ادبیات، فلسفه، سیاست

Tag: اندیشه

Persian_arts
چه‌قدر دربارۀ ابن مُسکویه می‌دانید؟ ناگارجونه چطور؟ لوکرزیا مارینلا، یا هِنری اودِرا اوروکا چه‌طور؟ احتمالا هیچ. درواقع شاید اسم‌شان هم هرگز به گوش‌تان نخورده باشد. این متفکران به‌ندرت در آموزه‌های فلسفه ظاهر می‌شوند و تالیفات‌شان شاید اصلا در کتابخانه‌های بزرگ اروپا و آمریکای شمالی یافت نشود.
فلسفۀ عمومی طیفی دارد که از همه‌فهم‌سازیِ ایده‌های فلسفی گرفته تا کاربرد آن ایده‌ها را در زندگی روزمره شامل می‌شود. این یعنی فلسفۀ عمومی مستلزم انجام کار مکتوم در فضای علمی [آکادمیک] توسط فیلسوفان است.
نوشتن اعتیاد است و این اعتیاد تنها دامن‌گیر نویسنده است و اینجا تفاوت دومی میان قصه‌گوی نانویسنده و نویسنده‌ی قصه‌گوی ظاهر می‌شود: نویسنده نمی‌نویسد تا دیگران بخوانند؛ او می‌نویسد چون نمی‌تواند ننویسد.
از کارزار «#نامم کجاست» سه سال می‌گذرد اما هنوزهم  ذکر نام زنان در اجتماع تابو و عیب پنداشته می‌شود. امروز اکثریت دختران حتی در شهرهای بزرگ افغانستان که فضا برای زنان بازتر بوده و سنت‌ها و عرف‌های دست و پا گیر زنان  تا حدودی شکسته شده، با نام مستعار در شبکه‌های اجتماعی فعالیت می‌کنند.
سفر می‌تواند آدم را عوض کند. جیمز بازوِل، مولف اسکاتلندی می‌گفت سفر او را به «مردی کاملا متفاوت» بدل کرده است. آدام اسمیت گلایه داشت که جهانگردانِ جوان، خیلی زود مغرور و بی‌مرام می‌شوند. سارا ویلر نوشته است که سفرهای قطبیِ او، ظاهرا تغییری معنوی به‌بار آورده است. و علم هم موافق است. مسافرت می‌تواند ما را شادتر و خلاق‌تر کند، و شخصیت‌مان را عوض کند.
رویارویی طبیعت و بشر برای همیشه ادامه خواهد داشت و بخشی از حاصل این مواجهه، خلق ادبیات و آثار داستانی است که اگر خوانده شوند، چیز‌های زیادی در مورد زندگی و قوانین نانوشتهٔ آن به ما می‌آموزند.
 پدرم کمونیست بود و چه سخت است گفتن‌اش. من حالا در سویس زندگی می‌کنم، جایی که کمونیست مساوی است به گولاگ و جنایت. اینجا وقتی پیرمردی از حماقت های خود قصه می‌کند، گاهی اضافه می‌کند که: «بلی! زمانی کمونیست نیز بودم!».
وقتی خوردتَرک بودم – پنج یا شش ساله – یکجا با خانواده در خانه ای پدر کلانم در کارته پروان (کابل) زندگی می‌کردم. در همین خانه متولد شده بودم و از همین خانه به کودکستان و بعد به مکتب ابتداییه رفته بودم. هنگامی‌که در کابل بودم، وقتی به آن خانه می‌رفتم، تمام کودکی ام در برابر چشمانم زنده می‌شد.
آیا ما می‌توانیم خلاقیت مان را افزایش دهیم؟ خلاقیت مطمئنا قابل توارث است مثل استعداد ریاضی یا موسیقی که در یک فامیل جریان دارد. اما آنطور که فهمیده شده؛ مغز انسان تغییر پذیر است، بطور دایم در حال آموزش و تغییر: در این صورت، آیا می‌توانیم خلاق بودن را بر اساس تجربه‌ بیاموزیم؟