اگر داستانِ اعیانِ مسخره و مهمانیهای خانگی برایتان جالب است، باید مستقیم بروید سراغ نانسی میتفورد. نانسی یکی از خواهران معروفِ میتفورد است که در بین آنها یک دوشِس، یک کمونیست، یک نازی، یک فاشیست، و یک سوارکار هم بود؛ اما نانسی که بزرگترینشان بود، برای پول درآوردنْ سراغ نویسندگی رفت.
او که متولد ۱۹۰۴ بود، دور و برِ جوانهای ژیگولِ شهر میپلکید؛ دوستش ایوْلین وا در رمانِ «تنهای فاسد» (۱۹۳۰)، زندگی آنها را بهخوبی به تصویر کشیده است. تاثیرِ طنزآلود اما سنگینِ ایولین روی نانسی باعث شد که در ۲۷سالگی اولین رمانش را منتشر کند: «رقص هایلند» که داستان یک مهمانی فوقِعادی در خانهای روستایی بود، و در آن آدمهایی با اسامیِ سبکِ دیکنز، مثلا آقای باگینز و ژنرال مورگاتروید، دیده میشد. همینکه این کار را تمام کرد، رفت سراغ رمان بعدیاش، «پودینگ کریسمس»، و به سرعت سبک ادبیِ خودش را جا انداخت، یعنی کُمیکفیکشنِ شیطنتآمیز و خیلی اتوبیوگرافیک.
نانسی فوقالعاده گزنده بود؛ در رمانِ سوم او، «کلاهگیسهای سبز» (۱۹۳۵)، نمونهای از شوهرِ خواهرِ خودش دایانا را به نمایش گذاشت و اُسوالد موزلی سیاستمدار انگلیسی را در قالبِ کاپیتان جَک رهبر یک حزب افراطی به تمسخر گرفت. این کار، دایانا را خشمگین کرد. نانسی حتی راهی پیدا کرد تا سیخونکی به پدرش بزند. پدرش که پارکِ باتسفورد را در منطقهٔ گلاسترشِر به ارث برده بود، خانوادهاش را از جایی به جایی دیگر میبرد ــ اول به عمارتِ اَستهال، و بعد در همان حوالی به خانهٔ سوئینبروک که بسیار منفور بود. نانسی به پدرش متلک میانداخت که «در زندگی نزول کردهاند، و از پارکِ باتسفورد به عمارت اَستهال و به خانهٔ سوئینبروک رسیدهاند». این تیزبینی از ویژگیهای منحصربهفرد نانسی بود. او هم مثل ایولین وا، طنزِ نیشداری داشت، و از بهکار بردنِ آن اِبایی نداشت.
تا آخر جنگ جهانی دوم، نانسی پنج رمان منتشر کرده بود ــ رمانِ «در جستجوی عشق» که در دسامبر ۱۹۴۵ منتشر شد، او را معروف کرد. همانطور که سلینا هِیستینگز مولفِ زندگینامهٔ او نوشته است، «این کتاب، نمونهای از کتابِ درست در زمانِ درست است». به تازگی سریالی بر اساس همین رمان، با بازی لیلی جِمیز و دومینیک وِست بر پردهٔ تلویزیون رفته است که دنیای دیوانهٔ خانوادهٔ رادلِت را کاوش میکند؛ جایی که پدرها در اطراف روستا بچههایشان را مثل روباه با سگهای شکاری تعقیب میکنند.
میتفورد آثار متعددی از خود به جا گذاشته و برای آنکه بیشتر با طبع او آشنا شوید، در ادامه به برخی از بهترینهای او میپردازیم.
در جستجوی عشق (۱۹۴۵)
میتفورد در این رمان، داستانِ لیندا رادلت و خانوادهٔ عجیب و غریبش را در داخل خانه و خارج از خانه روایت میکند. این کتاب چنان اتوبیوگرافیک است که تقریبا تمام جزئیاتش در زندگی خود میتفورد وجود دارد. قهرمان زن داستان، لیندا رادلت، یکی از هفت بچهٔ لُرد آلکونلیِ خودنماست. لرد آلکونلی که آدم بیفرهنگیست، درواقع یک کُپیِ کامل از پدرِ خود نانسی است، که گفته میشد بهجز کتابِ معروفِ سپیددندان، هیچ کتاب دیگری نخوانده بود. خانهای که نانسی در کتاب نشان میدهد، ترکیبی از باتسفورد، اَستهال، و سوئینبروک است، و عشق بزرگِ لیندا، درواقع عشق خود میتفورد است. حتی پستوی ملافههای سوئینبروک، تبدیل شد به پستوی «آنز» که مرکز انجمنِ مخفیِ بچههای رادلت بود.
