دموکراسیهای دنیا در حال پیرشدن هستند؛ برای همین شاهد ریسکگریزی و انفعال سیاسی و تضعیف چشمانداز بلندمدت در این کشورها هستیم. و بهعنوان یک راهحل، شاهد افزایش مشارکت سیاسی نوجوانان در این کشورها خواهیم بود…
گرچه میتوان مردم را به زور وادار به انجام کارها کرد، تحت شرایطی میتوان عقاید و باورها را به ذهنِ آنها تزریق کرد. با القاگری میتوان مردم را تا سرحد مرگ و جنون کشاند…
خشم و عصبانیت همه جا هست و از این هیجان سوءاستفاده میشود، ولی هر چه بهتر آن را بشناسیم، بهتر میتوانیم از جوانب مثبتش بهره ببریم و به جای آسیبزدن با آن، از آن برای کمککردن استفاده کنیم…
برنار-آنری لِوی روشنفکر سرشناس فرانسوی سالهاست که از مداخلهٔ غرب حمایت میکند. ولی حالا که طالبان افغانستان را گرفته و مقاومت در افغانستان عملا مُرده است، آیا او هنوز فکر میکند که تهاجم غربْ کارِ درستی بود؟
حالا میدانیم که بسیاری از پادشاهان باستان، خودشیفتههای ضعیفکشی بیش نبودند. اما نرسالاری و پدرشاهی در واقع جاذبهٔ عمیقی در وجود بسیاری از مردم دارد، و فقط خودِ مردم میتوانند این بتِ درونی را بشکنند…
دیوار آجری بلند، با سیمهای خاردار، با دوربینهای مدار بسته که یک در فلزی بزرگِ ماشینرو دارد و یک در کوچک فلزی آبی رنگ. در کوچک فلزی آبی رنگ، که رنگ آبیاش دروغ آشکاری بر پیکر آن چهرهی زمخت است…
معیارهای عینیِ خوب و بد، دفاعِ ما علیه ایدههای بد است. اگر معیارهایمان را ببازیم، هیچ دفاعی نداریم. با توسل به نسبیگرایی اخلاقی، ایمنیِ طبیعیمان را غیرفعال میکنیم، و خود را در برابر ایدههای بد آسیبپذیر میکنیم…
هیچ جای دنیا، معیار ایدهال و کلیشهای از شکل مرد، معرف مردان عادی نبوده است. اما امروزه شبکههای اجتماعی با کمک به نمایش مردانی که قبلا عرصهای برای ابراز وجود نداشتند، در حال تغییر معیارهای زیبایی مردانه هستند.
تصمیم به داشتن یا نداشتنِ فرزند، دلایل پیچیدهای میتواند داشته باشد، مثلا ممکن است ناشی از مسائل مالی، یا محیط زندگی، یا نقشهای جنسیتی باشد. اما ظاهرا ایدئولوژیِ سیاسی هم در این تصمیم نقش دارد…
زندگی یعنی خاطرات. بدون خاطره نه زندگی هست، نه انسان و نه هویت. برای ساختن یک خاطره به بیش از یک نفر نیاز هست. اصلا به یک جامعه نیاز است. خاطره یعنی زندگی. خاطره یعنی جامعه.
انسان در تلاشش برای دفاع از خود دربرابر دشواریِ زیستن، معنا را مییابد یا میسازد؟ شاید انسان امروز نیاز دارد جهان واقع را همانطور که هست بپذیرد، بیهوده و بیمعنی.