امسال در کاخ زمستانی خرت و پرتهای مختلف سلطنتی را برای فروش گذاشته بودند؛ اینکه آنها را بنگاه اموال موزه یا شخص دیگری میفروخت را نمیدانم. من به همراه کاترینا فئودورونا کالینکاروا به آنجا رفتم. او به یک سماور ده نفره احتیاج داشت. اتفاقاً آنجا سماوری در کار نبود. من نمیدانم تزار از کتری چای مینوشیده یا در استکان بلوری از مطبخ برایش چای میآوردند؛ آنها فقط سماورها را برای فروش نگذاشته بودند. در عوض، وسایل دیگر تا دلتان بخواهد موجود بود و الحق و الانصاف که آنها بسیار خوب و شیک بودند. پردهها، برودریدوزیها، گیلاسهای متنوع، لگنهای بهداشتی، پیراهنهای مختلف و اقلام سلطنتی دیگر. واقعاً که چشمهای آدم دودو میزدند و نمیدانستی کدام جنس را نگاه کنی یا کدام را بخری.
آن موقع کاترینا فئودورونا به جای سماور، به قیمت گزافی چهار پیراهن سلطنتی و مجلل از جنس پارچه نازک ململ خرید.
من هم ناگهان نام چکمه در فهرست کالاها به چشمم خورد. چکمه ساقدار روسی با بهای ۱۸ سِلکوی۱. فوراً از متصدی غرفه پرسیدم: «جنس این چکمهها چیست، دوست عزیز؟».
او گفت: «چکمههای سلطنتی هستند دیگر».
– «خب میگویم جنسشان چیست؟ ضمانتی باید باشد که نشان دهد سلطنتی هستند. حرف من این است که امکان دارد صاحب آنها یک کارگر باشد و شما به اسم چکمه سلطنتی به مردم قالب کنید. این کار خوب و شایستهای نیست».
متصدی فروش گفت: «دور تا دور اینجا همه دارایی خانواده سلطنتی است. ما بنجلفروش نیستیم».
گفتم: «پس جنس را نشان بده».
چکمهها را دیدم و بسیار از آنها خوشم آمد؛ اندازهشان هم برایم مناسب بود. پنجه و پاشنه چکمهها نه گشاد بود و نه تنگ، چقدر تمیز و واقعاً هم سفت و محکم بودند؛ درکل خیلی کم استفاده شده بودند. شاید فقط سه روز تزار آنها را پوشیده بود. تخت کفش هم سالم بود و هنوز جدا نشده بود.
گفتم: «خدایا! کاترینا فئودورونا، قبلاً میتوانستیم تصور کنیم که کفشهای سلطنتی داشته باشیم؟ یا مثلا با چکمههای سلطنتی خیابان را گز کنیم؟ ای خدا جان! عجب بازیهایی دارد این روزگار، کاترینا فئودورونا!».
۱۸سلکوی را بابت آنها پرداختم و خم به ابرو نیاوردم. در ضمن این قیمت برای چکمههای سلطنتی بسیار بسیار ناچیز بود.
۱۸سلکوی را روی پیشخوان گذاشتم و چکمههای سلطنتی را به خانه آوردم.
خدا وکیلی به پا کردن چکمهها مشکل بود، از پارتیانکا۲ هم که بگذریم، پنجه پایم در کفش جا نمیگرفت، با جوراب هم به سختی پایم در کفش جا میشد. با خود فکر کردم:«به هر صورت چکمه را به پا میکنم تا جا باز کنند».
سه روز چکمهها را به پا کردم. روز چهارم، ناگهان تخت کفش از جا در آمد. فقط تخت کفش نبود که جدا شد، بلکه کل کفِ کفش با پاشنهاش تماماً از جا کنده شد. حتی پایم بیرون زد.
این اتفاق در یک روز خیلی بدِ تابستانی در بلوار اتحادیهها، نرسیده به کاخ زحمتکشان۳ رخ داد. به این ترتیب بدون تخت کفش به خانهام که در جزیره واسیلفسکی بود، بازگشتم.
افسوس اساسی من از بابت پولی بود که برای آنها پرداختم؛ بالاخره ۱۸ سلکوی برایم آب خورده بود. به جایی هم نمیشد شکایت کرد، چون اگر این چکمهها ساخت کارخانه «سکوراخود» یا یک کارخانهی دیگر بودند مساله فرق داشت، میشد اقامه دعوی کرد یا یکی از مدیران حزب سرخ را به سبب این ضعف فنی از کار برکنار کرد. ولی حالا امکان نداشت، چون چکمهها سلطنتی بودند.
البته روز بعد به سراغ بنگاه اموال موزه رفتم، اما آنجا دیگر معاملات به پایان رسیده بود و بسته شده بود.
میخواستم به اِرمیتاژ یا جای دیگری بروم، اما منصرف شدم. در اصل کاترینا فئودورونا جلوی من را گرفت. او گفت: «نه تنها چکمههای تزار بلکه هر چکمه سلطنتی دیگری ممکن است در طول چندین سال پوسیده شود. به هر صورت، هر طور که میل شماست. از روز انقلاب ده سال میگذرد، نخها هم در عرض این زمان خراب میشدند. این را باید درک کرد».
برادران من، حقیقتاً ده سالی میگذشت. مگر شوخیست؟ جنس هم شروع به فاسد شدن میکند.
اگرچه کاترینا فئودورونا من را تسلی داد، اما زمانی که پیراهنهای سلطنتی زنانه او نیز پس از اولین شستشو زوارشان در رفت، بسیار به رژیم تزاری بدوبیراه گفت.
البته روی هم رفته ده سال گذشته و اوقات تلخی هم مضحک است.
زمان چقدر سریع میگذرد، برادران! گذشتهها نیز از هم میپاشند و خاک میشوند.
________________________________________________________________________
۱) واحد پول منسوخ شده در روسیه معادل روبل
۲) پارچهای که قبل از پوشیدن چکمه یا پوتین به دور پاها میپیچیدند.
۳) پروژه ساختمانی ناتمام در سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۳ که به منظور ساخت مجموعهای شامل شوراها، کنگرهها، تئاتر، موزه و … بود.
ترجمه از روسی. منبع: مجله هفتگی بیگیمُت سال ۱۹۲۷.