«اِولین» کوچکترین داستان از پانزده داستان کوتاه کتابِ «دوبلینیها» اثر جیمز جویس است که در سالهای ۱۹۰۰ در ایرلند و ایتالیا نوشته شد. اوّلینبار سال ۱۹۱۴ به چاپ رسید و بسیار ناموفق بود. فقط ۳۷۹ جلد از آن به فروش رفت و خود جیمز جویس ۱۲۰ جلدِ آن را خریداری کرد. امروز کتاب دوبلینیها یکی از آثار کلاسیکِ ادبیات مدرن محسوب میشود و بارها نقد و تحلیل شده است. نکات مشترکی در همهٔ داستانهای مجموعهٔ «دوبلینیها» وجود دارد. اول: روشنشدگی (اپیفِنی/بینش ناگهانی) که دلیل آن یادآوریِ خاطرات است؛ دوم: فلجشدن یا خشکشدن. سوم: فرار از دوبلین.
خلاصهی داستان: داستان دربارهی دختر نوزده سالهی ایرلندی است که میخواهد پدرِ همیشهمستِ سوءاستفادهگر و فقرِ حاکم بر زندگیش را رها کند و با معشوق خود «فرانک» با کشتی به بوئنوس آیرس در آرژانتین برود تا زندگی جدیدی را آغاز کند. ولی در مرحلهی عمل، در آخرین شانسِ رسیدن به رویایش، تصمیمش را عوض میکند و همه چیز را رها میکند حتی معشوقش را.
ژانر کتاب: داستانِ کوتاه است؛ رئالیستی، و از نوع ادبیاتِ شهری، یعنی ادبیات خیابانی. در این نوع ژانر ادبی، چشمانداز داستان خیابان است. بیشتر روی شرایط اجتماعی اقتصادی تاکید میشود و کیفیت فرهنگی شخصیتها توضیح داده میشود. لحن و آهنگ سیاه است، تمرکز روی لایههای زیرین زندگی شهری است؛ بیاحترامی به خدا و مذهب و بیپردگی در سکس و خشونت در این ژانر زیاد است. نویسندگانِ این ژانر از تجربیات خود در لایههای زیرین داستان هم استفاده میکنند.
راوی داستان: سومشخص و بینام است. توجه نزدیکی به جزئیاتِ موقعیت میکند، ولی خودش از داستان کاملا جدا و مستقل است.
شخصیت اصلی داستان: دختر جوانی به نام «اِولین» است که تصمیمی هیجانانگیز میگیرد تا با معشوقش «فرانک» به آرژانتین (بوئنوس آیرس) برود.
سمبلها: پنجره، شب و تاریکیاند.
پنجره: در داستانهای کتابِ دوبلینیها نشاندهندهی اتفاقیست که قرار است بیفتد یا انتظاری را نشان میدهد. در همین داستان وقتی «اولین» به سوی پنجره برمیگردد به موقعیت خودش فکر میکند و پنجره نقطهایست میان رابطهی «اولین» با خودش و جایگاه خاصی که در آن واقع شده.
شب: این داستان تاریک است. هیچ شاخهٔ نور یا چشمانداز زیبایی در آن نمیدرخشد. به جایش سایهای سیاه و خاکستری زیر داستان حرکت میکند. در همان خط اول میگوید: «اولین» در سیاهی شب از پنجره بیرون را مینگریست. شبِ قبل از فرار با فرانک تنها سفیدی، دو تا نامهایست که برای پدر و برادرش نوشته و سخت به سینهاش فشار میدهد. در نهایت همان اشاره به سفیدی هم به جایی نمیرسد و نامهها فرستاده نمیشوند.
تاریکی: هنگام فرار با فرانک آسمان تاریک و مهآلود است. کشتی سوت غمگینی میزند و در مه فرو میرود. در سرتاسر این داستان هوا تاریک است. حتی در ساعات کاری یا در خاطراتِ «اولین». این سیاهیِ زمینه نشاندهندهی زندگی افسردهی دوبلینِ اشغالشده است، و نیز نیمهجانیِ آن را از نظر فیزیکی و احساسی نشان میدهد. زندگی میتواند وجود داشته باشد و رشد کند اما تاریکی، تجربههای پر از فقر و محکوم به فنای دوبلینیها را در خود میبلعد. جیمز جویس در کارهایش از نور و تاریکی زیاد استفاده میکند. خیلی از این اشارهها به روشنایی، زمانی صورت میگیرد که شخصیت هم رو به روشنشدگی است. جویس از سمبلهای تاریکی و روشنایی، آتش و سایه، روز و شب برای رهایی احساسات و حبس احساسات استفاده میکند.
