در هفتههای اخیر، کمپین اعطای «وکالت» به رضا پهلوی برای رهبریِ یک دولت انتقالی و گذار از رژیم اسلامی محل بحث شد. هرچند برخی چهرهها مثل علی کریمی از آن حمایت کردند، این کمپین با سکوت معنادار بسیاری از مخالفان شاخص رژیم از جمله حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد مواجه شد.
اما بسیاری از چهرهها و نمایندگان سیاسی و قومیِ وابسته به دیگر نیروهای دموکراتیک در اپوزیسیون از این کمپینِ یکجانبه و ناشایست ابراز نگرانی کردند. و خیلیها در شبکههای اجتماعی با رضا پهلوی و تلاش حامیانش برای مصادرهٔ انقلاب و در دست گرفتن رهبری علنا مخالفت کردند.
حتی در ایران و در اعتراضات بلوچستان نوشتههایی مثل «نه شیخ و نه شاه…» به اهتزاز درآمد و شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» هم از شعارهای معروف دیگر انقلاب جاریست که در شهرهای ایران شنیده شده است. اگر رضا پهلوی و حامیانش واقعا به دموکراسی و حقوق بشر اهمیت میدادند، حتما صدای مردمی که خود را جلوی گلوله قرار میدهند میشنیدند.
همینطور ویدیوهایی در شبکههای اجتماعیْ معترضانِ ایرانی را در حالی که شعار «نه سطنت نه رهبری، دموکراسی برابری» سر میدهند نشان میدهد. حتی پلاکاردی در زاهدان دیده شده با این متن صریح که: «رضا پهلوی وکیل ما نیست، ما خودمون احزاب داریم، بفهمین».
گفتنِ این حرف که رضا پهلوی طرفدار ندارد غلط است. اما قاطبهٔ ایرانیها نمیخواهند جانشان را در انقلابی برای براندازیِ حکومتِ دینیِ آخوندها فدا کنند که به جای آن پسر دیکتاتور سابق را که در انقلاب ۵۷ ساقط شد جایگزین کنند. آخوندها و پهلویها دههها فرصت حکمرانی داشتند، اما هردو مانعی بر سر جنبشهای دموکراسیخواه در تاریخ ایران بودهاند. این و عوامل دیگر، نشان از پوچ بودنِ کمپین پهلوی دارد.
چرا کمپین پهلوی بیش از آنکه خیر برساند ضرر میزند
هر کسی که خواهان رهبری رضا پهلوی از طریق این کمپین است، حقیقتا از واقعیت خبر ندارد و از قانون و نحوهٔ کار روندهای سیاسی بیخبر است. درخواست وکالتی که در سایتِ change.org تحت عنوان «شاهزاده رضا پهلوی نماینده من است» ثبت شده، میگوید: «نظر به انقلابی که در ایران جریان دارد و نظر به اینکه رضا پهلوی از مردم ایران خواسته تا برای رهبری این جنبش به او وکالت بدهند…».
در قانون داخلی یا قانون بینالملل، هیچ اساسِ حقوقی برای دادن چنین اختیاری به کسی وجود ندارد. کلِ پیششرطِ این کمپین هیچ مبنایی در روندهای دموکراتیک یا مجمعالقوانین ندارد. این کمپین نمایشیست از شدت اشتیاق رضا پهلوی و هوادارنش برای مصادرهٔ انقلاب و انحصار قدرت در دست خودشان.
اگر انقلاب جاری موفق به اسقاطِ نظام اسلامی شود، رهبریِ پسر شاه سابق در دولت انتقالی، پیامی غلط را به مردم داخل و خارج ایران میدهد چون مردم ایران دیگر نمیخواهند به ایام سلطنت برگردند ــ همانقدر که به جدّ با نظام دینی آخوندها مخالفند. مردم ایران از انقلاب قبلی یاد گرفتند که رفتن پشت سر یک منجی خودخوانده [خمینی] به استبداد دیگری ختم خواهد شد.
همینطور اگر رضا پهلوی حامی حقوق زنان بود باید کنار میرفت و میگذاشت یک زن رهبری کند. اگر سلطنتیون میخواهند بر جنازهٔ زنان و مردانی که در اولینِ انقلاب زنانهٔ تاریخ جان دادهاند یا شکنجه و زندانی شدند سلطنت تشکیل دهند، پس چرا مثلا یکی از خواهرانِ پهلوی رهبری را دست نمیگیرد. اگر چنین میکردند، اقدامی مترقی بود اما پهلویستها تبعیضِ جنسی دارند.
