مدت کوتاهی بعد از تسخیر کابل به دست طالبان، با رهبر یکی دیگر از شورشهای این سوی دنیا که به مقابله با نظام سیاسی حاکم برخاسته دیدار داشتم: منظور پشتین رهبر «جنبش تحفظ پشتون» (جنبش حقوقبشری مسالمتآمیز در پاکستان) فقط ۲۷ سال سن دارد و توانسته دهها هزار حامی برای نهضت خود جلب کند، ولی در خارج از منطقه عدهٔ کمی او را میشناسند. او اکنون شاید در اوج نفوذ خود باشد، ولی هنوز نتوانسته تغییر سیاسیِ دوامداری ایجاد کند. با این حال، تقابلِ فاحش بین شیوهها و نتایج فعالیت او با گروههای شبهنظامی مثل طالبان شایان توجه بیشتری است.
***
فعالیت پشتین بر مشکلاتِ قوم پشتون در پاکستان تمرکز دارد. ولی کارهای او همینطور توجه بسیاری از مردم افغانستان را به خود جلب کرده است. برای همین من به اسلامآباد رفتم تا با او ملاقات کنم.
دعوت پشتین به مبارزهٔ مسالمتآمیز، تحتالشعاعِ تبلیغاتِ طالبان برای جهاد و پیروزیِ اسلامگرایان بر امریکاییها قرار دارد. البته در افغانستان ناکامی در ایجاد تغییر سیاسی از طریق نافرمانی مدنی، چیز تازهای نیست. اینجا تاریخچهای طولانی از فعالیتهای صلحجویانه دارد، ولی هیچیک نتوانسته به تغییر سیاستهای خشونتطلبانه منجر شود.
در این مقاله توجهِ من عمدتا به پشتونها معطوف است ولی این به معنای عدم توجه به تلاشهای دیگر افغانها (یا پاکستانیها) و اقوامی که از طریق فعالیت مدنی سعی در ایجاد صلح و عدالت کردند نیست. دلیل پرداختن به پشتونها در این مطلب آن است که فعالیتِ پشتین به آنها معطوف است و من خودم هم، خوب یا بد، یکی از آنها هستم.
از وقتی یادم میآید به امکان تغییر سیاسی مسالمتآمیز در وطنم فکر کردهام. به عنوان نوجوانی کتابخوان در زمان اشغال شوروری و جنگ داخلی مجاهدین، به این ایده علاقمند بودم که فعالیت مسالمتآمیز شاید رمز توسعهٔ یک جامعهٔ بهتر باشد. ولی هر چه سن و سالم بیشتر شد، بیشتر متوجه شدم که ــ دستکم در عمر من ــ این رویا محقق نخواهد شد.
در افغانستان مبارزهٔ مسالمتآمیز به اندازهٔ مبارزهٔ مسلحانه میتواند خطرناک باشد.
یکی از مردانی که در نوجوانی او را تحسین میکردم، عبدالغفار خان بود: یک پشتون متولد هندوستانِ اواخر قرن نوزدهم که زندگی خود را وقف مبارزهٔ مسالمتآمیز کرد. او که در سال ۱۹۸۸ در ۹۷ سالگی از دنیا رفت، یکی از دوستان گاندی بود و در مبارزه با سلطهٔ استعماری به شهرت رسید. او همینطور خواهان ادغام مناطق پشتون پاکستان و افغانستان بود. فراموش نکنیم که این انگلیسیها بودند که مرزی اختیاری در مناطق پشتون رسم کردند که هنوز هم محل مناقشه بین دو کشور است.
عبدالغفار خان حالا در جلالآباد مدفون است و هیچ کس حرفی از او نمیزند. میراث او در کتب تاریخی ما درس داده نمیشود. دلیل اصلیاش آن است که او را مدافع اقدامات کمونیستها در مقابل مجاهدین و حامی ایدهٔ «پشتونستان» میدانند.
از طرفی تهاجم شوروی و حمایت کشورهای خارجی از مجاهدین باعث تقویتِ افراطیترین گروههای اسلامگرا شد. دیگر جایی برای میانهروی نبود. اختلافات قومی تشدید شد، و جنگسالارانی که قهرمان محسوب میشدند، منافعِ سیاسی و مالی خود را تامین کردند.
به عنوان یک پشتون قبول دارم که ادبیات و شعر ما همیشه عاشق جنگجویان بوده است؛ فرهنگ ما مفاهیم غلطی را دربارهٔ آبرو و انتقام ترویج میکند. گرچه مشوقِ همبستگی و برادری هم هست.
مثل بسیاری دیگر از مناطق دنیا، امروز در افغانستان و نواحی مرزی پاکستان توسل به خشونت منافع زیادی دارد ــ هم در داخل و برای دولتهای خارجی. در جایی مثل افغانستان، مبارزهٔ مسالمتآمیز به اندازهٔ مبارزهٔ مسلحانه خطر بازداشت و مرگ به همراه دارد. و با توجه به تاریخ، احتمال شکست آن هم بیشتر است.

