xi-mbs

ایران-عربستان؛ صلح با شرایط چین

کریم شاهین

آیا احیای ظاهرا ناگهانی روابط دیپلماتیک ایران و عربستان می‌تواند پیام‌آور عصر تازه‌ای از دیپلماسی و تنش‌پرهیزی در خاورمیانه باشد؟ یا این‌که توهمی بیش نیست؟

برای یک لحظه هم که شده دنیایی را تصور کنید که خاورمیانه‌اش عاری از رقابت عربستان سعودی و ایران و تنش‌های فرقه‌ای ناشی از خصومتِ منطقه‌ای این دو بر سر مسائل کم‌اهمیت و خطرناک باشد.

دنیایی که در آن دو رقیبْ جنگ سوریه را قیامِ مردمی ستم‌دیده علیه یک رژیم توتالیتر و بی‌رحم می‌دیدند که مداخلهٔ آن‌ها را نمی‌طلبید: نه تسلیح شورشیانِ هم‌سو، نه تمویلِ ماشینِ جنگی بشار اسد و هم‌دستی در کشتارهای او. منطق کاذب برای جنگ یمن و ویرانی حاصل از آن هم وجود نمی‌داشت. لبنان و احزاب سیاسی‌اش هم می‌توانستند بدون اعمال نظر از سوی حامیان‌شان در ریاض و تهران، یک بار هم که شده مستقل تصمیم بگیرند.

دو رقیب احساس تهدید وجودی نداشتند و فرقه‌های مورد نظرشان را اشاعه نمی‌دادند و با صرف هزینه‌های کلان افراط‌گرایی شیعی و سنی را در منطقه نمی‌گستراندند. عربستان سعودی هواپیماهای کمتری از آمریکا می‌خرید و بیش از تعداد خلبانان تعلیم‌دیده‌اش هواپیما انبار نمی‌کرد، و ایران هم به همسایگانش حمله نمی‌کرد و دسته‌های مسلح را این‌قدر تمویل نمی‌کرد تا مردم را ارعاب کنند.

این البته رویایی‌ست آرمانشهری که امکان تحققش از فدراسیون استار ترک، یا شهر نیوم، یا جامعهٔ کمونیستی ایده‌ال مارکس و انگلز هم کمتر است، برای همین هم در این سال‌ها جز چند فروپاشی به سبک دیوار برلین چیزی شاهد نبودیم، که حتی آن‌ها هم در نهایت هم به جایی نرسیدند.

***

اعلام خبر آشتی رژیم‌های سعودی و ایران با واسطه‌گری چین، با استقبال بسیاری در خاورمیانه مواجه شده است. اما در این باره حرف‌های زیادی هست.

این توافق شامل احیای روابط دیپلماتیک است که از سال ۲۰۱۶ قطع شده بود: دلیلش هم این بود که در پی اجرای حکم گردن زدن یک روحانی شیعه به اسم نمر النمر در ۲ ژانویه همان سال در عربستان، گروهی در ایران به اماکن دیپلماتیک عربستان سعودی حمله کردند و آن‌ها را به آتش کشیدند.

اما قطع روابط اساسا فرمالیته بود، چون در واقع نقطهٔ پایان یک دهه خصومت بین دو کشور بود: از زمان تصدی احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور فتنه‌انگیز ایران، و قتل رفیق حریری رئیس‌جمهور مورد حمایت سعودی در لبنان به دست حزب‌الله که نزدیک بود کشور را به جنگ داخلی بکشاند، و ماجرای ترور عادل الجبیر سفیر عربستان در واشنگتن در سال ۲۰۱۱، و تسلیح و حمایت از فرقه‌های رقیب در شورش‌ها و جنگ‌های داخلی منطقه بعد از ۲۰۱۱، و مخالفت شدید ریاض با توافق هسته‌ای دولت اوباما با تهران و متعاقب آن رفع تحریم‌هایی که منابع مالی فراوان را به شبه‌نظامیان ایران در منطقه تزریق کرد.

