روایت غالب تاریخ عربستان سعودی از قدیم بر اساس اتحادی قبیلهای-دینی بنا شده است: اتحاد بین محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب در قرن هجدم میلادی برای مبارزه با شرک و بدعت. ولی برخی اندیشمندان سعودی امروز، با ردکردن این ذهنیت، معتقدند تا وقتی این روایت به هم بافته شود، عربستانیها هم در داخل و هم در خارج زیر سایهٔ اسلام وهابی رنج میکشند.
واقعیت آن است که پادشاهی سعودی ۱۷ سال پیش از ورود وهابیت به معادلهٔ سیاسی جزیرهالعرب تاسیس شد. ولی ذهنیت غالب مردم امروز عربستان این است که جوهرهٔ تشکیل کشورشان، جنگ عبدالوهاب با شرک و بتپرستی و پیوستن محمد بن سعود به او بود. در نهایت، تاسیس کشور عربستان به مبارزه با شرک تقلیل یافته است، در حالی که تاریخی فراتر از آن دارد.
***
تجدیدنظرطلبی در وهابیت، در میان اندیشمندان عربستان امر تازهای نیست، ولی بازنگری در تاریخ کشور امری قابل توجه است. این جریانِ تازه مصادف شده با اظهارات و اقدامات بیسابقهٔ ولیعهد محمد بن سلمان در مورد نقش دیانت وهابی در کشور: از مهار روحانیون گرفته تا تلاش برای بازنگری و روزآمدسازی متون دینی.
جدیدترین اقدام برای بهحاشیهراندنِ اسلام وهابی، تعیین «یوم التاسیس» یا تاریخ تاسیس جدیدی برای کشور سعودی است: یعنی ۲۲ فوریه. در حالی که «یوم الوطنی» یا روز ملی عربستان سالهاست در ۲۳ سپتامبر جشن گرفته میشود. روز ملی عربستان جشن تشکیل عربستان تحت پرچم پادشاهی عربستان سعودی یا در واقع «عربستان جدید» در سال ۱۹۳۲ میلادی است، ولی یوم التاسیس به مناسبت فتح درعیه در ۱۷۲۷ تجلیل میشود ــ شهری که امروز به عنوان پایتخت آغازین کشور شناخته میشود.
تعیین این تاریخ جدید، در واقع آغاز رسمی روندی تازه برای جداسازی تاریخ عربستان از مولفهٔ دینی است.
اهمیت این جریان به این است که «سرنوشت» وهابیسم دیگر در دست عربستان نیست، چون منافع این کشور دیگر ربطی به این دین ندارد. البته افول وهابیگری مدتها در جریان بوده که تا حدی ناشی از فشار بن سلمان برای تغییر جهت سیاسی بوده است، ولی عوامل داخلی و خارجی دیگر هم در آن نقش داشتهاند. تلاش ولیعهد فعلی برای تنزل وهابیت، بخشی از جنگ کلیتر و مشترکِ او و پادشاه سابق علیه اسلامگراییِ دردسرساز است. در واقع مبارزهٔ رهبریِ سعودی با اسلامگرایانِ جنگطلب و نیروهای جهادی کشور، تا حد زیادی در افول اسلام وهابی نقش داشته است.
بن سلمان در عمل با همان تهدیدی مقابله میکند که عربستان نیم قرن پیش به آن تعظیم کرد، و یک قرن پیش آن را از بین برد.
مثلا بن سلمان با اخوانالمسلمین کاملا خشن و مستقیم برخورد کرد: روحانیون وابسته به این گروه را زندانی کرد و با نگاهی ملیگرایانه، تفکر آنها را یک ایدئولوژی بیگانه معرفی کرد. مطابق این رویکرد، اخوانالمسلمین مصری است؛ سروریه [سُروریسم] که تلفیقیست از سلفیسم و اسلام سیاسی، سوری است: یک فرقهٔ سلفیِ دیگر که متاثر از وهابیسم و وابسته به محمد ناصرالدین روحانیِ سوری-آلبانیایی بود و آن را وارداتی خواندند.
