پیشداوری نسبت به رنگها زندگی را «سیاهسفید» میکند؛ بهخصوص زندگی در ایران را! ولی در آن صورت هم حداقل میتوانستیم خود را در جهان فیلمهای کلاسیک تصور کنیم، یا حداقل در جهان «فیلمفارسی». اما گاهی رنگها و معناهایی که به آن میدهیم میتواند ما را به ستوه آورد.
جهان ما را رنگها فرا گرفته و این امر بهخودی خود نه تنها مذموم نیست، بلکه برای زیبایی دنیایی که در آن زندگی میکنیم، ضروری است. مشکل اینجاست که در عصری که همهچیز تبدیل به ابزار شده، رنگها نیز از این گزند در امان نماندهاند.
معانی و مفاهیم ضمنی رنگها بهواسطه کاربرد آنها در حوزههای مختلف در گذر زمان و البته یک پیشینه تاریخی و فرهنگی شکل گرفته است. هر رنگ بیانگر طیفی از مفاهیم میتواند باشد که بیشتر آنها در یک روند طبیعی و با کمترین دخالت تعمدی ایجاد شده. اما برخی مفاهیم ضمنی رنگها با اهداف از پیش تعیین شده توسط انسانها تعیین و اعمال میشود. بخش مهمی از این اتفاق در دهههای اخیر و پس از درک اهمیت رنگها در «برندینگ» رخ داد؛ جایی که لحاظ کردن یک رنگ به یکی از ویژگیهای غیرقابلانکار هر بنگاه اقتصادی، محصول و کالا و حتی جناح و حزب سیاسی تبدیل شد.
سلطه «منطق بازار» بر رنگها
تسلط هرچه بیشتر «منطق بازار» در دهههای نیمه دوم قرن گذشته بر جهان، موجب آن شد که بیشتر پدیدههای طبیعی و اجتماعی، از جمله رنگها در خدمت این منطق قرار گیرند. قبل از آن، معنادهی عمدی به رنگها اغلب از سوی جریانهای فکری و اجتماعی و گروههای مشابه اعمال میشد. ولی این «منطق بازار» بود که رنگها را تبدیل به ابزاری برای برندسازی تبدیل کرد.
این فرایند در نیمههای قرن گذشته از کشورهای بلوک غرب و سرمایهداری آغاز شد و در این مسیر، تکنولوژی تصویر و فیلمبرداری رنگی نیز به این روند دامن زد. سینما و تلویزیون بهعنوان دو ابررسانه که نقش بیبدیلی در تبلیغات داشتند (و دارند)، با ورود تکنولوژی رنگی مخاطبان را بیش از پیش مسحور خود کردند و از این نظر، به بستری ایدهآل برای تبلیغ کالاها و البته در مواردی، ایدههای ذهنی برای شکلدادن به نحوه تفکر مخاطبان و تودههای جامعه، تبدیل شدند.
با ورود رنگ به سینما و تلویزیون، این عنصر به یکی از پایههای برندینگ کالاها بهخصوص در ایالات متحده تبدیل شد؛ محصولاتی که نه تنها جنبه سودآوری مالی، بلکه در لایههای عمیقتر جنبه ایدئولوژیک آنها اهمیت بهمراتب بیشتری یافته بود. کوکاکولا، مکدونالد، پپسی و لیست بلندبالایی از محصولاتی که به فرهنگ روزمره آمریکا تبدیل شدهبودند، در جوامع دیگر فقط با تبلیغ سبک زندگی آمریکایی حداقل در عرصه مصرف محصولات خود میتوانستند در بیزنس خود موفق شوند و رنگها در تبلیغ محصولات آنها عاملی مهم بوده و هنوز هم هست.
رنگها و کاربرد تبلیغاتی در ایران
کاربرد تجاری (و نیز سیاسی) رنگها در دهههای اخیر در ایران نیز رواج بسیار یافته است. غلبه یک خوانش بهخصوص از سرمایهداری و نولیبرالیسم در ایران پس از سالهای جنگ عراق، به محبوبیت رشتههای دانشگاهی مرتبط با مدیریت کسب و کار، بازاریابی، تبلیغات و رشتههای مشابه شد؛ رشتههایی که به نوعی با برندسازی و رنگ سروکار داشت.
