ادبیات، فلسفه، سیاست

World History

سیر تکامل وضع بشر؛ درسنامهٔ فقر، ثروت و نابرابری

اودد گالور | استاد اقتصاد دانشگاه براون آمریکا

بدون توجه به منشأ ثروت و ریشه‌های نابرابری، ساخت جامعه‌ای سعادتمند ممکن نیست. رفاه بر اساس اصولی مثل آموزش، برابری جنسیتی، و تنوع قومی/نژادی شکل می‌گیرد و بدون توجه به این اصول، ایجاد جامعهٔ مرفه ناممکن است…

اشاره: متن پیش‌رو تلخیصِ گزیده‌ای از کتاب «سفَر بشر: منشأ ثروت و نابرابری» منتشرهٔ ۲۰۲۲ اثر اودد گالور است که به تحول نژاد بشر در طول تاریخ و ریشه‌های رفاه و ثروت و نابرابری می‌پردازد.

***

تصور کنید دو هزار سال پیش ساکنین اورشلیمِ روم در زمان عیسی سوار بر یک ماشین زمان به اورشلیمِ سال ۱۸۰۰ میلادی در عصر عثمانی‌ها سفر می‌کردند. مسلما مشاهدهٔ دیوار جدید و باشکوه شهر، رشد عظیم جمعیت و اختراعات جدید برای‌شان جالب بود. ولی هر چه‌قدر هم اورشلیمِ قرن نوزدهم با اورشلیمِ زمان امپراتوری روم فرق می‌داشت، مسافرانِ زمانِ ما می‌توانستند خود را با محیط جدید تطبیق بدهند. البته آن‌ها باید رفتارها و هنجارهای فرهنگی جدیدی را می‌پذیرفتند، ولی شیوه‌های داد و ستدی که در اورشلیمِ باستان به کار می‌بردند کماکان در زمان عثمانی‌ها به قوت خود باقی بود. همین‌طور آسیب‌پذیریِ آن‌ها در برابر بیماری‌ها و خطراتِ طبیعی فرق چندانی با مردم اورشلیم جدید نداشت و طول عمرشان هم تقریبا یکسان بود.

حالا تصور کنید مسافران زمان ما فقط دویست سال بیشتر به جلو پرتاب می‌شدند و به اورشلیمِ اوایلِ قرن بیستم وارد می‌شدند. این بار قطعا متوحش می‌شدند. مهارت‌های آن‌ها حالا دیگر کاملا منسوخ شده است: بدون آموزش رسمی شغلی در کار نیست و استفاده از تکنولوژی‌های ضروری برای آن‌ها مثل جادوگری است. در عین حال، با توجه به ریشه‌کن شدنِ بسیاری از امراضِ مرگبار طی حدود دو قرن گذشته، عمر آن‌ها هم بلافاصله دو برابر می‌شد.

بیشترِ دوران حیات بشر، از ظهور «انسان هوشمند» در حدود ۳۰۰ هزار سال پیش، هدف زندگی آدم‌ها فرق خاصی با بقیهٔ حیوانات نداشت: بقا و تولیدمثل. کیفیت زندگی مردم در تمام دنیا طی هزاران سال گذشته عمدتا در حد ارتزاق و معاش بوده است. ولی طی دو قرن گذشته شکل بقای ما زیر و رو شد. راز این تحول در چیست؟ چه‌طور بشر ناگهان از تلهٔ فقر بیرون جهید؟

***

در عمدهٔ تاریخ بشر، آدم‌ها زندگیِ کثیف و وحشیانه و کوتاهی داشتند. یک‌چهارم نوزادان می‌مردند. شب‌ها ظلمات بود، و حمام و نظافت به‌راحتی در دسترس نبود.

