دو نوع آرزو داریم؛ شخصی و غیرشخصی. شخصیها اگر ۷میلیارد و ۸۰۳میلیون و ۷۱۳هزار و ۱۰۵ آرزوی مختلف نباشند، لااقل چندمیلیارد یا در دستپایینترین وضعیت، چندمیلیونی هستند. تخمین تعداد آرزوهای غیرشخصی، بهمراتب سادهتر است. همه یا خیلیها آرزو دارند روزی در جهان صلح برقرار شود و فقر و تبعیض ازمیان برود و ساکنان کره زمین، سالم و راضی باشند.
آرزوهای غیرشخصی ممکن است با کلمات مختلفی بیان شوند اما حرف مشترک همهشان یکچیز است؛ خوشبختی برای همه. از آنجایی که آرزوهای بزرگ و غیرشخصی معمولا دورنمایی از تحقق ندارند، سخت نمیگیریم که چنین رویاهایی غیرواقعبینانه و سادهلوحانه هستند. در مرحلهای از رشد که متوجه اطراف و اطرافیانمان میشویم، معمولا شروع میکنیم به تخیل جهانی آرمانی و رویای آن را در سر میپرورانیم.
تجربهی سالهای بعدی زندگی بهمان میگوید چنین چیزی هیچگاه محقق نمیشود اما همچنان به این آرزو میچسبیم چون بههرحال ضرری که ندارد. بله ضرری ندارد و اشکالی هم ندارد که بزرگسالانی باشیم با آرزوهای نابالغ ولی بزرگسال غیرصادق بودن هم خالی از اشکال است؟ آیا ما واقعا آرزو داریم هیچکس در جهان بدبخت نباشد؟ یعنی اگر جادوگرِ تصادفا خوشجنسی به ما اطمینان بدهد که یک آرزوی غیرشخصیمان برآورده خواهدشد، چشمهایمان را میبندیم و ازصمیم این قلب این رویا را به زبان میآوریم؟ من بعید میدانم.
به بدبختها وابستهایم!
قبل از آنکه به بدبینی متهمم کنید، ازتان میخواهم به کارهای خیری که تا الان انجام دادهاید، فکر کنید. البته اگر تا حالا کاری کردهاید که میشود اسمش را نیکوکاری یا کار داوطلبانه گذاشت. چه حسی داشتهاید؟ واضح و خالی از ایراد است که بعد از انجام خوبی درحق دیگری، احساس مفیدبودن بکنیم. نیکوکارهای حرفهای –آنهایی که خودشان را وقف دیگران میکنند- این احساس خوشایند را بهتر از هرکسی میشناسند. آنها به شما میگویند معناداشتن در زندگی از هرچیزی مهمتر است و کمک کردن به دیگران، به زندگیشان معنا میدهد.
یکیشان برایم تعریف کرد که به داوطلبان جدید میگوید اگر میخواهند وارد این وادی بشوند، باید یادشان باشد که هیچ منتی بر سر نیازمندان جایز نیست چون درواقع نیازمندان هستند که به آنها کمک میکنند و نه برعکس.از صداقتش حیرت کردم ولی چیزی نبود که خودم ازقبل بهش فکر نکردهباشم.
کسانی هستند که به کمک نیاز دارند و اگر آنها نبودند، لذت کمک کردن و معنابخشی به زندگی ازدست میرفت. عصبانی شدید؟ بهنظرتان این معادله، بیانصافی درحق خیرین است؟ حق دارید. همیشه با کار خیر، از زوایهی دیگری مواجه بودهاید؛ وظیفهی انسانی، همنوعدوستی، اخلاقمداری. حرفی نیست، من هم این صفتها را قبول دارم ولی با اجازهی شما میخواهم «خودخواهیِ مشروع» را هم به این فهرست اضافه کنم. با قید مشروع، قصد ندارم آبی بریزم بر آتشِ طرفدارانِ نیکوکاری و خودم را تبرئه کنم. خودخواهی، بهمعنی اعم کلمه، ویژگی مذمومی نیست. ما «خود»ی داریم که اگر مرکز و محور همهی اعمالمان نباشد، بقا و دوامی وجود نخواهدداشت. غریزهی حیات، باعث میشود همهی کارهایی که انجام میدهیم، بهنوعی درجهت تداوم حیات باشند.
خب تکلیف کارهای داوطلبانهای که منافع افراد را بهخطر میاندازند، چیست؟ خیلیها وقت، پول و حتی سلامتیشان را صرف دیگران میکنند. این فداکاری را چطور میشود با غریزهی حیات و خودخواهی مشروع، توضیح داد؟ اولویتهای افراد، با هم متفاوت است و هزینهای که حاضرند برای محافظت از «خود» بپردازند هم، همینطور. ایثار در راه آرمان متعالی و جانفشانی برای دیگران، ارزشمند و پسندیدهاند ولی سادهانگارانه است که ردپای «خود» را در این میان نبینیم. من، آرمانی دارم که به آن معتقدم و با آن، هویتم را تعریف میکنم. وقتی در موقعیتی لازم باشد متناسب با باورم کاری بکنم و از انجام آن سرباز بزنم، دچار تعارض میشوم.
این تعارض، «خود» را متزلزل میکند و زیستن با خودِ متزلزل، کار راحتی نیست. ما هیچکاری منحصرا برای «دیگری» انجام نمیدهیم و همچنان اصرار دارم که بگویم هیچ ایرادی هم به این قضیه وارد نیست اما آیا این خودخواهی مشروع، اجازه میدهد ما واقعا و از ته دل آرزو کنیم هیچ فرد بدبختی وجود نداشتهباشد؟ آنوقت تکلیف احساس نیاز ما به خوب و یاریگر و بشردوست بودن، چه میشود؟ معنا یا دستکم سعادتهای کوچک انسانیمان را کجا جستوجو خواهیمکرد؟ این یکی از دلایلیست که من معتقدم رویای خوشبختی برای همه، اگر قرار به تحققش باشد، احتمالا جای خودش را به آرزوهای کمخطرتری برای «خود» بدهد.
آه ای ابرهای تیره! لطفا جایی نروید
توروالد: «اون با رنجها و تنهاییش انگار یه زمینهی ابری برای خوشبختی تابناک ما بود». توروالد و نورا، زوج نمایشنامهی «خانهی عروسکِ» هنریک ایبسن هستند. دوستشان بهزودی خواهدمرد و توروالد خطاب به همسرش، جملهی بالا را بر زبان میآورد. اولین مواجههام با این جمله، ترس بود. واقعا بهنظرم هولناک میآمد. دلم میخواست انکارش کنم اما بعد سعی کردم درکش کنم که درنهایت به کمک خودخواهی مشروط، موفق شدم. جهان ما را دوقطبیها میسازند؛ سرما و گرما، تاریکی و روشنی، بالا و پایین، تلخی و شیرینی، خوشبختی و بدبختی. میدانیم که این جفتهای متضاد، تنها درارتباط با هم معنا پیدا میکنند.
کسی هست که بگوید بدون شب، روز وجود دارد و درغیاب مرگ، زندگی؟ بحث به دوقطبی «خوشبختی/ بدبختی» که میرسد اما نمیتوانیم بهاندازهی توروالد، صریح و جسور باشیم. اخلاقی و انسانی نیست که بخواهیم دیگرانِ بدبختی وجود داشتهباشند تا خوشبختی برای ما وجود داشتهباشد.
خب احتمالا هیچکس هم چنین چیزی را نمیخواهد ولی چه بخواهیم چه نخواهیم، چنین چیزی وجود دارد. ثروت و شانس و بهرهی هوشی و زیبایی و منابع غذایی، به تساوی تقسیم نمیشوند. احتمالا خیلی از ما در این جریان نقش و تقصیری نداشتهباشیم ولی سرِ هر خوشبختیای، به یک بدبختی میرسد و خوشیِ ما در این طیف است که معنا و مفهوم پیدا میکند. درواقع زندگی خوب ما در پسزمینهی ابریِ زندگی ناخوشایندِ دیگریست که میدرخشد. حدس میزنم این قسمت مطلب، از بخشِ قبلی ناسزای بیشتری نصیب نویسنده بکند ولی بهنظرم این دومین دلیلیست که آرزوی خوشبختی برای همه، آرزوی واقعی و صادقانهای نیست.
بعضی سعادتمندان که زندگی خوشِ امروزشان را نتیجهی صددرصدیِ تلاشهای شخصیشان میدانند، دربارهی بدبختی نظر متفاوتی دارند. این گروه معتقدند هرکسی که در فقر، بیعدالتی، تبعیض و اصولا تحت هر نوع نابسامانیای زندگی میکند، خودش مقصر است. شاهد مثالشان یا معدود کسانی هستند که توانستهاند بهطریقی جایگاه خودشان و دیگران را از شقاوت به سعادت ارتقا بدهند یا شخص خودشان که زحمت کشیدهاند و خوشبخت شدهاند. پرداختن به مغلطهی این گروه، در بحث حاضر جایی ندارد. هدف از مطرح کردنش این است که بگویم بدبختی برای عدهای، بیشتر از آنکه زمینهای برای جلوهی خوشبختیشان باشد، لکهایست بر زندگی بینقص و کاملشان. شاید به این گروه برخوردهباشید، شاید هم خودتان متعلق به این گروه باشید؛ کسانی که ترجیح میدهند بدبختی را نبینند. حالا باید برگردم بالا و نظرم را دربارهی آرزوی جمعی خوشبختی برای همه، اصلاح کنم.
عدهای چنین رویایی ندارند چون معتقدند اساسا رویا نیست و فعلیست که بهشرط خواست و همت افراد محقق میشود. این گروه اخیر، اگر از بدبختی و رنج دیگران، آزردهخاطر میشوند به دلیل همان لکهایست که روی خوشبختیشان میاندازد. خب اگر خوشبخت و ثروتمند و نیکوکار نباشیم، باز هم صداقت رویای سعادت همگانی، زیرسوال میرود؟
چه سوال خوبی! جوابش ولی خیلی ساده است؛ در اینصورت، رویای سعادت همگانی، آرزوی شخصیست و نه یک آرزوی بزرگمنشانه برای همه که بتوانیم با خیال راحت خودمان را با آن بفریبیم.