فضای کسبوکار ایران برای رنگ و لعاب بخشیدن به کالاها و خدمات با هدف فروش بیشتر، در کنار کپیبرداری از تکنیکهای گرافیکی و تبلیغاتی جهان اول، در بهرهبرداری از رنگها نیز همان الگو را نقشه راه خود قرار داد. در فرهنگ روزمره حال حاضر ایران، نمونههای بسیاری برای این امر میتوان برشمرد؛ در حوزه تجاری بسیاری از بانکها و موسسات مالی و اعتباری بر اساس اصل جذب اعتماد مشتریان خود، از طیف رنگهایی که حس دلگرمی را به افراد منتقل میکنند، روی آوردند. رنگهای ارغوانی، طیفی از آبی و سایر رنگهای کلاسیک نمونههایی از همین کاربرد رنگ در بازار را نشان میدهد.
پس از گذشت چندین سال، با اهمیتیافتن نقش تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات در حوزه تجارت در ایران، سر و کله استارتآپها و کسبوکارهای اینترنتی و مجازی در کشور پیدا شد. این دسته از کسبوکارها بیشتر از تجارتهای کلاسیک به اهمیت رنگ در برندینگ پی بردند و شاخصهای بیشتری را در انتخاب رنگ سازمانی خود اعمال کردند. یکی از مهمترین این شاخصها بر اساس طیف مشتریان هدف شکل گرفته بود؛ از آنجا که با توجه به هرم سنی جامعه ایران، اغلب مشتریان این کسبوکارها را نسل جوانتر تشکیل میدادند، آنها برای برندینگ خود از قالب رنگهای کلاسیک خارج شده و به سراغ رنگهایی رفتند که با ایدههای فراصنعتی و پستمدرن آنها همخوانی بیشتری دارد.
رنگها به مثابه نماد هویت سیاسی
اما کاربرد رنگها به بازار و تجارت محدود نماند. در دو دهه اخیر و همگام با تحولات سیاسی در ایران، جریانها و طیفهای سیاسی مختلف نیز از رنگها به عنوان نمادهایی از اندیشهها و برنامههای خود استفاده کردند. مثلا رنگ سبز پس از اتفاقات انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ بهعنوان نماد جریان اصلاحطلبی شناخته میشود. هرچند، همین رنگ از صدها سال پیش، بهدلیل قرابت تاریخی با «سید بودن»، بهعنوان نماد اسلام در ایران نیز شناخته میشود. همین قضیه نیز در اتفاقات پس از سال ۱۳۸۸ نیز محل مناقشه اصلاحطلبان و مخالفان سنتی آنها بود.
پس از آن، جریان سیاسی حسن روحانی و حامیان وی، در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۲ با توجه به طیف جامعه هدف خود (جوانان جامعه) به شکل هوشمندانهای دست به انتخاب رنگ بنفش بهعنوان شناسنامه خود زد؛ رنگی که اینک اعتدالگرایان و حتی بسیاری از اصلاحطلبانی که همچنان حامی روحانی هستند، از این رنگ برای معرفی خود بهره میبرند.
مسلما کاربرد رنگها به عنوان نمادی از جریانهای سیاسی یا تجاری مختص به ایران نیست. در همه کشورها، احزاب سیاسی و جریانهای اجتماعی و یا کسبوکارها از رنگها با مقاصد مشابهی استفاده میکنند. اما گروهها و نهادهای بیطرف و نشریات و رسانههای مستقل نیاز دارند با انتخاب رنگهایی متفاوت در کار خود (مثلا در نشریه چاپی و یا وبسایت خود) بر استقلال خود از جریانهای سیاسی تاکید کنند تا مخاطبان آنها دچار سردرگمی و سوءتفاهم نشوند.
بیرنگ ماندن نبشت در دنیای رنگی نمادها
با توجه به آنچه گفته شد، دبیران نبشت به عنوان نشریهای مستقل و غیروابسته به جریانهای سیاسی یا ایدیولوژیک داخل و بیرون از ایران و نیز افغانستان، تصمیم گرفتند که رنگهای وبسایت این مجله را تغییر دهند. نبشت یک رسانه عمومی است که هدف آن ترویج ارزشهای انسانی و دموکراتیک، تفکر انتقادی و ارتقاء همپذیری از طریق انتشار محتوای آگاهیبخش، بهروز، و خلاقانه است. از اینرو، به دلایل متعدد، از جمله پیشگیری از ایجاد ذهنیت احتمالی در میان مخاطبان مبنی بر نزدیک بودن این مجله به جریانهای سیاسی یا ایدیولوژیک در افغانستان یا ایران، نبشت تصمیم گرفته که رنگ قرمز و طیفهایی از آن را (با کد اچتیامال مشخص) به عنوان رنگ اصلی وبسایت خود انتخاب کند.
اگر قرار باشد رنگ تازهٔ نبشت در این دنیای رنگی از مفهومی نمایندگی کند، دوست داریم آن مفهوم دوری از پیشداوری و تعصب، همپذیری و ارجگزاری واقعی به کرامت همه انسانهای روی زمین باشد.