اما درقبال خودِ وهابیسم که تنها ایدئولوژی اسلامیِ قطعا بومی به حساب میآمد، او رویکردی متفاوت و تدریجی در پیش گرفت، یعنی: رامکردن و خنثیسازیِ دکترین وهابی. او کار خود را با اظهارات تلویحی آغاز کرد و به مرور زمان غلظت آن را تشدید کرد تا اینکه پارسال علنا گفت که پادشاهی عربستان نباید به یک فرد یا ایدئولوژی بچسبد.
البته ولیعهد فعلی به نوعی همان کاری را میکند که جدّش عبدالعزیز ابن سعود موسس «سومین دولت سعودی» در ۱۹۲۹ با متحدان سابق خود انجام داد. قبایل بادیهنشین و افراطی معروف به اخوان من اطاع الله با سرکشی از آل سعود و به بهانه اشاعهٔ اسلام ناب به عراق و اردن و کویت حمله میکردند. ابن سعود بالاخره مجبور شد به جنگ آنها برود و آنها را بهطور کامل شکست داد. و برخی از شورشیان در نیروهای دولتی و نهایتا گارد ملی عربستان جذب شدند.
این جنبش تقریبا محو شد، ولی دقیقا نیم قرن بعد در ۱۹۷۹ فرزند یکی از شورشیان با گردآوری نیرو و سلاح دست به تصرف مسجدالحرام در مکه زد. اقدام جهیمان العتیبی شکست خورد ولی آثاری ماندگار در سیاستگذاری کشور داشت. ملک خالد بن عبدالعزیز پادشاه وقت، برای خشنودی تشکیلات دینی، به محافظهکاری دینی روی آورد که روند مدرنسازیای که از دههها پیش به لطف درآمدهای نفتی آغاز شده بود را به خطر انداخت. البته رویدادهای موازی، از جمله انقلاب اسلامی در ایران و تهاجم شوروی به افغانستان که هر دو در ۱۹۷۹ رخ داد این امر را تقویت کرد. در تمام دههٔ ۱۹۸۰ عربستان فعالیتهای وهابیست و اسلامیست را تحمل کرد.
بن سلمان بارها مماشات ملک خالد و جانشینان او را مایهٔ عقبماندگی کشور معرفی کرده و از بازکردن فضای کشور و سرکوب افراطیون حمایت کرده است. در عمل، بن سلمان با همان تهدیدی مقابله میکند که عمویش نیم قرن پیش به آن تعظیم کرد، و پدربزرگش یک قرن پیش آن را از بین برد.
به این ترتیب تا پیش از دههٔ ۹۰، وهابیسم روند شکوفایی را طی میکرد. چون در داخلْ خود را به عنوان اسلامی ناب در مقابل انواع «منحرف» و «شرکآمیز» معرفی میکرد و در خارج با توجه به تهدید شیعیان، برای ترویج گرایشات سنّی در کشورهای خاورمیانه، آسیا و آفریقا مورد توجه بود و از حمایت مالی نامحدود سود میبرد. اما بعدا در نتیجهٔ عوامل مختلف، به مشکلات درونی و بیرونی دچار شد: عواملی چون تهدید جهادیگری علیه خود عربستان، گسترش کانالهای تلویزیونی ماهوارهای و تکنولوژیهای جدید، و رشد جمعیت جوان در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰. همینطور اواخر دههٔ ۹۰، جریانی از منورالفکری در میان اندیشمندان عربستانی شکل گرفت.