سال گذشته وقتی در اسلامآباد با منظور پشتین ملاقات کردم، به نظرم آمد که همصحبتِ خوبیست. میزبانی خونگرم و مودب، با بیانی شاعرانه، کوتاهقد با جسمی نحیف، ولی با اعتماد به نفس. فعالیت او به پشتونهای هر دو سوی مرز مربوط میشود.
پشتین در ولسوالی سروکی در وزیرستان جنوبی متولد و بزرگ شد. در دههٔ اول بعد از حملهٔ امریکا به افغانستان، آنجا یکی از خطرناکترین مناطق بود. پاکستانیها و طالبان از این ناحیه برای حمله به دو سوی مرز استفاده میکردند، و ارتش پاکستان در واکنش، بیمحابا به آنجا حمله میکرد. پشتین در وسط این جنگ بزرگ شد، و خاطرات او به عنوان یک قربانیِ جنگْ الهامبخشِ فعالیتهای او شد.
پشتین درس دامپزشکی خواند و پیش از تشکیل «جنبش تحفظ پشتون» ازدواج کرد. او در سال ۲۰۱۸ به شهرت رسید: وقتی که یک راهپیمایی ۳۰۰ کیلومتری از دیره اسماعیلخان تا اسلامآباد را در اعتراض به نقض حقوق بشر علیه پشتونها هدایت کرد. هزاران نفر از حامیان در طول راه به او پیوستند تا اینکه همگی در قلب پایتخت پاکستان تحصن کردند. هدف پشتین این بود که بابت تلفات ملکی/غیرنظامیان، و بازداشتها و اعدامهای خودسرانه که در اجتماعات پشتون در کشور صورت میگرفت، دولت پاکستان را پاسخگو کند.
در ماههای بعد، این جنبشْ اعتراضاتِ دیگری را سازماندهی کرد، از جمله در مناطق مرزی مثل باجور، کویته، سوات، و بنو، و شهرهایی بسیار دورتر از مرز مثل لاهور و کراچی. مقامات پاکستان در واکنشْ پیشنهادِ گفتگو دادند و مذاکراتی شکل گرفت، ولی در عمل هیچ اتفاقی نیفتاد.
***
از آن زمان تا کنون، پشتین و تعدادی از فعالانِ جنبش تحفظ بارها از سوی دولت پاکستان دستگیر و بازداشت شدند. در ماه فبروری ۲۰۱۹، یکی از رهبران جنبش تحفظ به اسم آرمان لونی در جریان اعتراضی در بلوچستان جان باخت. گفته میشود او به ضربِ پلیس کشته شد.
با الهام از جنبش تحفظ، در سال ۲۰۱۸ در افغانستان گروه کوچکتری از فعالان موسوم به کاروان صلح افغانستان بسیج شدند. آنها از هلمند در جنوب کشور تا مزار شریف در شمال راهپیمایی کردند و خواهان آتشبس بین طالبان و دولت افغانستان شدند.
اعتراض آنها به رغم خطرات و تهدیدات فراوان تا سال ۲۰۱۹ ادامه یافت. در ماه دسمبر در ولایت فراه بیش از دوجین از این فعالان ربوده شدند.
و از آن زمان البته این طالبان بود که پاداش پیکار مسلحانهٔ خود را دریافت کرد و فاتح افغانستان شد. و آن دسته از فعالان جامعهٔ مدنی که علیه سلطهٔ آنها اعتراض میکنند، لت و کوب و بازداشت شدهاند.
به عنوان یک پشتون قبول دارم که ادبیات و شعر ما همیشه عاشق جنگجویان بوده است؛ فرهنگ ما مفاهیم غلطی را دربارهٔ آبرو و انتقام ترویج میکند.
پشتین هرگز در افغانستان نبوده، ولی در ملاقاتم با او در پاییز گذشته، از نگرانی خود دربارهٔ اوضاع افغانستان گفت و هشدار داد که اوضاعِ اینجا برای جنگ نیابتی بین قدرتهای جهانی مساعد است.
او اغلب آثار نویسندهٔ امریکایی جیمز بالدوین را مطالعه میکند و همینطور فیلمِ ایتالیاییِ «نبرد الجزایر» را دوست دارد.
ملاقات دوم و آخرمان دیروقت به پایان رسید ــ قدمزنان در خیابان همراه شدیم. دکانداری او را شناخت و او را محکم در آغوش گرفت و اصرار کرد که نوشیدنی مهمانمان کند. سپس به دل شب زدیم.
پشتین کلاه مزاری بر سر داشت ــ کلاهی که به نماد فعالیت او بدل شده است. قدمزنان کلاه را از سرش برداشت و گفت که بدون این کلاه کسی او را نمیشناسد. راست میگفت. در ادامهٔ راه به من گفت که عبدالقدیر خان، پدر بمب اتمی پاکستان، قبلا در آن حوالی زندگی میکرد. و به نظر رسید همانجا بهترین نقطه برای پایان دادن به گفتگوی ما باشد.