ادبیات، فلسفه، سیاست

_revolution 2022

انقلابِ اجتناب‌ناپذیر را نمی‌توان متوقف کرد

ری تکیه | شورای روابط خارجی

دوام جمهوری اسلامی فقط مرهونِ قوای قهریه نبوده است. نبوغ این نظام این بوده که درون ساختار خود، سوپاپ‌های اطمینان هم قرار داد. رژیم ایران همهٔ مشخصات دیکتاتوری را دارد، ولی پشت نقابی از مردمی‌بودن پنهان شده…

اتفاقات یک سال و نیمِ گذشته مرا یاد دههٔ ۱۹۷۰ می‌اندازد: تورم افسارگسیخته، بحران انرژی، کشورگشاییِ روسیه ‌ــ‌ و بعد قیام در ایران. هر انقلابی نیاز به یک جرقه یا نقطه عطف دارد که بعد از آن دیگر اوضاع مثل سابق نیست. سال ۱۳۵۷ تروریست‌ها سینما رکس آبادان را به آتش کشیدند و حدود ۴۸۰ نفر را کشتند. این فاحش‌ترین آتش‌سوزان در تاریخ مدرن ایران بود. خمینی که در تبعید بود، زیرکانه شاه را مقصر این جنایت معرفی کرد؛ هر چند بعدا معلوم شد که این کارِ طرفدارانِ خودِ خمینی بود. اما آتش‌سوزی سینما رکس نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی شد. تا آن موقع فقط مخالفان تندروی شاه اعتراض می‌کردند. اما بعد از آن، گروه‌های دیگر هم به انقلابیون اضافه شدند.

البته اعتصابات هم همان اندازه مهم بود چون سعی می‌کرد کشور را فلج کند. یک کشورِ پویا ناگهان متوقف شد. روزنامه‌ها منتشر نمی‌شد، برق قطع می‌شد، بازارها بستند، بانک‌ها کار نمی‌کردند، و بنادر پر بود از محموله‌های جامانده. مهم‌تر از همه، تولید نفت ایران متوقف شد. کشور عملا در تعطیلی بود. از طرفی شاه هم سرطان داشت و مدت زیادی زنده نمی‌ماند.

در آمریکا مقامات و ناظران خیال می‌کردند که ارتش قوی ایران کار را تمام خواهد کرد. اما ارتش‌های ملی علاقه‌ای به کشتار مردم خودشان ندارند. جنگ با دشمن خارجی و سرکوب شورش‌های قومی یک چیز است، و جستجوی محله‌ها و کشتن شهروندان چیز دیگر. اعتراضاتِ ملیِ مصمم می‌تواند روحیه و انسجام ارتش را متزلزل کند، و سربازان وظیفه را از امر ناخوشایندِ هموطن‌کُشی باز دارد.

در نهایت، شاه رفت، ارتش مغلوب شد، و انقلاب اسلامی به عنوان یک قیام پوپولیستی بزرگ در تاریخ مدرن ثبت شد. انقلابی که ظاهرا می‌خواست همه را راضی کند: برای آزادیخواهان (لیبرال‌ها)، این شانسی برای تشکیل یک دولت منتخب و مسئول بود. برای مذهبیون، این فرصتی برای تشکیل نظام سیاسی دینی بود. برای تودهٔ مردم هم جمهوری اسلامی قرار بود فرهنگ اصیل و اقتصاد باثبات و مشارکت سیاسی به ارمغان بیاورد. هیچ کس فکر نمی‌کرد آخرِ بازیْ یک دیکتاتوریِ دینی باشد ‌ــ‌ البته به‌جز خودِ آخوندها.

***

دوام رژیم جمهوری اسلامی فقط مرهونِ قوای قهریه نبوده است. نبوغ این نظام این بوده که درون ساختار استبدادی خود، سوپاپ‌های اطمینان هم قرار داده است. یعنی نهادهای ظاهرا انتخابی که قدرتی ندارند اما راه‌هایی برای ابراز وجود مردم فراهم می‌کنند. اگر این دریچه‌های اطمینان (هر چند صوری) وجود نداشت، در دو دههٔ گذشته حکومت آخوندی با اعتراضات بسیار بیشتری مواجه می‌شد. حکومت دینی ایران، همهٔ مشخصات دیکتاتوری را دارد، ولی نقابی از مشارکتِ مردمی بر چهره زده است.

انقلابی‌شدن و به‌خطر انداختنِ جان خود به خاطر آرمانی که معلوم نیست موفق شود، یکی از دشوارترین تصمیماتِ هر شهروند در زندگی خود است. همهٔ جنبش‌های اجتماعی-اعتراضی با احتمال موفقیت اندکی روبه‌رو هستند؛ تاریخ نشان داده که بیشترِ انقلاب‌ها شکست خورده‌اند. جمهوری اسلامیْ تودهٔ مردم را در صحنهٔ ملی شرکت می‌دهد ولی زیرکانه افرادِ مورد تاییدِ آخوندهای حاکم را انتخاب می‌کند. به‌هرحال مردم عادیْ بینِ قیام علیه یک رژیمِ شریر یا شرکت در انتخاباتِ تقریبا بی‌تاثیر، معمولا دومی را انتخاب می‌کنند.

رژیم ایران انتخابات‌های پرشوری با شرکت طیف وسیعی از کاندیداها با انواع و اقسام وعده‌ها ترتیب داده است. در دههٔ ۱۳۷۰، محمد خاتمی با قول مردم‌سالاریِ دینی توجه عمومی را به خود جلب کرد. محمود احمدی نژاد هم که در غرب با انکار احمقانهٔ هولوکاست شناخته می‌شود، در داخل قول رفاه می‌داد. بعد حسن روحانی آمد که اصرار داشت دیپلماسیِ هسته‌ایِ او باعث سرمایه‌گذاری خارجی و احیای اقتصادِ فلک‌زدهٔ ایران خواهد شد. ولی هیچ یک از این‌ها اتفاق نیفتاد، و ایرانی‌ها امروز دیگر دچار توهم نیستند. ایرانی‌ها می‌دانند که حکومت دینی در چنگ عده‌ای آدمِ غیرمنتخب و غرق در فساد باقی خواهد ماند. خیزش جاری نشان می‌دهد که خامنه‌ای، آخوند اعظم رژیم، هنوز نفهمیده که توده‌های ناامید گاهی چاره‌ای جز قیام ندارند.

خامنه‌ای که سرطان دارد و نگران جانشینی خود است، در انتخابات پارسال حتی تظاهر به ایجاد رقابت نکرد و محافظه‌کاران تندروی نظام از جمله علی لاریجانی را رد صلاحیت کرد، و یک قصابِ بی‌مغز یعنی ابراهیم رئیسی را رئیس‌جمهور کرد. و مردمِ ناراضی که از سوءمدیریت کرونایی ضربه خورده بودند، با تشویش شاهد همهٔ این ماجراها بودند.

جمهوری اسلامی از روز اولش شاهد انواع اعتراضات بوده است. لیبرال‌ها، سکولارها، دانشجویان، روحانیون ناراضی، طبقهٔ متوسط، همگی در برهه‌های مختلف علیه حکومت برخاسته‌اند. اما سران رژیم همهٔ آن‌ها را نادیده گرفته‌اند. از نظر آن‌ها، اعتراض دانشجویان نتیجهٔ تهاجم فرهنگی آمریکاست. طبقهٔ متوسط بیش‌ازحد به رفاه مادی فکر می‌کند و نمی‌تواند خوبی‌های نظام «مقدس» را ببیند. لیبرال‌ها هم که اصلا مرتد هستند.

***

اعتراضات چند سال پیشْ پدیده‌ای جدید در خود داشت: قیام فقرا. خامنه‌ای در جنگش با غرب، دنبال اقتصاد «مقاومتی» و «خودکفاء» بوده است. تحریم‌های آمریکا خصوصا بعد از خروج دولت ترامپ از برجام، نعمتی برای رژیم بود. اما طبقهٔ فقیر دیگر حاضر نیست بهای انقلاب را بپردازد. انقلابی که به نام مستضعفان و برای نجات آن‌ها بود. برخلاف طبقه مرفه، فقرا جزو ستون‌های اصلی جمهوری اسلامی بودند. ولی هم در ۱۳۹۶ و هم ۱۳۹۸، این فقرا بودند که به خیابان‌ها ریختند و خواستار سرنگونی رژیم شدند. رژیم با استفاده از سپاه پاسداران دست به سرکوب زد. در واقع، ترکیبی از خشونت، بستن اینترنت و نتیجتا قطع ارتباط معترضان با هم، و کاهش تدریجی اعتراضات بود. اعتراضات در نهایت خوابید، ولی عامل اصلی نارضایی به قوت خود باقی ماند.

