Semyon-Bychkov

هنر، خلاقیت و آزادی، زیر سایهٔ جنگ

سیمیون بوچکوف | اکونومیست

هنرمندان روس در مواجهه با قدرت مطلقهٔ حکومت چه می‌کنند؟ برخی از آن‌ها همرنگ جماعت و خادمانی وفادار و متعصب می‌شوند. این‌گونه همنوایی پاداش زیادی دارد. ولی بهای آن فساد روح است و پیوستن به پیاده‌نظامِ قدرت…

تهاجم روسیه به اوکراین، به فرهنگ روسیه هم در داخل و هم خارج کشور ضربهٔ بزرگی زد. هر محصول روسی به چیزی منفی بدل شده است؛ آثار هنری روسیه تحریم شد و اجرای هنرمندان روس لغو شد. واکنشی نامعقول از سوی جامعه جهانی ولی بازتابی از انزجارِ ناشی از وحشت جنگ و رنج‌هایی که مردم اوکراین متحمل شده‌اند. همین‌طور بازتابی از حس استیصال ما، درد ما، و میل ما برای بیان محکومیت خشونت و قیام علیه آن.

فرهنگْ معرفِ ما و آمالِ ماست. بازتابی از وضع بشر با همهٔ پیچیدگی‌های بی‌اندازه‌اش. هدفش روشنگری و تقویت نیکی در ماست؛ ولی همین‌طور ما را از دشمنش آگاه می‌کند و بر حذر می‌دارد. هدفِ هنر فی‌نفسه خدمت به جامعهٔ بشری‌ست؛ همین‌طور هدف هنرمندان.

هنر نمی‌تواند و نباید برای مقاصد سیاسی و توجیه ایدئولوژی استعمال شود. این برای داشتن جامعه‌ای دموکراتیک که بر پایهٔ ایدهٔ کثرت بنا شده امری حیاتی‌ست. نه مثل رژیم‌های استبدادی که هنر را می‌دزدند تا برای دفاع از امر نابخشودنی از آن استفاده کنند؛ یا برای مغزشویی مردم، تا مانع تفکر مستقل آن‌ها شوند، و از آن‌ها عده‌ای وفادار به تعصباتِ حاکمان بسازند. آن‌ها از هنر استفاده می‌کنند تا مانع جستجوی حقیقت و یافتنش و بهره بردن از آن شوند.

***

اما هنرمندان در روسیه در مواجهه با قدرت مطلقهٔ حکومت چه می‌کنند؟

یک انتخاب این است که همرنگ جماعت شوند و خادمانی وفادار و متعصب باشند و علنا از رئیس دومای روسیه ویاچسلاو ولودین تقلید کنند که گفته: «اگر پوتین نباشد، روسیه هم نیست». این‌گونه همنوایی پاداش زیادی دارد. ولی بهای آن فساد روح است و پیوستن به پیاده‌نظامِ قدرت.

انتخاب دیگر آن است که به اعتقادات خودشان وفادار بمانند، ولی خاموش باشند. به درونِ وجدانِ خود هجرت کنی و با دردش زندگی کنی ‌ــ‌ مثل شاستاکوویچ موسیقی‌دان دوران شوروی و بسیاری دیگر از امثال او در ادوار دیگر، و بسیاران دیگری در امروز.

انتخاب سوم این است که علنا با رژیم مخالفت کرد ولی در عوض نابود شد، مثلا با سمّ نوویچوک.

و انتخاب آخر این که اگر بتوانی، کشور را ترک کنی.

این‌ها گزینه‌های شماست و هر کدام بهای سنگینی دارد که تمام جامعهٔ روسیه باید بپردازد. جامعهٔ فرهنگی کشور باید پیشگام روشنفکری، و بازتابی از وجدان ملت باشد. اما امروز مثل دوران شوروی، باز هم از آن‌ها انتظار می‌رود که از جنگی تحمیل‌شده کشوری کوچک‌تر حمایت کند. تنها گناه اوکراین این است که می‌خواهد مستقل و دموکراتیک باشد، و استقلال و زبان و فرهنگش را حفظ کند.