در واقع در عمدهٔ تاریخ بشر، آدم‌ها زندگیِ کثیف و وحشیانه و کوتاهی داشتند. یک‌چهارم نوزادان پیش از رسیدن به یک‌سالگی در اثر سرما و گرسنگی و امراض مختلف می‌مردند و بسیاری از زنان موقع زایمان از دنیا می‌رفتند و عمر بالای چهل سال یک رویا بود. شب‌ها ظلمات بود، و بردنِ آب آشامیدنی به خانه کاری وقت‌گیر و طاقت‌فرسا بود، و حمام و شستشو به راحتی در دسترس نبود. بسیاری از مردم در روستاهای دوردست زندگی می‌کردند و شاید عمرا از محل تولد خود بیرون نمی‌رفتند، و با خوردن غذاهای یکنواخت و کم‌ارزش زنده می‌ماندند؛ سواد خواندن و نوشتن هم در کار نبود. دوران غم‌انگیزی که اگر به بحران اقتصادی دچار می‌شد، با سیاستِ ریاضت نمی‌شد مهارش کرد، بلکه به قحطی و نابودی می‌انجامید.

جالب آن‌که کیفیت زندگی به‌شکلی تدریجی در طی تاریخ بشر بهبود پیدا نکرد. بلکه کیفیت زندگی ما به‌شکلی ناگهانی طی چند قرن گذشته متحول شد.

تا همین چند قرن پیش، زندگیِ بیشتر مردم دنیا با زندگی مردمِ دوران باستان فرق چندانی نداشت. شرایط زندگی یک کشاورز انگلیسی در ابتدای قرن شانزدهم و زندگی یک رعیت چینی قرن یازدهم، یا دهقان مایایی ۱۵۰۰ سال پیش، یا دام‌دار یونانی ۲۴۰۰ سال پیش، یا برزگر مصری پانصد سال پیش، یا چوپان اهل اریحا در ۱۱۰۰۰ سال پیش، عمدتا شبیه هم بود.

ولی از ابتدای قرن نوزدهم، که در مقایسه با کل تاریخ بشر کسری از ثانیه به حساب می‌آید، عمر آدم دو برابر شد، در حالی که درآمد سرانهٔ مردم در پیشرفه‌ترین مناطق دنیا ۲۰ برابر و در کلِ سیارهٔ زمین ۱۴ برابر شد.

این توسعه چنان بنیادی و استثنایی بوده است که این سوال را برمی‌انگیزد که راز این تحول ناگهانی و سریع در کیفیت زندگی آدم‌ها در حوزهٔ سلامت و رفاه چه بوده است؟
‌‌‌‌‌‌‌‌

رشد مغز، انقلاب کشاورزی

اولین تحولِ زیستی در روند رشد بشر، رشد مغز انسان بود. تحولی که حدود ده هزار سال پیش رخ داد. مغز نیرومند انسان موفق به توسعه صنایع جدیدی شد. این نسل جدید بشر، انسانِ صنعت‌کار یا «انسان فناور» بود. انسان با کمک دست‌هایش می‌توانست ابزار شکار و پخت و پز بسازد و سلاح پرتاب کند، اما با مغز خود به استدلال و استفاده از زبان و تحلیل و انتقال اطلاعات پرداخت و موفق به همکاری و تعاملات پیچیده‌تر شد.

اولین تحول در روند رشد بشر، رشدِ مغز انسان بود. مغز نیرومند انسان موفق به توسعه صنایع جدیدی شد، و به استدلال و استفاده از زبان و تحلیل و انتقال اطلاعات پرداخت و موفق به همکاری و تعاملات پیچیده‌تر شد.

در ادامه، اولین تحول بزرگ در سبک زندگی انسان‌ها رخ داد: انسان‌ها با یادگیری کشاورزی و اهلی‌کردنِ حیوانات، ساکن‌شدن را یاد گرفتند. این اولین انقلاب کشاورزی بود (که انقلاب نوسنگی هم نامیده می‌شود) و در پی آن فقط طی چند هزار سال قاطبهٔ بشر سبک زندگی خانه‌به‌دوشی خود را کنار گذاشت و به کشت زمین روی آورد. نوآوری در تکنیک‌های آبرسانی و کشت‌وکار باعث تولید بیشتر محصول و افزایش جمعیت شد ‌ــ‌ این موجب شکل‌گیری حرفه‌ها و ظهور طبقهٔ جدیدی از آدم‌ها شد که تولیدکنندهٔ مواد غذایی نبودند بلکه کارشان تولید علم بود. تولید علم علاوه بر تسریع پیشرفت صنعت به توسعهٔ خط و نوشتن، هنر و علم، و پایه‌گذاری تمدن انجامید. سکونت‌گاه انسان عوض شد: مزارع به روستاها، و روستاها به شهرک‌ها و شهرهای محصور تبدیل شد. در این شهرها، کاخ‌ها و معابد و قلعه‌هایی ساخته شد و سپاهیانی شکل گرفت که برای کسب زمین و شهرت و قدرت، دشمنان را کشتار می‌کردند.

