مثل خیلی دیگر از خوانندگان انگلیسی، آشنایی من با جین آستن از طریق سریال تلویزیونی «غرور و تعصب» با نقشآفرینی کالین فرث و جنیفر ایلی اتفاق افتاد. وقتی سراغِ رمانِ اصلی رفتم، متوجه شدم که کتابش هم همانقدر کنایهدار و حکیمانه و جذاب است. آستن را بهخاطر نظرات اجتماعی تند و تیزش و شخصیتهای قوی و پیچیدهاش تحسین میکنند، و همهٔ آثار او از طنز گرفته تا عاشقانهها، چیزی سرگرمکننده و در عین حال افسونکننده دارند.
البته ترتیبِ خواندنِ کتابهای آستن، بستگی به این دارد که چه بهرهای میخواهید از او ببرید، یا از خواندنِ چه چیزهایی لذت میبرید. گرچه آثار پیشنهادی او را اینجا به ترتیب ارائه میکنیم، هیچ راه درست یا غلطی برای کاوش در آثارِ یک مولف وجود ندارد. من سعی کردم لذتِ خاصِ موجود در هر کدام از آثار او را برجسته کنم تا شما به انتخاب خودتان بتوانید با کتابی که بیش از همه برایتان جذاب است آغاز کنید. من در این فهرست ابتدائا سه کتابِ شادتر و باحالِ آستن را پیشنهاد میکنم که بهترین گزینهها برای شروع است، و بعد سه کتابِ مالیخولیاییتر را پیشنهاد میدهم که وقتی با ضربآهنگِ آستن کاملا آشنا شدید، میتوانید دنبال آنها هم بروید.
غرور و تعصب (۱۸۱۳)
واقعیت این است که در تمام دنیا وقتی افراد به جین آستن فکر میکنند، یاد این داستان عشقیِ جذاب و دوستداشتنی، خانوادههای خشک، و لباس خیسِ دارسی میافتند. (البته حواستان باشد، چون متاسفانه سکانسِ دریاچه داخلِ رمان نبود). این داستان، گزینهٔ خوبی برای شروع است، چون احتمالا با آن قدری آشنایی دارید؛ خواه سریال یا فیلم آن را دیدهاید، یا بهخاطر حضور همیشگیِ آن در فرهنگ عامه، از محتوای آن باخبر شدهاید. این یعنی به جای آنکه زیادی نگرانِ دنبالکردنِ خط داستان باشید، میتوانید از حس شوخطبعی گزندهٔ آستن و شخصیتهای فوقالعاده زندهٔ آن، از آقای کالینزِ متملق تا قهرمان داستانْ لیزی بنِت (شخصیتِ محبوبِ آستن از میان تمام قهرمانهای زنِ او) لذت ببرید.
اِما (۱۸۱۵)
«اِما» کمدیِ اشتباهات است؛ مملو از سوءتفاهمات و نقشههای اشتباه، و نیز یک قهرمان زن که آستن خوشدلانه او را دست میاندازد. این رمانْ مشترکات زیادی با «غرور و تعصب» دارد، ولی درمقایسه با لیزی، که تاحدی در نقشههای همسریابیِ خودش گم شده است، اِما کمتر دوستداشتنی است. اما لذت واقعی رمان در همین است؛ لذتبردن از شیوهٔ فوقالعاده هوشمندانهٔ آستن برای تقابلِ آنچه ما دربارهٔ اِما فکر میکنیم با نحوهٔ درک خودِ او از ماجرای خودش.
نورثنگر اَبی (۱۸۱۷)
قلبِ این رمان، یک طنزنامهٔ گوتیگ است. هر خوانندهای از این رمان لذت میبرد ولی هر چه دانشِ شما از سنّتِ گوتیک بیشتر باشد، از کنایههای شیطنتآمیزِ آستن و تمسخرِ رمانهای گوتیک (ژانری که زمانِ او طرفداران زیادی داشت)، بیشتر لذت میبرید. این رمان (بههمراه «ترغیب») یکی از دو رمانیست که بعد از مرگ آستن منتشر شد و احتمالا باحالترین اثرِ اوست ــ شاید بهخاطر اینکه در این رمان بیش از هر جای دیگری او علنا شخصیتهای خودش را مسخره میکند. قهرمان جوان و سادهٔ او، یعنی کاترین، سعی میکند جهان اطرافش را با استفاده از رمانها و افسانهها تفسیر کند، تا اینکه بالاخره یاد میگیرد چهطور قهرمانِ داستانِ زندگیِ خودش باشد.