هر جنگی منجر به وحدت ملی در مواجهه با تهدید مشترک می‌شود ‌ــ‌ یا اگر دلیلش قابل فهم و موجه نباشد منجر به تفرقه‌ای عمیق می‌شود. جنگ در اوکراین باعث وحدتی استثنایی میان مردم اوکراین شد، ولی انشقاق در جامعهٔ روسیه را عمیق‌تر کرد. حتی دنیای هنر و فرهنگ هم شکافته است. رژیمی که دست به کشتار مردم عادی اوکراین می‌زند، در برابر کسانی که مقاومت می‌کنند بی‌رحم خواهد بود.

پوتین و اطرافیانش مدام از سنت فرهنگی روسیه حرف می‌زنند: موسیقی‌اش، ادبیاتش و «قدرتش». قدرت، کلیدواژهٔ آن‌هاست ‌ــ‌ تنها چیزی که می‌فهمند و برایشان آشناست. درست است که میراث هنری روسیه قدرت عظیم و جهانی دارد، چون با ایده‌های بشردوستانه‌اش به حیات ما غنا می‌بخشد. ولی نباید برای سرکوب و انقیاد، یا برای تحریکِ بدترین غرایز بشری از آن استفاه کرد. و نه برای ویرانی، بلکه برای آفرینش دنیایی بهتر که در آن هر کسی جایی دارد و فرصتی برای شکوفایی ‌ــ‌ جایی که امکان کثرت و آزادی بیان واقعی وجود داشته باشد.

***

آثار هنری و خود هنرمندان نباید بار گناهِ حاکمانِ کشوری که در آن متولد شده‌اند را به دوش بکشند ‌ــ‌ مگر آن‌که دلیلی برای وصل‌کردن‌شان به رژیم پوتین باشد. مثلا اپرای «بوریس گودونف» اثر موسورگسکی در قرن نوزدهم ساخته شد. ولی اجرای آن در لهستان ممنوع شده است. این اثر نشان می‌دهد که چگونه قدرت مطلق به ویرانی یک فرد یعنی حاکم جبار روسیه و مردمش منجر می‌شود. به این ترتیب باید روزی ده بار اجرا شود!

ما باید این را تشخیص دهیم که بین سیاه و سفید، طیفی از خاکستری وجود دارد؛ و شرایط زندگی هر انسان و محتوای هر اثر هنری، متفاوت و پیچیده است. وگر نه به بی‌عدالتی بیشتری دچار می‌شویم و زخم‌های بیشتری می‌زنیم که قابل ترمیم نخواهد بود.

در دوران شوروی و طی جنگ جهانی دوم، شهر لنینگراد (سن پترزبورگ) تقریبا ۹۰۰ روز تحتِ محاصره دوام آورد. در جریان محاصره، ارکستر رادیو لنینگراد به مردمی که در شرایط غیرانسانی بودند کمک می‌کرد تا زنده بمانند. این ارکستر به طور منظم اجراهایی از موسیقی آهنگ‌سازان مختلف پخش می‌کرد. یکی از آن‌ها بتهوون [آلمانی] بود، با آن‌که ارتش آلمان فقط چند کیلومتر تا مرکز شهر فاصله داشت.

چایکوفسکی و تولستوی، موسورگسکی و پوشکین، شاستاکوویچ و آخماتووا، و بسیاری دیگر، آثار جاویدان خود را به ما بخشیده‌اند. آیا باید آن‌ها را صرفا چون روسی بودند دور بریزیم. اگر چنین کنیم، چه فرقی با نازی‌ها داریم که کتاب‌سوزی می‌کردند و موسیقی‌هایی که با ایدئولوژی و تعصبات نژادپرستانهٔ آن‌ها سازگار نبود را ممنوع می‌کردند. فرق ما با نظام شوری چیست که بهترین مولفان و آهنگسازان و هنرپیشگان را آزار و شکنجه می‌کرد. طرز فکر ما چه فرقی با روسیهٔ امروز پوتین خواهد داشت که با هر کسی که جرات کند با «عملیات نظامی ویژهٔ» او در اوکراین مخالف کند، همین طور رفتار خواهد کرد.

این هویت ما نیست. این‌ها ارزش‌های ما نیست. ما خودمان را این‌گونه تعریف نمی‌کنیم.

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر