امروزه واژۀ سردخانه تداعیگر تصاویری از یک اتاق بهداشتی و کارآمد است که توسط افراد متخصص با روپوشهای آزمایشگاهی و دستکشهای پلاستیکی اداره میشود. اکثر ما از طریق برنامههای پلیسی و رمانهای جنایی با طرز کار داخلی سردخانه آشنا هستیم و هرگز تمایل ـ و یا نیازی ـ به دیدن یکی از آنها در زندگی واقعی نداشتهایم. با وجود این، تصور ما از سردخانۀ مدرن و استریل، در تضاد با اتاقی است که دراصل منجربه ایجاد این اصطلاح شده است.
در قرن هجدهم، در پاریس، بازدیدکنندگانِ گراند چاتلت ـ دادگاهی ترکیبی از ستاد پلیس و زندان که بهعنوان جایگاه صلاحیت قانون عرفی در فرانسه قبل از انقلاب خدمت میکرده است ـ میتوانستند به زندان کمعمق سردابه بروند و ازطریق پنجرۀ مشبکِ در به تماشا بنشینند. در آنجا میتوانستند نگاهی اجمالی به اتاق کوچکی بیندازند که در آن اجساد ناشناس، پراکنده بر روی زمین، در معرض دید عموم قرار داشت. این اتاق بهطور غیررسمی بهعنوان سردخانه شناخته میشد که تعریف اولیۀ آن در فرهنگ لغت آکادمی ۱۷۱۸ آمده است: «مکانی در چاتلت، جایی که اجساد کشفشده، بهمنظور شناسایی، دربرابر دیدگان عموم قرار میگرفت.»
نام این اتاق مخوف، احتمالاً ریشه در فعل morguer در فرانسه باستان دارد که بهمعنی «با جدیّت نگریستن» است. مورخان عقیده دارند که چنین اتاقهایی، از قرن چهاردهم، در زندانهای پاریس وجود داشته است، ابتدا بهعنوان مکانی برای نگهداشتنِ زندانیانِ تازهحبسشده تا هنگام تعیین هویت، و بعدها برای بسیاری از اجسادی که در خیابانها کشف میشد یا از رودخانۀ سِن بیرون کشیده میشد. (درواقع اجساد بسیاری در این رودخانه بود ـ هم قربانیان قتل و هم خودکشیکنندگان ـ بهطوری که تور بزرگی از اینسو به آنسوی رودخانۀ سِن گسترده بودند تا اجساد را بعد از شستشو در پایین رودخانه بگیرند و از آنجا به گراند چاتلت منتقل کنند.) امّا حدوداً اوایل قرن هیجدهم بود که از مردم دعوت و از آنها خواسته شد تا مردگان را در سردخانه شناسایی کنند.
بوی تعفنی که از لاشههای سردخانه بیرون میزد باید تحملناپذیر بوده باشد، و بودنِ مردم در معرضِ بیماریها یکی از دلایل ایجاد سردخانۀ بهداشتی جدید، در سال ۱۸۰۴، در ماغشی نِف در ایل دو لا سیته بود. این ساختمان سردخانۀ جدید (که تا آن زمان، بهطور رسمی با نام سردخانه شناخته میشد) در ساختمانی به سبک معبد یونانی واقع شده بود که نزدیک رودخانه بود و امکان انتقال اجساد با قایق را به آنجا فراهم میکرد. این اجساد در نمایشگاه هدفمندی، با پنجرههای قابشیشهای و نور طبیعی فراوان در معرض نمایش بودند و به مردم این اجازه داده میشد تا گرد هم آیند و به اجساد روی تخته سنگِ مرمر زُل بزنند. تا دهۀ ۱۸۸۰ خبری از سیستم خنککننده نبود، بنابراین بدن این اجساد با قطرات آب سرد خنک میشد و به اجسادْ ظاهری وَرمکرده میداد. بهمنظور کمک بیشتر به شناسایی، لباسهای جسد را از گیرههای کنار مرده آویزان میکردند.
موقعیت مرکزی سردخانه باعث تردد پُررونق مردم از هر طبقه میشد و به مکانی برای دیدن و دیدهشدن و کسب آخرین شایعات تبدیل شده بود. با پیشرفت قرن نوزدهم، محبوبیت این مکان بهعنوان مکانی تماشایی افزایش یافت و در اکثر کتابهای راهنمای پاریس جزو مکانهای دیدنی محسوب میشد. روزهای بعد از ارتکاب جنایتی بزرگ، حدود ۴۰۰۰۰ نفر از درهای آن هجوم میآورند.
