داستان دهقان فداکار یکی از درسهای کتاب فارسی کلاس سوم در ایران بود. دهقان جوانی در تاریکی شب متوجه میشود قسمتی از کوه ریزش کرده و مسیر راهآهن مسدود شده است . او با وجود هوای بسیار سرد لباس خود را در آورده و با آن مشعلی میسازد و به این وسیله قطاری را که در حال نزدیک شدن است از خطر آگاه ساخته و جان مسافران را نجات میدهد. پس از گذشت سالها هنوز شرح این ماجرا در ذهنم باقی مانده است شاید به این دلیل که یک روایت واقعی بود با یک قهرمان واقعی.
امروزه رسانه ( فیلم، کارتون، بازیهای کامپیوتری…) قهرمانان بیشماری را وارد لیست الگوهای رفتاری کودکان میکند. قهرمانانی که غالبا نیروهای ماورائی دارند و با استفاده از روش های غیرمعمول و عموما خشونتآمیز به دیگران کمک میکنند و آنها را از یک وضعیت دشوار نجات میدهند.
احتمالا پیش آمده که شاهد تقلید حرکات و در واقع الگوبرداری رفتاری از این شخصیت ها در کودکان بوده باشید. برای مثال بستن یک پارچه روی شانهها به عنوان شنل بتمن، استفاده از اسباببازیهایی به شکل اسلحه یا تقلید صداهای زمخت و حرکات خشن.
کودکان برای رشد قوه تخیل خود نیاز به این گونه بازیها دارند. معمولا هدف مشترک آنها شکست دادن دشمن به عنوان یک نیروی مخرب و آسیبزا و کمک به مردم بیگناه است. این حس قهرمان بودن به کودکان اعتماد به نفس میدهد اما مشکل اینجاست که آنها تنها یک روش را میاموزند، اینکه خشونت را باید با خشونت از بین برد.
در این بین وظیفه ما چیست؟ نمیتوان در دنیای امروز کودکان را از تاثیر رسانه که محصولات آن نه لزوما بر پایهٔ نیازهای واقعی کودک که عمدتا مطابق با اهداف سیاسی و اقتصادی است، کاملا مصون نگه داریم. اما میشود گامهایی در جهت تعدیل آن برداریم و ذهنیت کودک را به سمت روش های مسالمت آمیز سوق دهیم که با این ابزار یکی از مهمترین مهارتهای ارتباطی را نیز بیاموزند. برای اینکار میتوانیم با معرفی شخصیتهای واقعی و تاثیرگذار آن ها را با الگوهای مناسبتری آشنا کنیم، الگوهایی که لزوما جنگجو نیستند.
داکتر ناکامورا نمونهای بارز در این زمینه است؛ کسی که خانه، خانواده و امنیت خود را کنار گذاشت به سرزمینی دوردست با فرهنگ و زبان و مذهب کاملا متفاوت آمد و سالها برای احیا و آبادانی آن منطقه و کمک به بهبود وضعیت سلامت و رفاه مردم آن بیوقفه تلاش کرد. او نزدیک به سی سال در کشور ناامنی مثل افغانستان در کنار مردم زندگی کرد و خدمات زیادی انجام داد. مردم محلی او را مهربانانه کاکامراد مینامیدند؛ کاکا یا عمو در فرهنگ افغانی استعارهای از پشتیبانی و کمک است.
کاکامراد میگفت: «بهترین راه این است که مردم را دوست خود بسازید این به طور شگفتانگیزی موثرتر از حمل اسلحه است.» او به راستی نمونه واقعی یک قهرمان شجاع بدون اسلحه است.
دیشب وقتی کتاب کاکا مراد کار جدید گروه گهواره بر اساس داستان زندگی دکتر ناکامورا را برای فرزندانم میخواندم متوجه شدم آنها با علاقهی خاصی داستان را دنبال میکنند .فضا و قهرمان داستان واقعی بود و این باعث میشد هر دو به خصوص پسر بزرگم که ۱۲ ساله است و حالا آرام آرام از دنیای خیالی کودکانه فاصله میگیرد و تمایل بیشتری برای مواجهه با شخصیتها و اتفاقات واقعی دارد، ارتباط خوبی با قهرمان داستان و فضاهای آن برقرار کنند.
بعد از خواندن کتاب و صحبتهایی که داشتیم این ایده به ذهنم رسید که چقدر خوب میشد اگر داستان کاکامراد در کتاب درسی دوره ابتدایی مکتب گنجانده میشد به این ترتیب علاوه بر اینکه کودکان بیشتری با او آشنا میشدند، میتوانست یک درس واقعی و کاربردی برایشان باشد و همچون داستان دهقان فداکار سالها در ذهن شان باقی بماند.
نسخه پیدیاف داستان کاکامراد را میتوانید به صورت رایگان از وبسایت گهواره دانلود کنید. اما نشر نبشت نسخه کاغذی این کتاب را به صورت تمام رنگی و با جلد سخت در قطع مناسبی برای کودکان (۱۹۰×۱۴۵ میلیمتر) منتشر کرده و در تمام کشورها قابل خریداری است.