگر به برزیل نگاه کنیم، هم دولت قبلیِ راستافراطیِ بولسونارو و هم دولت فعلیِ چپمیانهٔ لولا دا سیلوا جانبدار روسیه بودهاند. برای بولسونارو، پوتین (و ترامپ) متحدی ایدئولوژیک بودند. در آستانهٔ تهاجم روسیه، او به مسکو رفت تا همبستگی عمیق خود را با روسیه اعلام کند. هر چند دولتِ او رسما رأی به محکومیت تهاجم داد، خود بولسونارو این رأی را به شدت محکوم کرد و مدعی شد که اوکراینیها سرنوشت کشور را به دست یک کمدین دادهاند. برزیل بعدا در شورای امنیت سازمان ملل به محکومیت ضمیمهسازی شرق اوکراین به روسیه رأی ممتنع داد. همزمان تجارت بین برزیل و روسیه رونق گرفت. در حالی که لولا از تهاجم روسیه انتقاد کرد، مدعی شد که اوکراین به اندازه روسیه مسئول جنگ است.
اما بر اساس نظرسنجی موسسهٔ مورنینگ کنسالت، بعد از تهاجم روسیه نظر مثبت بزرگسالان برزیل به این کشور از ۳۸% به ۱۳% افت کرد و نظر منفیشان از ۲۸% به ۵۹% رسید. در ضمن ۶۲% برزیلیها طرفِ اوکراین را میگیرند ولی فقط ۶% طرفِ روسیه را میگیرند. این دقیقا برعکسِ ایدهٔ فشارِ تودهٔ ضدامپریالیست است.
از طرفی در حالی که شماری از کشورهای آمریکای لاتینِ دارای دولتهای چپگرا، در رأیگیریهای سازمان ملل رأی ممتنع دادند، دیگران ــ شیلی، مکزیک و کلمبیا ــ با اکثریتِ قاطع به محکومیت روسیه رأی دادند. گابریل بوریک رئیسجمهور چپگرای شیلی در نشست جولای اتحادیهٔ اروپا با دولتهای آمریکای لاتین و کاراییب در بروکسل، تهاجم روسیه را محکوم کرد و آن را یک جنگ امپریالیستیِ متجاوزانه و غیرقابل قبول خواند که ناقض حقوق بینالملل است. قطعنامهٔ پیشنهادی دربارهٔ اوکراین تقلیل داده شد تا دولتهای دوگانهسوز را همرأی کنند و فقط نیکاراگوا رأی مخالف داد.
***
در مورد هند چهطور؟
آراء ممتنعِ هند تلفیقی از روابطِ سنتیاش با روسیه است: ایجاد رقابت بین روسیه با چین که هند آن را رقیب اصلی خودش میبیند؛ موقعیتِ جهانیِ نخبگانِ بریکس؛ همینطور، مثل بولسونارو، اتحاد با پوتینیسمِ راستافراطی امری عمیقا ایدئولوژیک برای حزبِ حاکمِ هندو-نژادپرستِ مودی یعنی حزب بهاراتیا جاناتا است.
مدت کوتاهی بعد از تهاجم، اعضای سازمان راستافراطی هندو سنا در حمایت از پوتین و جنگش تظاهرات کردند. ویشنو گوپتا رهبر این سازمان خواهان آن بود که هند سربازانش را برای حمایت از روسیه اعزام کند. مفهومِ افراطیِ آکاند بهارات، تمام شبهقاره از افغانستان تا میانمار را بخشِ جداییناپذیر هند میداند که خود یادآورِ ملیگراییِ افراطیِ روسی است که از سوی افرادی چون الکساندر دوگین ترویج شده و پوتین عاشق آن است و بر اساس آن بخشهای سابق امپراتوری روسیه باید به روسیه برگردد. دوگین که او را مغز پوتین نامیدهاند بعد از تهاجم روسیه به کریمه در سال ۲۰۱۴، به عنوان اندیشمندی نافذ، کشورگشاییِ امپریالیستیِ روس را تحت عنوانِ اوراسیانیسم نوین تبلیغ میکند.