اما این «زلزلهٔ سپتامبر» (حوادث ۱۱ سپتامبر) بود که کل جریان اسلامگرا را در موضع ضعف قرار داد. بزرگترین اثر جریانات بعد از ۱۱ سپتامبر این بود که باعث شد «فرمول فیصل» کنار گذاشته شود. فرمولِ ملک فیصل (که از سال ۶۴ تا ۷۵ سلطنت کرد) این بود که روحانیون فضای عمومی کشور یعنی قلمروهای آموزشی و دینی و اجتماعی را در دست داشته باشند، ولی در تصمیمات سیاسی مثلا رابطه با آمریکا دخالت نکنند. او میخواست عربستان از آنها در جبههٔ داخلی برای مقابله با ایدئولوژیهای فراگیری چون کمونیسم و لیبرالیسم و پانعربیسم استفاده کند، ولی در جبههٔ امنیتی به آمریکا تکیه کند. این روند در سالهای بعد از ۱۹۷۹ غالب بود ولی با جنگ خلیج فارس در ۱۹۹۱ به مشکل برخورد. چون همکاری نظامی آمریکا و عربستان برای دفاع از کشور در مقابل صدام، با مخالفت علنی افراطیون جهادی روبهرو شد و فتواهای روحانیون وهابی هم تاثیری در این مخالفتها نداشت. همزمان با این تنازعات، رشد کانالهای ماهوارهای و اینترنت به ظهورِ ترقیخواهان کمک کرد. اما بعد از ۱۱ سپتامبر، پیمان غیررسمیِ فیصل کنار گذاشته شد. حالا ترقیخواهان یکی از ابزارهایی بودند که نخبگان سیاسیِ حاکم با کمک آنها میتوانستند تشکیلات دینی را تضعیف کنند.
اما در سالهای بعد از ۲۰۱۰، با بروز بهار عربی، عربستان با یک معما مواجه شد: از طرفی جریان ترقیخواه به مقابله با اسلامیگرایی کمک میکرد چون از حقوق بشر، اقلیتها، و آزادی اجتمای حمایت میکرد، ولی همزمان آرمانهای دموکراتیک و تغییر قانون اساسی را دنبال میکرد. موج مهیب تغییرخواهی در منطقه، سعودیها را به اتخاذ موضع خصمانه علیه این جریان وادار کرد. ترقیخواهان تضعیف شدند، اما جریانی تازه را پایهگذاری کردند که طی سالهای آینده با تضعیف بیشتر اسلامیستها، احتمالا برجسته خواهد شد، چون هم اسلام سیاسی و هم اسلام وهابی در عربستان ضعیفتر شدهاند.
به این ترتیب، گرچه وهابیتْ هدف مستقیمِ جنگ حکومت علیه اسلام نبود، ولی به دلایل دیگری بازنده شد.
جاذبهٔ عقیدتیِ وهابیسم در میانهٔ دههٔ ۲۰۰۰ افول کرد (گرچه با ۱۱ سپتامبر سقوطش استارت خورده بود)، چون بهرغم اشتراکات ظاهری اولیه بین جهادیگری و وهابیسم، بین وهابیون و سلفیونِ جهادیْ اختلافِ علنی درگرفت؛ جهادیسمِ سلفی ملغمهایست از ایدههای انقلابیِ اسلام سیاسی و تعالیم افراطی سلفیسم و وهابیسم.
همینطور خیزشهای عربی هم تضعیف وهابیسم را تشدید کرد، چون رقبای لیبرال و رادیکال وهابیون به مبارزه با رژیمهای حاکم پیوستند، ولی تشکیلاتِ ازهمگسیخته و توخالیِ وهابیْ سفتوسخت خواهان حفظ وضع موجود بودند.
البته این مشکل را خیلی از تشکیلات دینی منطقه داشتند و هم از طرف لیبرالها و هم از طرف جهادیها مورد حمله بودند.