تابستان ۱۴۰۱ اما ایران حال و هوایی کاملا متفاوت پیدا کرد. دولت و مردم در دو جهت کاملا متفاوت حرکت می‌کردند. آخوندها طبق معمول مشغول بازی هسته‌ای، ماست‌مالیِ اقتصاد، و اجرای احکام سفت‌وسخت دینی بودند. مردم عادی هم طبق معمول مشغول اعتراض: معلمان به خاطر وضع حقوق‌شان، بازنشستگان به خاطر حقوق و مزایای‌شان، کشاورزان به‌خاطر بی‌آبی، و زنان به خاطر حجاب اجباری در گرمای خفه‌کننده. از اول انقلاب اسلامی، اضطراب اقتصادی، تبعیض طبقاتی، و محرومیت سیاسی به نیرویی قدرتمند علیه رژیم بدل شد. مسبب همهٔ این‌ها خود رژیم بوده است. چون گروهی فاسد و مستکبر که فقط خواهان اطاعت و فداکاری‌ست، همهٔ کانال‌های بیان سیاسی را بسته است.

و بعد ناگهان جرقه‌ای زده شد. مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد، به اتهام بدحجابی، کشته می‌شود. قتل احمقانهٔ او، نمادی از ظلم حکومت آخوندی است. شهرها، استان‌ها، شهرستان‌ها ناگهان غرق اعتراض شد. شعارهای «آخوند باید گم بشه» و «جمهوری اسلامی نمیخوایم» تمام کشور را فرا می‌گیرد. دستورالعملِ قدیمیِ خاموش‌کردنِ اعتراضاتْ گویی دیگر جواب نمی‌دهد؛ حالا سربازان باید به زن‌ها هم شلیک کنند. نیروی سرکوب مردد است. اعتراضات تداوم پیدا کرده. محسنی اژه‌ای رئیس قوه قضائیه اذعان کرده نیروهای امنیتی خسته و داغان هستند.

شاید اوضاع در ظاهر قدری عادی شود، اما ایرانیانِ همهٔ اقشار، دیگر ترس‌شان ریخته است.

آدم یاد ماجرای سینما رکس می‌افتد که باعث شد روایتِ غالب علیه حکومت تغییر کند. خامنه‌ای علنا تقصیر ماجرا را به گردن «آمریکا و اسرائیل، و مزدوران‌شان، و ایرانیان خائن خارج‌نشین» انداخته است. و نشانه‌ای شوم برای رژیم این است که کارگران صنعت نفت هم «از مبارزات مردمی علیه خشونت سازمان‌یافته و هر روزه علیه زنان و علیه فقر و جهنم حاکم بر جامعه» حمایت کرده‌اند. خامنه‌ای خوب یادش می‌آید که در انقلاب ۵۷، اعتصابات بود که سقوط حکومت را تسریع کرد.

فعلا گویا رژیم خیالش راحت است که مخالفانش از یک شخصیتِ پرجذبه یا حزب سیاسی بی‌بهره‌اند. به‌هرحال انقلاب به آدم‌های انقلابی نیاز دارد. و آخوندها هنوز مجموعه‌ای از ارگان‌های امنیتی را زیر دست دارند. اما این‌ها امیدهای توخالی‌ست. هرچه اعتراضات بیشتر طول بکشد، احتمال تولیدِ رهبرانی که جنبش را هدایت کنند بیشتر می‌شود. از طرفی هر روز ملاها باید از سرکوبگرانِ خستهٔ خود بخواهند که مردم فقیر و زنانِ بی‌سلاح را بکُشند. اگر تنها پشتیبان رژیمْ نیروی نظامی باشد، اقتدار ملیِ چندانی برای رژیم نمی‌ماند.

رژیمِ اسلامی ایران فاقد یک ایدئولوژی جذاب است و پشتِ گزافه‌هایی پنهان شده که هیچ کس باورشان نمی‌کند. این رژیم را گروهی فاسدِ منفصل از مردم در دست دارند که رفتار خود را با توطئه‌پردازی توجیه می‌کنند. رژیمی با سیاست خارجیِ پرهزینه و کم‌فایده. و آخوندها هنوز نفهمیده‌اند که ارتش‌های ایران دوست ندارند مردم خود را قتل عام کنند.

انقلاب جدید ایران شروع شده است، هر چه‌قدر هم که ما از آن غافل باشیم.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش