همانطور که نادرستی استبداد را میتوان نشان داد، نادرستی شورش نیز از این واقعیت معلوم میشود که اگر دستوری که بر اساس آن [مردم] عمل خواهند کردند به طور علنی به رسمیت شناخته شود، در هدف خود ناکام میماند.
اندیشیدن انتقادی نه تنها بر آموزهها و مفاهیمی که فرد از دیگران دریافت میکند، بر پیشداوریها و سنتهایی که به ارث برده، به کار برده میشود، که دقیقاً با کاربرد معیارهای انتقادی بر اندیشهی خود فرد است که کسی هنر اندیشهی انتقادی را میآموزد.
فلسفه بنا به طبیعت خود چیزی باطنی است که نه برای عوام ساخته شده نه میتواند که برای عوام آماده شود؛ فلسفه فلسفه است تنها تا جایی که کاملاً در نقطهی مقابل عقل و حتی نقطهی مقابل حس مشترک قرار دارد.
کانت مدعی است وظیفهی ارزیابی زندگی در زمینهی التذاذ و رنج را میتوان از هر آدم عادی که دارای عقل سلیم است و دربارهی زندگی بازمیاندیشد، انتظار داشت.
چقدر مردم عادی وقتی میگویند زندگی یک فیلسوف به مردن میماند، راست میگویند. مرگ، جدایی میان جسم و روح، برای افلاطون دلپذیر بود؛ او به گونهای عاشق مرگ بود، زیرا جسم با همهی نیازهایش موجب وقفه در کاوشهای روحانی میشود.
سازمان دادن یک دولت، هرچند دشوار به نظر برسد، حتی برای قوم شیاطین هم قابل حل است، به شرط آنکه عاقل باشند. کانت - معتقد بود که انسانی بد میتواند در دولتی خوب شهروندی خوب باشد.
ادبیات کانتشناسی گسترده است، ولی کتابهای اندکی دربارهی فلسفهی سیاسی کانت وجود دارد، و از میان آنها تنها یکی هست که به خواندناش میارزد - جنگگریزی و صلحخواهی کانت نوشتهی هانس زانر
درسگفتارهایی دربارهی فلسفهی کانت جای فصلی از کتاب حیات ذهن یا حیات روح را میگیرد که اجل فرصت نوشتن آن را به هانا آرنت نداد، ولی موضوع آن، یعنی قضاوت، دستکم، ذهن آرنت را، طی دو دههی پایانی عمرش، به خود مشغول داشت.