هر زندگی یک داستان است و هر داستانی میتواند با چشم گشودن یک انسان به این دنیای پر آشوب رقم بخورد. بعضی از نویسندهها مانند اسکات فیتزجرالد از زندگی شخصی برای خلق اثر بهره بردهاند. کیت موزس که رمانش به نام «گذراندن زمستان» را در مورد زندگی سلویا پلات شاعر امریکایی نوشته است، نمونه بهره بردن از زندگی نویسندگان و هنرمندان دیگر برای خلق آثار داستانی است.
علاوه بر زندگینامهها بعضی آثار نیمه داستانی دیگر نیز مانند «همه روزهای ما» اثر ایزابل آلنده از زندگی شخصی نویسنده مایه میگیرد. بسیاری از آثار داستانی هم حاصل تخیل نویسندهها است که زمانی در جایی از جهان ممکن است امکان وقوع پیدا کنند.
با پدید آمدن ویروس دنیا گیر کووید نزده، بسیاری به خواندن رمانهایی که در مورد اپیدمیها نوشته شدهاند رو آوردند و بعضیها هم به نوشتن در رابطه به این رمانها و بازتاب اپیدمیها در ادبیات پرداختند. با توجه به این نکته میتوان بیشتر درک کرد، که آنچه تخیل آدمی را شکل داده است، میتواند ربط مستقیم به واقعیت زندگی در روی زمین داشته باشد.
به بیان دیگر، تخیل فقط تصورات واهی نویسندهها نیست، چیزهاییست که پیوند واقعی با واقعیتهای عینی زندگی دارد. ادبیات اغلب پناهگاه آدمهای گریزان از واقعیتهای آزارنده زندگی بوده است.
اپیدمیها که همراه و همزاد بشر در طبیعت بودهاند و در دورههای مختلف در سطوح مختلف از زندگی آدمها قربانی گرفتهاند. از طاعون سیاه تا انفلونزای اسپانوی و ویروس کرونا، همه در حد و مقیاسهای مختلف بر تاریخ و شیوه زیست آدمها تاثیر گذاشتهاند.
طبیعت چنانکه خوراک، پوشاک و پناهگاه برای بقا بر روی زمین در اختیار بشر قرار داده است، گاهی با آدمها بیرحم و بیمدارا نیز بوده است. از بیماریهای مرگبار تا سونامیهای ویرانگر و طوفانهای مهیب، همه به نوع خاصی ضرب شصتی به آدمها نشان دادهاند و گاهی داروندارشان را با خاک یکسان کردهاند.
با تمام درشتیها و دشواریهای زندگی بر روی زمین، چرخهٔ حیات متوقف نشده و نسل بشر روز به روز فزونتر شده است. با توجه به این نکات میتوان بر فایق آمدن انسانها بر چالشهایی که طبیعت فرا روی شان قرار داده است، تا امروز مهر تایید گذاشت، هر چند که با ضربه زدن به طبیعت و محیط زیست، انسانها ادامه حیات خود بر روی زمین را نیز با چالشهای جدی مواجه کرده است. رویارویی طبیعت و بشر برای همیشه ادامه خواهد داشت و بخشی از حاصل این مواجهه، خلق ادبیات و آثار داستانی است که اگر خوانده شوند، چیزهای زیادی در مورد زندگی و قوانین نانوشتهٔ آن به ما میآموزند.
از رمان آخرالزمان، نوشته مری شلی در دو قرن قبل، تا رمان «مرگ سرخ» ادگار آلن پو و «طاعون سرخ» نوشتهٔ جک لندن، همه نمونههای دلمشغولی نویسندگان در مورد اپیدمیها و رویدادهای طبیعیاند که وسوسهٔ تخیل رویدادهای شگفت انگیز را در سالها و قرنهأ بعد کردهاند و بنای آثار شان را بر این تصورات گذاشتهاند.

از طبیعت که بگذریم، چالشهای ترسناکتر دیگری امروز زندگی مسالمت آمیز انسانها را بر روی زمین با تهدیدات جدی مواجه کرده است. مرور خبرهای روزانه کافیست که بدانیم فجایعی که به دست بشر بر علیه همدیگر رقم میخورد تا چهاندازه کشندهتر، وحشیانهتر و ترسناکتر از فجایع طبیعیاند. از قحطی و گرسنگی کودکان یمنی، تا تیرباران شدن اطفال تازه به دنیا آمده و زنان حامله و سوزانده شدن آدمها به دست یک گروه تروریست و جنایتکار در افغانستان تا زندانی شدن دسته جمعی ملیونی آدمها به جرم عقیده و هویت متفاوت در بازداشتگاههای چین و کشتار بیرحمانه یک اقلیت مذهبی در هند با حمایت دولتی، به جرم عقیده متفاوت، همه نشان از وحشیگری انسانها در عصر مدرن دارد.
خشونتها و ویرانگریهای انسان مختص عصر ما نیست. در گذشته نیز تاریخ زندگی انسانها بر روی زمین آغشته به خون بوده است. همواره چیزهایی بوده که آدمها وحشیگری و جنایتهای خود را با ان توجیه کردهاند. گاهی قداست مذهب، زمانی برتری نژادی و در مواردی ملی گرایی و میهن پرستی و بعضا خودخواهی و حماقت آدمها بهانههایی بودهاند برای کشتار دیگران، روا داشتن ستم، کوچ دسته جمعی گروههای ضعیف تر و تصاحب خانه و املاک و حتا زنان و دختران آنان.
یک نمونهٔ آشکار، افراطیت مذهبی است که گروه طالبان و گروههای همدست آن تجسم عینی این جهالت و حشتناک است. نوار صوتیای در شبکههای اجتماعی وجود دارد، که گفته میشود، منصوب به یکی از جنگجویان طالب است که از حمله این گروه به شفاخانه و زایشگاه در کابل به بالا دستانش گزارش میدهد. او در این نوار از آنچه در این حمله رخ داده، شکرگذاری میکند و میگوید ما هدف خود را مورد حمله قرار دادیم، اگر در این حمله نوزادان و زنان کشته شدهاند به ما ربطی ندارد. همین یک جمله را که بشنویم، حیرت میکنیم که ظرفیت حماقت آدمها چقدر بینهایت است.
با نگاهی به انچه در جهان امروز ما میگذرد، به راحتی میتوان دید که راهی که بشر برای پیشرفت در عرصههای مختلف پیموده ، چارهٔ حماقت او را نکرده است. مهم نیست ما در کدام عصر زندگی میکنیم، آدمها همیشه دلیلی برای حماقت و وحشیگریهای شان پیدا میکنند.