ظهور داعش در سال ۲۰۱۴ که موجب نفرت عمومی از وهابیسم و افراطگرایی شد، و همینطور ترک حمایت دولت سعودی از وهابیسم، ضربات نهایی را به مروجان این ایدئولوژی زد. برخی از روحانیونِ داعش خود شاگرد وهابیون یا متاثر از اندیشههای آنان بودند. حالا داعش اعلامِ خلافت کرده بود و بخشهایی از عراق و شام را فتح کرده بود و در پی فتح مکه و مدینه بود.
برای همین، پادشاه پیشین ملک عبدالله عبدالعزیز دست به کاری بیسابقه زد: او در تلویزیون ملیْ علمای ارشدِ وهابی را نشاند و نکوهش کرد و در ملاءعام گفت: «من تنبلی و خاموشی را در شما میبینم». در خلیج فارس اینگونه نارضاییها را اینقدر علنی مطرح نمیکنند؛ این بیانِ فاحشِ نارضایی از ناتوانی روحانیون در بسیجی نیرو علیه داعش، برای دستگاه دینی بسیار تحقیرآمیز بود.
هشت سال بعد از آن اظهاراتِ نادر، بن سلمان نبرد را بسیار جلوتر برد. او پارسال در یک مصاحبه تلویزیونیِ پربیننده در ماه رمضان، صریحترین حرفهای یک رهبر سعودی علیه وهابیت را به زبان آورد. او گفت عربستان مقید به تعالیم محمد عبدالوهاب نیست، و تاکید بر وهابیسم باعث بتسازی از یک آدم میشود، که این خلاف تعالیم خودِ شیخ است. حرفهای او در آن مصاحبه ارکان مسلم وهابیسم را زیر سوال برد.
در هر صورت، حالا دیگر برای رهبری عربستانْ وهابیسم صرفا مانعی در برابر پیشرفت و مدرنسازی محسوب نمیشود، بلکه معلوم شده در برابر تهدیداتِ جدید هم بیخاصیت است.
وهابیسم انرژی سیاسی خود را از دست داده، و به هر چیزی استحاله شود، موجب احیای آن نخواهد شد. چون عواملی که به رشد آن کمک کرد، دیگر وجود ندارد.
ترکیب علل مختلف از جمله خیزشهای عربی، ظهور داعش، و نفوذ ژئوپولیتیک فزایندهٔ رقبا در ایران و ترکیه، باعث شد تا عربستان سعودی بیشتر بر تقویت خود در داخل و عدم حمایت بینالمللی از جنبش وهابی تمرکز کند. عربستان مساجد و خیریههای خود را در سراسر دنیا از جمله روسیه و اروپا تعطیل کرده است. در داخلِ کشور هم پلیس دینیِ مخوفْ دیگر منسوخ شده و زنان میتوانند رانندگی کنند و محدودیت اجتماعات مختلط کاهش یافته است.
سرانجام اینکه اسلام وهابی از ابتدا تا امروز ادوار مختلفی را تجربه کرده، و بسیاری از متفکران وهابی طی دهههای گذشته متحول و معتدل شدهاند؛ وهابیسم امروز بسیار متفاوت از گذشته است. ولی این دین به هر چیزی استحاله شود، موجب احیای آن نخواهد شد. این ایدئولوژی در داخل و خارج عربستان رنگ باخته، چون عواملی که زمانی به رشد آن کمک کرد، دیگر وجود ندارد. چون بدون جذابیت و قدرت واقعی، فقط به خاطر برخورداری از حمایت مالی یک پادشاهی قدرتمند و شبکهٔ بزرگ حامیان مالی سخاوتمندش عرضاندام میکرد. حالا حباب ترکیده است، و اسلام وهابی هم روز به روز بیشتر به جایگاه واقعی خود تنزل میکند و به بازیگری خُرد در دنیای اسلام و همینطور عربستان تبدیل میشود.
در عمل، این ایدئولوژی بدون حکومت امکانِ شکوفایی نداشت، و حالا به لحاظ سیاسی، حکومت دیگر نیازی به این ایدئولوژی ندارد.