رشد جمعیت و پیشرفت صنعت با هم تعامل مثبتی داشته‌اند. پیشرفت صنعت به رشد جمعیت کمک می‌کرد، و رشد جمعیت مطالبه برای صنعت را بیشتر می‌کرد. به تناسب رشد صنعت و جمعیت، ساختارهای اجتماعی جدیدی برای انطباق این دو حوزه شکل می‌گرفت.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

انقلاب صنعتی و تغییر کیفیت زندگی

با همهٔ بهبودهایی که حاصل می‌شد، یکی از ویژگی‌های اصلی حیات بشر یعنی «استاندارد زندگی» عمدتا تغییر نکرد. پیشرفت تکنولوژیک در دورهٔ متمادی تاریخ بشر نتوانسته بود رفاه مادی جمعیت را به‌طور انبوه تامین کند. بشر کماکان در تلهٔ فقر گرفتار بود. البته هر دورهٔ رونق اقتصادی باعث بهره‌مندی چند نسل از مردم می‌شد اما در درازمدت دوباره در حد حفظ بقا تنزل می‌کرد. هر وقت که رونق کشاورزی و ثبات سیاسی وجود داشت، صنایع جهش می‌کرد؛ در ایران و مصر و یونان باستان، در تمدن مایا و امپراتوری روم، و در خلافت‌های اسلامی و در چین قرون وسطی، این الگو بارها تکرار شد. رشد صنعت باعث دستیابی به ابزارهای و شیوه‌های جدید تولید می‌شد و موقتا کیفیت زندگی را بهبود می‌بخشید. ولی این وضع دوام نداشت.

در نهایت با فرا رسیدن انقلاب صنعتی، شتابِ گریزناپذیر تکنولوژیک به نقطهٔ عطفی رسید که عملا موجب «تغییر فاز» تاریخ بشر شد. نوآوری‌های سریع دوران انقلاب صنعتی که از قرون هجدهم و نوزدهم از ناحیهٔ کوچکی در شمال اروپا آغاز شد، از چنان شدتی برخوردار بود که نیروی کار را وادار به کسب مهارت‌ها و دانشِ تعامل با محیطِ متغیر می‌کرد. پیامد آن این بود که مردم کشورهای پیشرو رویکرد جدیدی در فرزندپروری پیش گرفتند: بچه‌های کمتر ولی باسوادتر.
ارتقای سواد، افزایش عمر، کاهش مرگ‌ومیر، کوچک‌ترشدن خانواده‌ها، بهبود وضع زنان، و شکل‌گیری طبقهٔ متوسط برخی از ویژگی‌های این دوره است؛ ترکیب این نیروها در کشورهای پیشرو موجب پدیده‌ای شد که به عنوان «گذار جمعیتی» می‌شناسیم و در اثر آن، رابطهٔ مثبتِ همیشگی بین رونق اقتصادی و زاد و ولد از بین رفت.

رفاه بر پایهٔ سیاست‌های اصولی مثل آموزش، برابری جنسیتی، و تنوع قومی و نژادی شکل می‌گیرد و ایجاد جامعهٔ مرفه بدون بازشناسی این ریشه‌ها غیرممکن است.

رابطهٔ سنتی بین پیشرفت و جمعیت از بین رفت، نرخ زاد و ولد کاهش یافت، و صنایع پیشرفته به دوام ثروت کمک کرد. به لطف نیروی کارِ باکیفیت‌تر و استفادهٔ بیشتر از سرمایهٔ انسانی، شرایط زندگی به‌طور انبوه بهتر شد. اساسا نژاد بشر بود که دچار تغییر فاز می‌شد. همان‌طور که انقلاب نوسنگی از چند کانون اولیه مثل هلال حاصل‌خیز در خاورمیانه و رود یانگ‌تسه در چین به نواحی دیگر گسترش یافت، انقلاب صنعتی و گذار جمعیتی که در اروپای غربی شروع شد طی قرن بیستم به بیشتر بقیهٔ دنیا سرایت کرد و سطح عمومی رفاه افزایش یافت.

طی دویست سال کیفیت زندگی از هر لحاظ جهشی بی‌سابقه کرد. میانگین درآمد سرانه در تمام دنیا به سطحی استثنایی رسید. دنیای بی‌رحمی که زمانی مرگ‌ومیر نوزادان در آن امر عادی بود، دنیایی شد که مرگِ فقط یک کودک فاجعه‌ای غیرقابل قبول به حساب می‌آمد. اما ارتقای شرایط زندگی فقط به معنای سلامت و درآمد بهتر نبود. پیشرفت تکنولوژی در بسیاری از مناطق دنیا منتج شد به اصلاح فرهنگ کار (بهبود شرایط کاری، کاهش ساعات کار، کاهش کار کودکان)، امکان ارتباطات راه دور و تجارت با مناطق دوردست، توسعهٔ سرگرمی‌های انبوه و فرهنگ عامه‌پسند در مقیاسی که نیاکان ما خوابش را هم نمی‌دیدند.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هرچند پیشرفت تکنولوژیک و ارتقای کیفیت زندگی به شکلی یکنواخت در تمام سیاره توزیع نشد، و هر چند پدیده‌هایی مثل بلایای طبیعی، بیماری‌های همه‌گیر، جنگ‌ها، جنایات و آشوب‌های سیاسی و اقتصادی هرازگاهی منجر به ویرانی و تباهی جان‌های بیشماری شد، این مصائب و بی‌عدالتی‌ها با همهٔ وحشتناکی و تاثیرگذاری‌شان، نتوانست جریان تکامل بشر مدرن را متوقف کند. اگر از دریچهٔ بزرگ‌تری نگاه کنیم، بعد از هر کدام از این بلایا، توقع بشر از استاندارد زندگی خود بیشتر شد و با شدت و حدت پیش رفته است.

***

اما رشد سریع سطح رفاه در قرون گذشته پدیده‌ای یک‌دست و همه‌جایی نبود و بخش‌هایی از دنیا عقب ماندند که این منجر به تغییر بزرگ دیگری شد که باز هم منحصر به نژاد بشر است: ظهور نابرابری عمیق درون جوامع و بین جوامع. کشورهای اروپای غربی و اذناب آن‌ها در آمریکای شمالی و اقیانوسیه از اوایل قرن نوزدهم جهشی چشمگیر را در شرایط زندگی مردم‌شان شاهد بودند، ولی این صعود در بیشتر مناطق آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین تا نیمهٔ دوم قرن بیستم به تاخیر افتاد.

«سفَر بشر: منشأ ثروت و نابرابری» (۲۰۲۲) اثر اودد گالور

ولی چرا بخش‌هایی از دنیا این تحول را پیش از دیگران تجربه می‌کنند؟ و چرا برخی مناطق دنیا عقب افتاده‌اند؟

معمای نابرابری با راز توسعه پیوند خورده است و درک آن به ما کمک خواهد کرد تا برای کاهش فقر و تقویت رفاه رویکردهای بهتری اتخاذ کنیم. بر اساس این تجربهٔ تاریخی، رفاه با تکیه بر سیاست‌های اصولی‌ای مثل آموزش [افزایش سواد]، برابری جنسیتی، و تنوع قومی/نژادی شکل گرفت و تشکیل جوامع مرفه بدون بازشناسی این ریشه‌ها میسر نمی‌شد. در واقع بدون توجه به این ریشه‌های عمیق، ساخت جامعه‌ای مرفه در هر جایی از دنیا غیرممکن بوده است…

‌‌‌‌‌‌


درباره مولف

اودد گالور استاد اقتصاد دانشگاه براون آمریکاست. او پایه‌گذار «نظریهٔ رشد یکپارچه» است و در فهم روند توسعه در طول تاریخ بشر از جمله شناسایی عوامل ریشه‌ای نابرابری و روند انتقال از رکود به شکوفایی اقتصادی نقش مهمی داشته است. گالور مولف کتاب «سفر بشر: منشأ ثروت و نابرابری» است.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش