هفتهٔ گذشته یک شیعهٔ آمریکایی لبنانیالاصل به اسمِ هادی مطر در تلاشی ناکام سعی کرد سلمان رشدی نویسندهٔ انگلیسی را به قتل برساند. مطر عمیقا طرفدار رژیم ایران و گروه وابستهاش حزبالله است، و با برخی اعضای سپاه پاسداران و بازوی تروریستیاش نیروی قدس تماس داشته است. مطر میخواست فتوای خمینی رهبر سابق ایران را که سه دهه پیش صادر شده بود اجرا کند: فتوای قتل رشدی بهخاطر انتشار رمانِ «آیات شیطانی» که اسلامیون آن را اهانتی به پیامبرشان محسوب میکردند.
خمینی خیلی وقت است که مُرده، ولی فتوایش نه.
جمهوری اسلامیْ جمهوریِ فتواهاست؛ در این رژیمْ مجتهدینی که حق صدور فتوا دارند زیر نظر ولی فقیه و رهبر فعلی، علی خامنهای، بر تمام امور رژیم نظارت و کنترل دارند. این مجتهدین هر قانونی را بررسی میکنند تا مطمئن شوند که خلاف شریعت نباشد. نظام قضایی کشور در دست همین مجتهدین است. رهبر در هر سازمانِ بزرگی نماینده دارد، و رژیم با استفاده از فتواها تمام شئونات زندگی مردم ایران را کنترل میکند: از بانکداری گرفته تا حجاب، از سیاست خارجی تا قانون خانواده.
***
فتواها به مرزهای جغرافیایی محدود نمیشوند، و مجتهد را به همهٔ پیروانش در هر جایی از دنیا که باشند وصل میکنند. فتوای خمینی برای قتل رشدی هم که در ۱۹۸۹ صادر شد، فقط رشدی را در بر نمیگیرد. بلکه هدف از آن، استفاده از قدرت فتوا برای تغییر شکلِ دنیای بیرون از مرزهای ایران بود. جانشین او، خامنهای، با استفاده از همین رابطه ارتشهایی از شبهنظامیان در منطقه برای خود ساخته است. از طریق فتوا بود که خمینی از درون قبر خود با هادی مطر که در آمریکا زاده و بزرگ شده ارتباط گرفت و او را به کشتنِ رشدی ترغیب کرد.
در واقع تاریخ مدرنِ ایران متاثر از فتواهاست. در اوایل قرن نوزدهم، روحانیونِ شیعه فتوایی صادر کردند تا فتحعلیشاه قاجار را وادار به جنگ با روسیه کنند. روسیه ایران را شکست داد و عهدنامهٔ معروفِ ترکمنچای را به تهران تحمیل کرد و بخش عظیمی از جنوب قفقاز را از ایران ربود. این فتوا سرانجامِ شومی داشت، ولی نشان داد که روحانیون میتوانند تودهٔ انبوهی را بسیج کنند و شاه را تهدید کنند.
مدتها پیش از انقلاب اسلامیِ ۵۷ هم اسلامگراها برای کسبِ قدرت از فتواها استفاده میکردند تا با سلطنتخواهان و تجددخواهان مبارزه کنند. شکست در جنگهای خارجیْ قدرتِ شاهانِ قاجار را از بین برده بود. تجددخواهانْ طرفدارِ غربیسازی بودند ولی اسلامیستها دنبال برگشتن به صدر اسلام.
قرن نوزدهم شاهد زوال تدریجی قدرت شاه و تقابل شاه و روحانیت بود. مهمترین واقعه در زمان مظفرالدین شاه رخ داد، که به انقلابِ مشروطه و تاسیس مجلس انجامید.