دیدگاه راوی: راوی از چشم کسی که دارد از بیرون نگاه میکند و با شخصیتها فاصله دارد، اطلاعات و جزئیاتی از اشیا و اشخاص در اختیار ما میگذارد، ولی از سویی در فکر و واکنش شخصیت اصلی هم میرود و به خواننده حس درک احساسات شخصیت اصلی را هم میدهد. روی واقعیتهای جدی و تاریک و سختیهای زندگی دوبلین تمرکز کرده است، و همین، لحن سیاه و تراژدی به داستان داده است.
زمان داستان: اوایل قرن بیستم است و زمان داستان گذشته است. درگیری اصلی داستان روی سختی زندگی در دوبلین و به چالش کشیدن پیچیدگی روابط است.
موضوع داستان: فرار از شرایط زندگی در دوبلین است که روزمرّگیش مثل زندان شده است.
نقطههای اوج داستان: واکنشِ فلجشدگی یا همان پارالیز شدن؛ روشنشدگی یا اپیفنی؛ و خیانت.
تحلیل داستان
داستان «اِولین» زنی را به تصویر کشیده که از ترسِ روبهرو شدن با آینده، به گذشته میچسبد و تصویری از درگیریِ زنهای ایرلندی بسیاری در اوایل قرن بیستم است. درگیری میان زندگی خانوادگی که ریشه در سنت پیشینیان دارد و ازدواج با مردی که در خارج از مرزهای ایرلند زندگی میکند. یک لحظه «اولین» خوشحال است که از زندگی سختی که دارد، دور میشود و لحظه ای دیگر نگران قولی است که به مادرِ فوتکردهاش داده است. «به مادرش قول داده است که همیشه از خانواده مراقبت کند.»
او نامههایی را که به پدر و برادرش نوشته و در آن احساس ناتوانیاش را برای ادامهی رابطهی خانوادگی بیان کرده، علیرغم خشونت پدر و غیبت برادر در دستش میفشرد. به خاطرات خوب گذشتهاش پناه میبرد و به نظرش میآید که مردم دربارهی او چه میگویند و از او چه انتظاری دارند. او فرانک را یک نجاتدهنده میبیند که او را از موقعیت سخت زندگیاش با خانواده دور میکند. او خودش را بین برگشت به خانه و گذشته، رفتن به سوی آینده و تجربههای جدید سرگردان میبیند و نمیتواند تصمیم قاطعی بگیرد.
تکرار زندگیِ مادرش تهدیدی است برای حالِ وجدآمیزِ او که میخواهد همه چیز را ترک کند و با فرانک وارد زندگی جدیدی بشود. ولی شناسایی و تعمق روی این دوگانگی خیلی زودگذر است. او صدای اُرگی را در خیابان میشنود و به خاطر میآورد که همان شبی که مادرش فوت کرد هم یک نفر در خیابان اُرگ میزد. «اِولین» با درنظرگرفتن رفتار و خواستهی مادرش در جستجوی رابطهای میان گذشته و آینده است و به این نتیجه میرسد که تکرار زندگی مادرش نباشد، ولی لحظهی اقدام، دقیقا همان کار را میکند و زندگی مادرش را تکرار میکند.
«اولین» در دور این تکرارهای ذهنی فلج میشود، درست مثل حیوانی که توی تله میافتد و خشک میشود. او دیگر نمیتواند به خودش کمکی کند، از بیانِ احساسات و خواستههای انسانیاش خالی میشود. داستان به ما نمیگوید که «اولین» به خانهاش برمی گردد و زندگیش را ادامه میدهد بلکه استحالهی او را به همین حالتی که نمیتواند خودش را بیان کند یا واکنشی نشان بدهد، نشان میدهد. داستان فقط میگوید که «اولین» در تکرار فکرهایش غرق شده است. در اسکله احتمال داشتن یک زندگی کامل در کنار فرانک از ذهنش دور میشود.
