اگر در این برهه از تاریخ، جورج واشنگتن میتوانست وارثان حقیقی خود را انتخاب کند، به نظرم مردم اوکراین و ایران را برمیگزید، چون همانقدر که آمریکاییها امروز در تجربهٔ دموکراسی خود دچار تفرقهاند، اوکراینیها و ایرانیها ایمان و شجاعت خود را در مبارزه برای همان حقوقی که جورج واشنگتن در برقراریاش نقش داشت ثابت کردهاند. به رغم موشکباران کیف به دست مسکو، و حملات سرکوبگران تهران، هیچ یک از دو ملت سر تسلیم ندارند.
اما خویشاوندیِ مبارزهٔ دو ملت، هنوز از سوی دولت آمریکا درک نشده است. حرفهای جیک سالیوان مشاور امنیت ملی دربارهٔ پاسخگو کردن ایران به خاطر خشونت علیه مردم، خصوصا زنان و دختران، وقتی مقبول است که عملی باشد نه تعارف. اما با توجه به اتحاد مسکو و تهران، و تامین روزافزون تسلیحات برای روسیه از سوی تهران، رابطهٔ بین مردم اوکراین و ایران مورد غفلت قرار گرفته است. خیلیها در واشنگتن آماده شنیدن مطالبات مردم ایران نیستند، و مدام میپرسند «این اعتراضات چه فرقی با موارد قبلی دارد؟»
در جنبش سبز جواب من این بود که معترضان میپرسند: «رای من کو؟» آن زمان هنوز گفتگویی با رژیم وجود داشت و مردم میخواستند مسئولان را پاسخگو کنند و انتخابات تقلبی را اصلاح کنند. اما معترضان امروز دیگر حرفی با مسئولان نظام ندارند. با فحشهایی که آنها نثار خمینی و خامنهای میکنند، فقط یک خواسته دارند: «دیگر برو!»
اما بیدلیل نیست که افرادی مثل رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا برای ایران، مطالبات مردم ایران را تقلیل میدهند. دولت بایدن دلش میخواهد توافق هستهای دوران اوباما با رژیم ایران را احیاء کند، و نه اینکه آرمانهای واقعی مردم ایران را به رسمیت بشناسد. امروز مشغله مقامات وزارت خارجه آمریکا احیای توافق هستهای با ایران است، برای همینْ هوش لازم برای درک موقعیت جاری در ایران را ندارند.
برخی از سناتورهای دموکرات که با آنها ملاقات داشتم و از آنها خواستم از معترضان ایرانی حمایت کنند، به شکستهای آمریکا در کشورهای همسایه ایران اشاره کردند و اینکه آمریکا هرگز نمیتواند منطقه را درک کند و مداخله کردن محکوم به اشتباهِ دیگریست.
برای ایرانیها و اوکراینیها مایهٔ تاسف است که مسکو و تهران در حمایت از همدیگر هیچ شکی به دل راه نمیدهند. این رابطهای بود که در سوریه شکل گرفت. در حالی که آمریکا و اروپا نظارهگر بودند، ایران و روسیه جنبش مخالفان بشار اسد را نابود کردند. و همان اتحاد کمک کرد به تجاوز به اوکراین. بعد از خروج شتابزده آمریکا از افغانستان، ولادمیر پوتین جسارت پیدا کرد تا به همسایه روسیه حمله کند. و او میدانست که میتواند مثل قبل روی حمایت قاطع رژیم ایران حساب کند. حالا نیروهای ایرانی در کریمه مشغول کمک به نیروهای نظامی روسیه و هدایت پهپادها برای حمله به اوکراین هستند. و حتی حالا گفته میشود پهپادهایی با قابلیت حمل ۲۰۰ کیلوگرم مواد منفجره در انتظار ارسال به روسیه است.