مودی که خودش در سال ۲۰۰۲ در کشتار مسلمانان در گجرات دست داشت، در رأس رژیمی خاکپرست قرار دارد که مثلِ تعدادِ فقرای مطلقش، که روی زمین لنگه ندارد، تعدادِ میلیاردرهایش بهطور تصاعدی در حال رشد است. آیا واقعا ممکن است صدها میلیون زنِ فقیر و سرکوبشده، دالیتها (نجسها) و اقلیتهای دیگر با رژیمِ مودی همفکر و طرفدار پوتین باشند، یا ممکن است نظرِ مثبتِ دولت او به روسیه منعکسکنندهٔ خاطراتِ ضداستعماریِ مبارزه با انگلیس باشد؟
مطابق یک نظرسنجی در می ۲۰۲۲، هرچند ۶۰% هندیان از حفظ رابطه با روسیه حمایت میکنند و با تحریمش از سوی هند مخالفند، ۷۷% معتقدند که تحریمها از سوی کشورهای دیگر تاکتیکی موثر برای توقف جنگ است، و ۷۰% معتقدند اقدام نکردن باعث جسورشدنِ روسیه و کشیدنِ جنگ به جاهای دیگر خواهد شد. در نظرسنجیِ دیگری در ماه مارس، فقط ۴ درصدِ هندیان تصویر مثبتی از مسکو دارند و ۶۰ درصدشان روسیه را مقصر جنگ میدانند و با اوکراین همدلی دارند.
این یعنی دستکم مردم هند از رژیمِ حاکمِ بهاراتیا جاناتا همدلیِ بیشتر نسبت به اوکراین دارند. در شبکههای اجتماعی که طبقهٔ متوسط به بالا آنجا حضور دارند، حمایت از روسیه بیشتر است. ولی در بین توجیهاتشانْ احساساتِ ضداستعماری جایی ندارد، بلکه بیشتر بر روابطِ تاریخیِ هند و روسیه، و اینکه روسیه تامینکنندهٔ اصلی سلاح برای هند است، و جلوگیری از گرایشِ بیشازحدِ از روسیه به چین تاکید کردهاند. اما تسلیحاتِ پیشرفتهای که هند از روسیه میخرد، برای جنگ با شبحِ استعمارِ انگلیس نیست. بلکه بیشتر برای هدف گرفتنِ کشمیر یا ساختنِ زرادخانهای علیهِ ائتلافِ چهارگانهٔ چین با آمریکا و استرالیا و ژاپن است.
***
و اما در مورد چین. نظرسنجیهایی که در شبکههای اجتماعی بین چینیها انجام شده حاکی از آن است که کمتر از ۱۰ درصدِ چینیها تصویر مثبتی از مسکو دارند و دستکم ۷۰% با اوکراین همدلی دارند. با این حال فقط ۱۰% روسیه را مقصر جنگ دانستهاند. این تناقض از کجا ناشی میشود؟
اول آنکه آیا منطقیست که مردمِ تبت یا مسلمانانِ اویغور با همهٔ منازعاتی که با حزب کمونیست چین دارند، احساساتی مشابهِ رژیمِ خاکپرستِ حاکم داشته باشند؟ در کشوری که افتخار میکند بیش از ۹۰۰ میلیاردر دارد، آیا جمعیتِ شناورِ کارگرانِ مهاجر که بهشدت استثمار میشوند ــ یکپنجم جمعیتِ چین، که رشد معجزهآسای چین را رقم زدند ــ با استثمارگرانشان همفکر میشوند؟ یا اینکه سیاستهای دولتْ منعکسکنندهٔ دیدگاهِ مثلا ضدامپریالیستیِ خودش است؟
دوم آنکه آراءِ ممتنعِ چین در سازمان ملل بازتابی از سیاستِ یک قدرتِ امپریالیستیِ جدید است تا احساساتِ ضدامپریالیستیِ یکپنجمِ جمعیتِ کرهٔ زمین. شی جینپینگ در اولین سفرِ پساکروناییِ خود به قزاقستان که بخشی از شوروی سابق بود، قویا از استقلال و حاکمیت و تمامیت ارضی این کشور حمایت کرد. در واقع روسیه برای چین هم یک متحد است و هم یک رقیب، و چین ترجیح میدهد روسیه نوچهاش باشد تا همتایش ــ و البته پوتین با باتلاقی که در اوکراین برای خودش درست کرده، همین راه را میرود.
استقبال گرم سعودیها از شی جینپینگ در دسامبر ۲۰۲۲ حرکتی مهم در قلمروی سنتی آمریکا و روسیه بود: دو کشور یک موافقتنامه همکاری استراتژیک شکل دادند و کمپانیهای دو کشور ۳۴ توافقِ سرمایهگذاری امضاء کردند. در ضمن، تهاجم پوتین پروژهٔ نورد استریم و رابطه اقتصادی روسیه و آلمان را نابود کرد که آلمان راه را برای یک گروه کشتیرانی بزرگ چینی باز کرد تا سهم بزرگی در بندر استراتژیک هامبورگ بخرد.
