ادبیات، فلسفه، سیاست

Tag: نشر نبشت

photo-1552481298-c192093589ba
مهدی خلجی در عرصه‌ی نوشتن وقار قلم و حرمت اندیشه را پاس داشته و لحن فاخر گفتگو را با نثر فاخر پارسی در‌آمیخته است تا در خاطر خواننده تعبیر دیرین شیر و شکر را تداعی کند.
داکتر ناکامورا قهرمانی بی‌سلاح بود؛ کسی که خانه، خانواده و امنیت خود را کنار گذاشت به سرزمینی دوردست با فرهنگ و زبان و مذهب کاملا متفاوت آمد و سال‌ها برای احیا و آبادانی آن منطقه و کمک به بهبود وضعیت سلامت و رفاه مردم آن بی‌وقفه تلاش کرد. او نزدیک به سی سال در کشور ناامنی مثل افغانستان در کنار مردم زندگی کرد و خدمات زیادی انجام داد. مردم محلی او را مهربانانه کاکامراد می‌نامیدند؛ کاکا یا عمو در فرهنگ افغانی استعاره‌ای از پشتیبانی و کمک است.
رمان ناهید مهرگان شاید جزو اولین آثار داستانی در ادبیات افغانستان است که حول محور یک مضمون مشخص علمی/روانشناختی شکل یافته و از این جهت نیز – علاوه بر ارزش ادبی – اهمیت دارد. این داستان در قالب نامه‌ای از زنی هراتی‌ است که پس از دو سال زندگی در آلمان شوهرش را ترک کرده و به هرات بازگشته است.
رنگ‌ها در دنیای امروز مفاهیم متفاوتی تداعی می‌کنند؛ جریان‌های سیاسی و برندهای تجاری هر دو به اشکالی مختلف از رنگ‌های خاص برای ابراز وجود استفاده می‌کنند. طوری که به مرور زمان برخی رنگ‌ها با برخی معنا عجین شده. نشریه نبشت چگونه می‌تواند در این دنیای رنگی بی‌رنگ بماند؟
در خوابش هر دو روی یک حصیر در فضایی سفید و تمیز، که نه آغازش پیدا بود و نه پایانش، نشسته بودند. کنار آنها، در آن فضای لایتناهی سفید یک ماشین آدامس بود که بالای سرش یک حباب شیشه‌ای بزرگ پر از آدامس‌های توپی رنگارنگ داشت. از آن ماشین‌های قدیمی که یک سکه توش می‌انداختی و دسته‌اش را می‌چرخاندی و یک آدامس بیرون می‌افتاد.
ما هنوز چیزی به نام «صنعت نشر» در افغانستان نداریم، و نه بازاری به نام نشر. آن‌چه ما در افغانستان داریم، چاپ‌خانه است. از سوی دیگر، باید این را باید بپذیریم که کتاب کالایی است که در فرایند چاپ تولید می‌شود و کتاب‌خوان هم یک مشتری که آن کالا را می‌خرد. تفاوتش با بقیه کالاها و انواع خرید و فروش این است خرید و فروش کتاب ابعادی فراتر از صرفاً تجاری دارد.
سلمان رشدی در چهل سال گذشته شانزده عنوان کتاب منتشر کرده، ‌از جمله «بچه‌های نیمه‌شب» که گل سرسبد کتاب‌های برنده جایزه بوکر است، اما نام او با «آیات شیطانی»، پنجمین رمان او گره خورده؛ کتابی که فتوای قتل او را از سوی آیت‌الله خمینی، رهبر مذهبی ایران، در سال ۱۹۸۹ به دنبال داشت. مطلبی که می‌خوانید مصاحبه الیسون بیرد نشریه هاروارد بزنس رویو با سلمان رشدی درباره آثار و کار او به عنوان یک نویسنده است.
«مرگ و برادرش» رمانی است که با کاربرد جمله‌های بلند و در مواردی بسیار بلند و خلق تصاویر سینمایی، فضایی را به وجود آورده که خواننده، علاوه بر خواندن یک اثر نوشتاری، بتواند با تصویرسازی ذهنی خویش داستان را هم‌چون فلمی سیاه و سفید نیز ببیند‫. از آن جایی که صحنه‌ها و توصیف‌های سینمایی کتاب قابل تأمل و درنگ‌ اند، پس از خواندن کتاب تصمیم گرفتم آن را به صورت تطبیقی با چند فلم برجسته‌ی تاریخ سینما برابرگذاری کنم.
طرف خوشگل است. خوشگل‌تر از نقاشی‌هایش. چون خوشگل بودن صفتی‌ست که همیشه با اوست. در حالی‌که، نقاشی عملی‌ست که او وقتی خواب نیست، یا غذا نمی‌خورد، انجام می‌دهد؛ و یا وقتی با مردهایی که تو نمی‌شناسی‌، روی تختت، لابلای ملافه‌هایت،‌ نمی‌خوابد. اصلا فرض بگیریم، طرف مقابل ملافه‌های خودش را آورده. اما تو مرد‌هایی را که با آن‌ها می‌خوابد،‌ می‌شناسی. نه، نمی‌گویم کی هستند. اما چند تا از آن‌ها را خیلی خوب می‌شناسی.
همه چیز با یک رویا شروع شد. خوابی کوتاه و پراکنده درباره مادرش که مرده بود. در خوابش هر دو روی یک حصیر در فضایی سفید و تمیز، که نه آغازش پیدا بود و نه پایانش، نشسته بودند. کنار آنها، در آن فضای لایتناهی سفید یک ماشین آدامس بود که بالای سرش یک حباب شیشه‌ای بزرگ پر از آدامس‌های توپی رنگارنگ داشت.