اگر رابطهٔ بین مقاومت اوکراینیها و ایرانیها برای مقامات آمریکایی روشن نیست، برای بقیه هست ــ مثل تیموثی اسنایدر مورخ آمریکایی که گفت: «رژیم ایران که زنان را به خاطر روسریشان میکشد، به روسیه سلاح میدهد برای کشتن اوکراینیها». و این رابطه پیش از موج جاری اعتراضات در ایران وجود داشت: روزها بعد از آنکه روسیه به اوکراین حمله کرد، جمعیتی با پرچمهای آبی و زرد جلوی سفارت اوکراین در تهران جمع شدند و شعار «مرگ بر پوتین» سر دادند. نیروی امنیتی فورا جلوی سفارت روسیه جمع شد تا مانع معترضان شود. فعالان ایرانی در شبکههای اجتماعی، همبستگی خود را با استفاده از پرچم اوکراین در پروفایل خود و پرداختن به اخبار جنگ نشان دادند. و ماه قبل برخی از اوکراینیها و ایرانیهای خارجنشین اعتراض مشترکی را در لندن برگزار کردند و به وضوح نشان دادند که آرمان مشترکی دارند.
اساس این آرمان مشترک عبارتست از تعهد اوکراینیها به ملیّت مستقل با انتخابات آزاد و منصفانه. آنها برای حق تعیین سرنوشتشان، و عدم تعیین آن به دست دیکتاتور همسایه، میجنگند. ایرانیها هم آرمانی مشابه دارند که در همین چند هفته گذشته صدها جان و هزاران اسیر از آنها گرفته است.
ایرانیها راهی طولانی طی کردهاند تا اعتراض به حجاب اجباری تبدیل شود به فراخوان ملی برای سرنگونی رژیم. سال ۵۷ رهبران انقلابی ایران ــ کمونیستها و اسلامیستها ــ که شاه را سرنگون کردند، هر کدام میخواستند آرمانشهر خود را بسازند. همان سال زنان علیه فرمان حجاب اجباری از سوی خمینی اعتراض کردند اما غاطبهٔ ایرانیها حمایت نکردند. برخی از شخصیتهای سکولار و مارکسیست، که در توهمات خودشان سیر میکردند، زنان معترض را مغرور و بیخبر از نیازهای انقلاب ضدامپریالیستی معرفی میکردند و منظورشان این بود که زنان باید برای رعایت همبستگی به حجاب اسلامی تن دهند.
حالا بالاخره بعد از دههها تعویق، در مطالبهٔ آزادیای که عدهای سالها پیش جرات بیانش را داشتند، همه به زنان در اعتراضات میپیوندند. این بار هیچ توهم ایدئولوژیک پرطمطراقی هدایتگر معترضان نیست، بلکه فقط میل به یک «زندگی نرمال» است. ترانهٔ «برای…» اثر شروین حاجیپور بیانیست از دلیل قیام مردم: «برای این هوای آلوده … برای سگهای بیگناه ممنوعه … برای ترسیدن به وقت بوسیدن … برای آینده…». این آرزوهای اساسی واضحترین نشانهها از گذار ایرانیها از تعصب دینیِ گذشته به همان آزادیهای فردی است که دموکراسی آمریکاییِ مورد نظر جورج واشنگتن را ساخت. اینها همان شادکامیهای سادهایست که اوکراینیها برایش میجنگند و ایرانیها برایش به خیابانها آمدهاند.
بعد از ملاقاتهایم با مقامات آمریکایی به این نتیجه رسیدم که مقامات واشنگتن نمیدانند با خبر خوب چه باید کرد. طی ۲۰ سال گذشته، آمریکاییها از جنگی قریبالوقوع با ایران میترسیدند. جنگی که هرگز رخ نداد. در عوض، رژیمِ دشمن حالا با تهدید حیاتی از سوی مردم خودش روبهروست، مثل دشمن دیگر آمریکا یعنی روسیه که به دست متحدان ما اوکراینیها در هم کوبیده میشود. رهبران آمریکا باید این وقایع تاریخی را به عنوان پیروزی جشن بگیرند، چون نه با مداخله نظامی آمریکا که با اراده و ابتکار خود این دو ملت میسر شده است.
در سال ۵۷ ایرانیها در خیابانها شعار «مرگ بر آمریکا» سر میدادند. امروز «شعار مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند و خواستار همان آزادی آمریکاییها هستند. با رشد قدرتطلبی در دنیا، موفقیت این دو ملت میتواند نعمتی برای نهضت دموکراسیخواهی در جهان باشد ــ به شرط آنکه واشنگتن هم این را ببیند و متناسب با آن اقدام کند.