سردخانه توسط مفاخری چون چارلز دیکنز، که در روزنامهنگاریهای خود بارها با آن سروکار داشت، به رشتۀ تحریر درآمده بود، در مسافر غیرتجاری (مجموعهای از داستانکهایی که بین سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۶۹ نوشته شده بود) اعتراف میکند که سردخانه کِشش دهشتناکی دارد: «هرگاه در پاریس هستم توسط نیرویی نامرئی به سمت سردخانه کشانده میشوم. من هرگز نمیخواهم به آنجا بروم، امّا همیشه به سمت آن جذب میشوم. روز کریسمس، هنگامی که ترجیح میدادم هرجای دیگری [غیر از آنجا] باشم مرا به سوی خود کشاند تا پیرمردی رنگپریده را ببینم که روی بستر سردش دراز کشیده، همراه با شیرآبی که روی موهای خاکستریاش باز بود و چکچک آب از روی صورت بیچارهاش به پایین، گوشۀ دهانش میچکید، جایی که تغییر جهت میداد و باعث میشد تا ظاهرش مکّارتر به نظر برسد.» دیکنز همچنین جماعتی را توصیف میکند که برای زُلزدن به آخرین تازهواردها به سردخانه، هجوم میآوردند و بیهیچ هدفی به گمانهپردازی راجعبه دلایل مرگ و هویتهای پنهان میپرداختند: «مشاهدۀ این همه شور و هیاهو برای پیرمرد سفیدمویِ لاغراندامِ بیچارهای که تا ابد خاموش است، عجیب بود.»
در سال ۱۸۶۹، سردخانۀ ماغشی نِف تخریب شد تا راه برای طرح نوسازی گستردۀ بارون اوسمان در پاریس باز شود. ساختمان جدیدِ سردخانه، درست در پشت نوتردام واقع شده بود و مجدداً در یک فضای عمومی پررفتوآمد، بر هدف خود بهعنوان مکانی برای مشاهده و شناسایی اجساد مرده صحه گذاشت. با وجود این، در همین ساختمان جدید بود که سردخانه از نمایش محض فاصله گرفت و کمکم برای شناسایی پزشکی اجساد و همچنین پیشرفت پزشکی قانونی و حرفهایشدن شهربانی استفاده شد. در سردخانۀ جدید، اتاق کالبدشکافی و آزمایشگاه کوچکی برای تجزیه و تحلیل شیمیایی وجود داشت و اتاقهایی که پلیس و مدیران میتوانستند اجساد را بررسی کنند و هرگونه قتل یا خودکشی را ثبت کنند. وضعیت تغییر کرد ـ سردخانه برای شناسایی اجساد، دیگر کاملاً به مردم وابسته نبود؛ بلکه افسران پزشکی، اداری و تحقیقاتی مشغول انجام این کار بودند و آن را به تصور مدرن ما دربارۀ سردخانه نزدیک میکردند.
در دهۀ ۱۸۸۰ شهرت سردخانه پاریس و تحسین ساختارهای اداری کارآمد آنْ در سراسر جهان گسترش یافته بود. واژۀ سردخانه برای توصیف مکان نگهداری مردگان در دو کشور انگلیس و آمریکا استفاده میشد و جایگزین [عبارت] قدیمیتر «خانۀ مردگان» و مترادف با مردهشویخانه شد. با گذشت زمان، این واژه همچنین در انگلیسی آمریکایی، گویا اندکی با کنایه، برای اتاقهای بایگانی روزنامهها یا مجلات اطلاق شد ـ مثل بایگانی نیویورک تایمز، انباری برای برشهای مطالب تاریخی، عکسها و سایر موارد مرجعِ مرتبط با روزنامه.
سردخانه پاریس در سال ۱۹۰۷ درهای خود را به روی عموم بست، عواملی منجربه این تصمیم شد: تغییر تدریجی نگرش عمومی نسبت به مشاهدۀ اجساد، نگرانی از بهداشت و شیوع بیماری و حرفهایشدن روبهرشد شهربانی و پزشکی قانونی. امروزه دفتر شهریای که جایگزین آن شده است با نام مؤسسۀ پزشکی قانونی پاریس شناخته میشود. در این بین، واژۀ سردخانه مسیری طولانی را طی کرده است ـ از منشأش بهعنوان یک نمایش تلخ، اکنون به مکانی مخصوصِ اهل حرفه و احترام تبدیل شده است.