***
نظرسنجیهای بینالمللی (از سوی اوپن سوسایتی) حاکی از آن است که اکثریت مردم کشورهای جهان سوم معتقدند برای برقراری صلح روسیه باید از تمام بخشهای اوکراین عقبنشینی کند. تنها استثناها عبارت بود از سنگال (۴۶%)، هند (۴۴%)، اندونزی (۳۰%) و صربستان (۱۲%). کشورهایی که بیشترین حمایت را از این دیدگاه کردند شامل کنیا (۸۱%)، نیجریه (۷۱%)، برزیل (۶۸%) و کلمبیا (۶۷%) میشود که همهشان از آمریکا، ژاپن، فرانسه و آلمان حمایت بالاتری کردند. آن تفاوتی که بین جهان اول و جهان سوم (شمال جهانی و جنوبی جهانی) انتظار میرود به هیچ وجه دیده نمیشود.
البته در مورد مسائلی مثل تحریم کردن یا مداخله نظامی، تفاوت قدری بیشتر است. در این مورد، بیشترین حمایت در اروپاست. اما بین کشورهایی که بیشترِ مردم با هرگونه مداخله مخالفند ــ از جمله مجارستان و اسرائیل و عربستان و ترکیه ــ کشورهای جهان سومیِ ضدامپریالیست را تقریبا نمیبینیم.
در هر صورت، نظرسنجیهای بینالمللیْ حمایت بزرگی را در میان مردمِ جهان سوم از تهاجم روسیه نشان نمیدهد، بلکه تقریبا برعکس است.
بنابر اینها نباید نخبگانِ سرکوبگرِ حاکم را با عامهٔ مردم برابر کرد بلکه باید به منافع این نخبگان نگاه کرد، یعنی: ماهیتِ خردهامپریالیستیِ دولتهای نسبتا قدرتمند که منجر به آراء ممتنع یا بههرحال رفتار دوگانه میشود، و اقداماتشان بازتاب جایگاه ژئوپولیتیکشان میان آمریکا و اروپا و روسیه و چین است، و از بحرانِ این جنگِ بینالمللی برای بهبودِ موقعیتِ چانهزنیِ خودشان استفاده میکنند.
بریکس در حال رشد است و کشورهای زیادی از جمله الجزایر و آرژانتین و بنگلادش و مصر و اتیوپی و اندونزی و ایران و مکزیک و نیجریه و ترکیه و عربستان و امارات خواهان پیوستن به آن هستند. هر چند معیاری رسمی برای عضویت وجود ندارد، ظاهرا کشورهای پرجمعیت یا اقتصادهای بزرگْ کاندیداهای اصلیِ این بلوک هستند که به این ترتیب این بلوک را به بدیلی برای گروه ۷ (هفت اقتصاد ثروتمند دنیا) و سلطهٔ آن بر اقتصاد جهانی تبدیل میکند.
بانک توسعهٔ بریکس خود را بدیلی برای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی که در دست غربیهاست میبیند و بر وامهای زیرساختی تمرکز دارد. برخی کشورهای غیربریکس، مثل مصر و امارات، هماکنون در این بانک سهام خریدهاند. در حالا حاضر کشورهای بریکس تلاش میکنند با معامله با ارزِ خودشان، سلطهٔ جهانیِ دلار را تضعیف کنند. معلوم نیست این کار چهقدر نتیجه بدهد، ولی کاهشِ سلطهٔ جهانیِ گروهی از کشورها و نهادها، هدفِ مطلوبِ بریکس است.
***
در نهایتْ این اشتباه است که نخبگانِ حاکمِ کشورهای بریکس را نمایندهٔ تمام جهان سوم دانست؛ آن هم میلیاردها انسان. بریکس فینفسه نمایندهٔ لایهای بین گروهِ ۷ و بقیهٔ جهان سوم است و منافع خودش را دارد که میتواند با هر دوی آنها تعارض داشته باشد. در واقع رشد چین در مقایسه با هر کشور دیگری در بریکس چنان چشمگیر است که تهدیدیست برای آنکه بریکس را به یک باشگاهِ حمایتی برای ابرقدرتی جدید تبدیل کند. در ضمن برهم زدنِ معاملهٔ غله از سوی روسیه و حملاتش به بنادر اوکراین تهدیدی مهم برای رفاه حال میلیونها نفر در جهان سوم است که به صادرات غذایی اوکراین وابستهاند.
همهٔ اینها شاهدیست بر اینکه مواضعِ بیطرفانه یا دوگانهٔ کشورهای بریکس و (و دولِ بزرگِ مشابه) در قبال جنگ روسیه علیه اوکراین، به نفعِ منافعِ نخبگانِ قدرتمندِ در حال ظهور در این کشورهاست، و نه منافعِ میلیاردها مردم عادی جهان سوم.