حس و حساسیت (۱۸۱۱)
اگر میخواهید سراغ کتابهای مالیخولیاییترِ آستن بروید، میتوانید با معروفترینشان شروع کنید؛ این اثر همچنین پُلی بین آثار کنایهدارِ او، و رمانهای غیرعادیترِ اوست. این اثر اولینبار با اسم مستعار منتشر شد، و احتمالا باحالترین کارِ او یا رمانتیکترین کتابِ او نیست، اما بسیار خوشساخت است و همهٔ دلایلی که باعث شده ما آستن را دوست داشته باشیم، در خود دارد. داستانِ بلوغ دو خواهر به نامهای ماریان و الینور، در زمانی که از خانهای بزرگ به کلبهای کوچک نقل مکان میکنند، آمیخته به محبت خواهرانه، ماجراهای عشقی، طنزِ نرم، و دریایی از محبت.
مَنسفیلد پارک (۱۸۱۴)
این رمان بیش از هر اثر دیگری از آستن، باعث انشقاق آراء شده است؛ برای بعضیها این اثر شاهکارِ اوست، و برای برخی دیگر، این کار بیارتباط با بقیه است و شور و اشتیاق بقیه را ندارد. بخشی از مشکل، به قهرمان داستان یعنی فَنی پرایس مربوط میشود که بهنوعی ضدِ لیزی است ــ چون درونگرا و صادق است و اصولِ اخلاقیِ خشکی دارد، و شاید نوعی خرمگسِ معرکه تعبیر شود ــ اما معلوم میشود که او بسیار دقیقتر از آنکه فکرش را بکنید، میتواند فکر مردم را بخواند. این رمان، پرسشهایی مثل ارزشها چیست، دلربایی بهتر است یا نیکسرشتی، و اینکه پول مهم است یا نحوهٔ استفاده از آن را کاوش میکند. این کتاب جدیتر و اخلاقیتر است، و تدریجا شما را جذب میکند و ارزش چند بار خواندن را دارد.
ترغیب (۱۸۱۸)
خیلی دوست داشتم این را اولِ فهرست بگذارم، چون رمان موردعلاقهٔ من است، اما اگر پیش از رسیدن به این کتاب، دیگر آثارِ آستن را نمیخواندم و لذت نمیبردم، اینقدر عاشقِ این یکی شدم. به نظر من، «ترغیب» رمانتیکترین رمانِ آستن است، اما احتمالا صادقانهترین اثر او هم هست. قهرمان داستان که «آن» نام دارد، از بیشتر شخصیتهای اصلیِ آستن مسنتر است و به نومیدی خو کرده است، اما روندِ رشد او و خواستگارِ او، کاپیتان ونتورث، برای خیلی از خوانندگانْ رضایتبخشترینِ کارِ آستن است.
مطالعهٔ بیشتر
کتابهایی که اسم بردم، رمانهای کاملشدهٔ او هستند؛ اما او یادداشتها و حواشی فراوانی هم نوشته است، بهعلاوهٔ یک رمان کوتاه که برای انتشارش اقدام نکرد. این اثر که امروزه با عنوان «خانم سوزان» در دسترس است، داستانی تاریک و مضحک دربارهٔ بیوهای سیوچندساله و زیباست که محض سرگرمیِ خودشْ مردان را سر کار میگذارد، و وقتی سرزده سراغ برادرشوهرش و خانوادهٔ او میرود، ماجرا شروع میشود. یا رمانی به اسم «عشق و دوستی» هم هست که آستن در چهاردهسالگی آن را نوشت. ظاهرا این رمان را برای سرگرمکردنِ خانوادهاش نوشت، و نوعی تمسخرِ رمانهای عاشقانه است، و دیدنِ طنزِ جوشانِ او و مضحکهٔ کلیشههای عاشقانه، آدم را شیفتهٔ کار آستن میکند.