در جریان انقلاب مشروطه، متجددان و اسلامیون برای محدودکردنِ قدرت شاه قاجار با هم همکاری میکردند. ولی ماهعسلِ این دو گروه دیری نپایید؛ اسلامیستها با متحدانِ خود در افتادند. شیخ فضلالله نوری فتوایی علیه مشروطیت صادر کرد و آن را بر اساس شریعتِ اسلامْ حرام اعلام کرد. جنگ داخلی درگرفت و مشروطهخواهانْ اسلامیستها را شکست دادند. فضلالله نوری اعدام شد، شاه به تبعید فرستاده شد و پسرش را بر تخت نشاند.
یکی از شعارهای اصلی هوادارانِ فضلالله نوری این بود که «ما پیرو قرآنیم، مشروطه نمیخواهیم». امروز در تهران بزرگراهی به اسم او وجود دارد. برای اسلامیون او شهید محسوب میشود و جدِّ معنویِ انقلاب اسلامی است.
***
سقوط خاندان قاجار و تاسیس رژیم پهلوی، متجددان و سلطنت را با هم متحد کرد؛ به حاشیه راندنِ روحانیت یکی از اهدافِ اصلی آنها بود. رضاشاه نظامِ تحصیلیِ مدرن را در ایران تاسیس کرد و انحصار روحانیون را در نظام آموزشی کشور از بین برد. مهمتر از این، تاسیس دادگستری یا نظامِ قضاییِ مستقل در ایران بود. قرنها بود که روحانیون نقشِ قاضی را به عهده داشتند که این به آنها قدرتِ سیاسی و مالیِ فراوانی بخشیده بود. دادگستریِ جدید، آنها را کنار زد. این زوالِ روحانیون در دورانِ پسر رضاشاه یعنی محمدرضا شاه هم ادامه یافت. محمدرضا شاه با اجرای انقلاب سفید، مالکیتِ زمین را از طبقهٔ ملّاک به طبقهٔ رعیت منتقل کرد و به زنان حق رای داد.
در واکنش به اینها خمینی هوادارانش را به خیابان ریخت تا شاه را وادار به عقبنشینی کند؛ که شکست خوردند. خمینی بازداشت و تبعید شد.
پزشکِ شخصیِ شاه بهایی بود، و یهودیانی مثل حبیب القانیان [بنیانگذار پلاسکو] میتوانستند در اقتصاد نقش مهمی بازی کنند، و خواهر شاه حتی مسیحی شد، که مجازاتش مرگ است. طبقهٔ فتواسالار داشت همه چیز را میباخت، ولی خمینی مصمم بود همه چیز را پس بگیرد.
خمینی فرصتی را پیدا کرد تا قدرت خود را پایهگذاری کند و فتوا را به جایگاه خود برای اعمال نفوذ سیاسی و دینی برگرداند. به لحاظ تاریخی، روحانیونِ شیعهٔ دوازدهامامی عقیده داشتند که حقِ حکومت تنها به خدا [الله] تعلق دارد که او آن را به پیامبر و دوازده امام منتقل کرده است. خمینی یک دیدگاهِ اقلیتی را تبلیغ میکرد، یعنی: در غیاب امام دوازدهم، روحانیتْ حق و مسئولیتِ تاسیسِ دولت اسلامی بر اساس شریعت و اجرای آن از طریق فتوا را در اختیار دارد. هدفِ این روحانیونْ زمینهسازیِ بازگشتِ امامِ غایب بود.
انقلاب اسلامی سال ۵۷، قدرتِ روحانیت و جایگاه فتوا را برگرداند. و دهها سال است که خامنهای اصرار میکند فتوای خمینی علیه سلمان رشدی به قوت خود باقیست. خامنهای میداند که این فتوا قدرتِ فراملّی دارد. او از آن استفاده میکند تا ارادهاش را بر پندار و گفتار و کردار میلیونها مسلمان در جاهایی بسیار دورتر از ایران تحمیل کند. این بار فتوا یک آمریکایی را به کشتنِ آمریکایی دیگری ترغیب کرد. توطئه شکست خورد. اما معلوم نیست قربانی بعدی هم شانس بیاورد.