او در اسکله کنار فرانک، خودش را از همهی چیزهای آشنا دور میبیند و به عادت همیشگی دعا میکند، و به دنبال راهنمایی میگردد. انگار که هنوز تصمیم نهایی را نگرفته است و در حالتی از بیتصمیمی باقی مانده است. او به جای این که در راهی نو و متفاوت به فرانک ملحق شود، مرتب زیر لب دعا میخواند. حتی میترسد که فرانک او را در زندگی جدید تحقیر کند. یکهو وابستگی او به زندگی روزانه و روزمره پُررنگ میشود و باعث میشود که سر جای خودش خشک بشود و نتواند با فرانک وارد کشتی بشود. به نردهها چنگ میزند که از نظر ادبی یعنی که به ایرلند قدیمی و گذشتهی مُرده و رفته چنگ میاندازد، چون نمیتواند از آنها بگذرد و ترکشان کند. وقتی فرانک داد میزند که دنبالش بیاید او مثل حیوانی که نمیتواند به خودش کمک کند فقط به او نگاه میکند. در آن نگاه هیچ عشق یا نشانهای از آشنایی با فرانک نمیدهد. یعنی او نمیتواند به گذشته اجازه بدهد که بگذرد و آیندهی نو جایگزینش شود. حتی انتخاب بوئنوس آیرس که به معنای هوای خوب است، میتواند انتخابی باشد برای تکان دادن هوای کهنه و خفه کنندهی ایرلند.
در این داستان یک روشنشدگی یا اپیفنی بوجود میآید. این روشنشدگی به معنای تجربهای جدید در زندگی یا احتمال تغییری بزرگ در زندگی نیست، بلکه رسیدن به یک درک یا فهم است. این فهم به فرد اجازه میدهد که موقعیت خود را بهتر درک کند و باعث میشود که فرد با درکِ دیگری به موقعیت خودش نگاه کند و آن را بپذیرد. در این داستانْ اپیفنی همراه با اندوه، ناامیدی و پشیمانی است.
در این داستان از نقش باور مذهبی هم نمیتوان به سادگی گذشت. وقتی «اِولین» مرتب زیر لب دعا میخواند و کمک میخواهد، همین عملْ غالببودنِ قدرت و سیطرهی مذهب و تکرار روزانهی مراسم مذهبی را نشان میدهد. البته نقش مذهب در همهی داستانهای دوبلینیها پر رنگ است و در اشکال مختلف نشان داده شده است.
کلید دیگر کار جویس در این داستان، پارالیز شدن یا همان خشکشدن است. مردمی که نمیتوانند حرکت کنند، نمیتوانند به پیش بروند و در زندگی خودشان گیر کردهاند. جویس باور داشت که ایرلند مثل حفرهای فلج شده است.
«اِولین» نمونهی کوچکیست که نشان میدهد این فلجشدگی، حتی میتواند یک زنِ جوان را کنترل کند و شانسِ خوشبختی و تجربههای نوی زندگی را از دستش بدزدد، طوری که حاضر باشد همان پدرِ همیشهمستِ سوءاستفادهگرش را تحمل کند.
در این داستان، دوبلینیها به زندگیِ خودشان زنجیر شدهاند. یکی از این زنجیرها الکل است؛ دیگری خانواده، و دیگری مذهب کاتولیک. جویس معتقد بود که ایرلند عادت به نوستالژیک دیدنِ گذشته دارد و مرتب به گذشته میچسبد و برای رشدکردن باید خودش را بهروز کند. در مقایسه با نویسندگان و هنرمندانی مثل ویلیام یِیتس که سپیدهی سلتیک را دوست داشتند و آن را رمزآلود و سنتی از تاریخ سرزمین پریان ایرلند میدیدند، جویس میخواست که ایرلند مدرن بشود.
___________________________________________________________________________________
منابع:
A close reading of Joyce’s story by Dr Oliver Tearle. (literary critic and lecturer in English at Loughborough University)
New Readings of Dubliners, ed. by Rosa Maria Bollettieri Bosinelli and Harold F. Mosher Jr., Lexington, The University Press of Kentucky, 1998
Epiphany in the Modern World, London: Owen. Benstock, B. (1985)
James Joyce, New York: Ungar. (1994) Narrative Con/Texts in Dubliners, London: Macmillan. Bergson, H. (1896)