برای کسانی که با نانسی آشنا نیستند، لحنِ صریح او غافلگیرکننده است؛ از این نظر که قدری حال و هوای ایولین وا را با خود دارد. وقتی فَنی راوی داستان، دربارهٔ «عشق بزرگِ» زندگیِ لیندا حرف میزند، مادرش جواب میدهد، «ای بَبو. آدم همیشه اینطور فکر میکند. همیشۀ خدا همین است».
عشق در اقلیم سرد (۱۹۴۹)
این داستان که ابتدا «Diversion» نام داشت، در سپتامبر ۱۹۴۸ کامل شد. راویِ این کتاب هم فَنی است، که حالا ازدواج کرده، و خانوادهٔ رادلت هم برگشته، اما این بار داستانِ همسایههای آنها، آقا و بانو مانتْدور است. خانم مانتدور برای دخترش پالی نقشههای بزرگی دارد، و امیدوار است که او را به همسریِ (حداقل) یک دوک در آورد، ولی اوضاع طبق نقشه پیش نمیرود. «عشق در اقلیم سرد»، که عنوانش را از عبارتی در رمانِ «همه جا پای پول در میان است» اثر جورج اورول گرفته، در جولای ۱۹۴۹ منتشر شد، که با استقبال زیادی هم مواجه شد و انجمن کتاب، روزنامهٔ دِیلیمیل، و روزنامهٔ ایونینگ استاندارد، همزمان آن را بهعنوان کتابِ ماه انتخاب کردند.
رقص هایلند (۱۹۳۱)
این اولین رمانِ نانسی، لذتی خالص است ــ گریزی واقعی به قلعهای اسکاتلندی در میان مردمی اعیانی که خودشان نمیدانند چهکار دارند میکنند. عدهای جوانِ ژیگول، در مسیر قلعهٔ دالُک، با پیرانِ کسالتبار ملاقات میکنند؛ در بین آنها آلبرت گِیتس نقاشِ جوانِ متظاهری هم هست که علاقهٔ غریبی به چیزهای ویکتوریایی دارد ــ و درواقع با الهام از شخصیتِ هامیش، نامزد قبلیِ نانسی، و دوستِ دیگرش رابرت برایون خلق شد ــ و همینطور دختری به اسم جِین دَکر که از روی شخصیتِ خودِ مولف الگوبرداری شده است. «رقص هایلند»، طعم اولیهٔ موفقیت برای نانسی بود؛ حتی کتابخانهٔ شهر بورفورد در جایی از ویترینِ خودش امضایی از او گذاشت با این متن: «نانسی میتفورد، مولفهٔ محلی».
پودینگ کریسمس (۱۹۳۲)
در «پودینگ کریسمس»، نوبتِ جان بِچِمَن (شاعر و نویسنده انگلیسی) است که نقشآفرین شود ــ در قالب شخصیت پُل فادِرینگی، نویسندهای فقیر که عاشق ادبیاتِ ویکتوریایی است. موقع کریسمس و در جریان تحقیق برای نوشتن یک زندگینامه، او شغلی بهعنوان معلم سرخانه پیدا میکند ــ شاید برای طرفدارانِ «زوال و سقوط» اثر ایولین وا آشنا بهنظر برسد ــ و در ادامه، دو نسلِ متضاد دچار هرج و مرج و آشفتگی میشوند. فقط بچِمن نیست که نقش بازی میکند: بابی رابین شاگردِ پُل، درواقع عینِ هامیش (نامزد سابق نانسی) است. خوشبختانه وقتی کتاب منتشر شد، هامیش از آن خوشش آمد، و بعد از آن، نامههایی را که به نانسی مینوشت با اسمِ «بابی» امضاء میکرد.
میتفوردها، نامههای شش خواهر (۲۰۰۷)، ویراستِ شارلوت موزلی
بهترین راه برای فهمیدنِ میتفوردها، از طریق مکاتباتیست که آنها با هم داشتند. کتابِ موزلی نامههایی از ۱۹۲۵ تا ۲۰۰۳ را پوشش میدهد؛ با اینحال، این کتابِ بزرگ شاید فقط پنج درصدِ مکاتبات آنها را شامل شود. این نامهها فوقالعاده جالبند، و دربارهٔ هر چیزی در دنیای آنها بحث میکنند: فرارِ جسیکا، «بیاعتباریِ مطلقِ» روزنامهنگاران، جداییِ دایانا از شوهرِ اولش برایان گینِس، و خیلی چیزهای دیگر. هیچ چیزی مثل گپِ میتفوردها دربارهٔ خودشان آدم را گرم نمیکند.
سرانجام، اینکه امروز نانسی میتفورد را بهتر شناختهایم، تا حد زیادی مدیون زندگینامههای زیادیست که دربارهٔ او نوشته شده است، خصوصا کتابی که دوستش هارولد اَکتون در ۱۹۷۵ نوشته، و کتاب سلینا هِیستینگز در ۱۹۸۶.