به راه اندختنِ کمپینی برای رهبری در زمانی که انقلاب نتوانسته رژیم را ساقط کند، نشان از ناپختگی پهلوی و حامیان او دارد. اینها ادعا دارند که دموکراسی میخواهند، اما تلاش دارند پهلویِ تبعیدی را مستبدانه به مردم تحمیل کنند؛ کسی که میخواهد میراث خانوادگی خودش یعنی قدرتطلبی و یکسانسازی و تکثرزداییِ کشور تحت لوای آزادی و مدرنسازی را حفظ کند.
پهلوی عامل اتحاد نیست، عامل تفرقه است
رضا پهلوی در مصاحبهٔ اخیر خود در تلویزیون منوتو تصریح کرد که هیچ راهحل دموکراتیکی برای مشکلات عدیدهٔ ایران ندارد و هیچ شکلی از حکومت را هم که حقوق اقوام را تضمین کند پیشنهاد نمیدهد.
او در پاسخ به این حرف مجری که احزابی وجود دارند که شرط ائتلاف و همکاری را پذیرشِ «کثیرالمله» بودن ایران دانستهاند جواب داد که: «نیروهای دموکراسیخواه واقعی که تمام اصول شفافیت و دموکراتیک را پذیرا هستند و خط قرمز یکپارچگی ایران را زیر پا نگذارند، جزوی از همکاری هستند و جریانات غیردموکراتیک یا جریانات تجزیهطلب جزو همکاری نمیتوانند باشند».
برچسبِ «تجزیهطلبی» و تهدیدِ یکپارچگیْ ترفندیست برای نادیده گرفتن حقوق اقوام، و نشانهای از عدم اعتقاد او به دموکراسی. او میخواهد انقلابِ ژینا را مصادره کند، مثل خمینی که انقلاب ۵۷ را مصادره کرد.
او به رغم زندگی در غرب و ارتباط با دول غربی، قوانین و اصول تقسیم قدرت، که انسجام اجتماعی و سیاسی در کشورهای دموکراتیک را حفظ میکنند و میتوانند راهحلهایی برای مطالبات اقوام ایرانی ارائه کنند در نیافته است. او به جای دیپلماسی و همکاری، به همان تاکتیکهای خمینی یعنی توسل به ترس و اتهامات متوسل میشود.
تجزیهطلبی؛ دروغ یا واقعیت؟
حرفهای رضا پهلوی دور از واقعیت است و به اتحاد مردم داخل ایران کمک نمیکند. انقلابِ «زن، زندگی، آزادی» در کردستان زادگاه ژینا شروع شد و به همه جای ایران گسترش یافت. جمهوری اسلامی کردها را مقصر جلوه داد و احزاب اپوزیسیون کُرد مستقر در اقلیم کردستان عراق را بمباران کرد و به کُردها اتهام زد که با کمک اسرائیل، انقلاب را سازماندهی کردهاند.
مردم ایران، آزادی میخواهند اما آزادی برای هر کس معنایی دارد. اما پهلوی و سران نظام اسلامی یا این را درک نکردهاند یا یک ساختار حکومتی مطلقه میخواهند. عبدالرحمان قاسملو از رهبران کُرد گفتهٔ معروفی دارد: «ما به هیچ کس اجازه نمیدهیم خود را ایرانیتر از ما بداند». جمهوری اسلامی او و جانشین او صادق شرفکندی را ترور کرد. توجیه جمهوری اسلامی همان بوده که حالا رضا پهلوی مطرح میکند: تجزیهطلبی و تهدید علیه تمامیت ارضی ایران.
حتی کنگرهٔ ملیتهای فدرال ایران هم که از احزاب و گروههای سیاسی قومی تشکیل شده و برای جایگزینی رژیم اسلامی با یک دولت سکولار دموکراتیک فدرال تلاش میکند، تجزیهطلبی را رد میکند. هیچ کدام از این اقوام خواستار استقلال یا جدایی از ایران نیستند، ولی پهلویون و جمهوری اسلامی کماکان از گفتمانِ یکپارچگی و تجزیهطلبیْ بهرهبرداری میکنند چون نمیخواهند قدرت را تقسیم کنند و یک دموکراسیِ متکثر و روادار در ایران بسازند که حقوق اساسی همهٔ اقوام ایرانی را بپذیرد.
در نهایت، اگر روزی ایران مثل یوگسلاوی دههٔ ۱۹۹۰ چندپاره شود، به خاطر سیاستِ یکسانسازی و تکثرزدایی است که حکومت ایران برای حذفِ هویت اقوام ایرانی به آنها تحمیل میکند.