با احیاء روابط دیپلماتیک سفارتخانه‌های دو کشور بازگشایی خواهد شد و در پی ملاقات وزرای خارجه‌شان، سفرای جدید منصوب خواهند شد. دو دولت همین‌طور قرارومدارهای امنیتی مبهمی که در سال ۲۰۰۱ برای مقابله با قاچاق مواد مخدر، پولشویی و تروریسم امضاء کره بودند را احیاء خواهند کرد: توافقی تاریخی در ایام محمد خاتمی که اولین رهبر ایرانیِ بعدِ انقلاب بود که به پادشاهی سعودی سفر کرد و با ولیعهد وقت عبدالله بن عبدالعزیز دیدار کرد.

به رغم عداوت دیرینه، توافق جاری مایهٔ تعجب نیست. عربستان سعودی از سال ۲۰۱۹ دریافت که باید با ایران گفتگو کند ‌ــ‌ آن هم بعد از حمله ایران به تاسیسات نفتی سعودی که تولید نفت را مختل کرد. در همان ایام بود که ریاض متوجه ماهیت سوداگرانهٔ دولت ترامپ شد، چون به رغم قرارومدارهای امنیتیِ ده‌ساله با پادشاهی عربستان، واشنگتن از تلافی حملهٔ تهران سر باز زد؛ همین‌طور تنش‌های بعدی و عدم اعتماد به جو بایدن و دولتش هم بود، که قول داده بود به خاطر قتل جمال خاشقجی، ناراضی عربستانی، به دست ماموران اطلاعاتی سعودی، عربستان را پاسخگو کند.

این مذاکرات از سال ۲۰۲۱ شروع شد، و در عراق و عمان و چین شکل گرفت. اما این توافق همین‌طور ثمره تلاش‌های دیپلماتیک منطقه‌ای طی دو سال گذشته است. ریاض دنبال این بود که تنش با همسایه خود قطر را کاهش دهد و تحریم چندساله علیه این کشور را ‌ــ‌ که به خاطر حمایت قطر از اخوان‌المسلمین و روابط نزدیکش با رقبای منطقه‌ای یعنی ایران و ترکیه، و مخالفتِ متحد عربستان یعنی امارات بوده ‌ــ‌ را رفع کند. عربستان اختلافاتش را با آنکارا هم حل و فصل کرده که باعث شد پروندهٔ خاشقجی بسته شود. عربستان همین‌طور سال‌هاست که دنبال راهی آبرومندانه برای خروج از باتلاق یمن بوده که حالا که توافق دیپلماتیک با ایران حاصل شده، احتمال رسیدن به آن هم بیشتر است.

این رویکردِ تنش‌پرهیز به مشکلات منطقه به لحاظ تاریخی با دیپلماسی کشورهای عربی خلیج‌فارس کاملا هم‌سو است. در حالی که یک و نیم دهه گذشته شاهد تمویل مناقشات و جناح‌های مسلح در جنگ‌های داخلی منطقه از سوی آن‌ها بود. همین‌طور حمله فیزیکی و بمب‌گذاری در کشورهای همسایه، تحریم همدیگر، و شرکت فعال در جنگ‌های نیابتی، عملا یک انحراف سیاسی بود.

یادم می‌آید در کودکی در دبی، در جریان جنگ اول خلیج‌فارس، وقتی اعلامیه‌های دولت را در تلویزیون می‌دیدیم، یک سرباز اماراتی به بیننده‌ها می‌گفت که آمادهٔ هر چیزی است و از مخاطبان می‌پرسید آیا شما هم آماده هستید. بیمارستان عمومی که پدرم در آن کار می‌کرد، بیمارستان کویت نامیده می‌شد، چون پناهندگانی را که از حمله صدام گریخته بودند جای داده بود. عربستان سعودی هم نگران حمله صدام بود. ولی وقتی جورج بوش در حال طراحی حمله سال ۲۰۰۳ بود، هر دو کشور مخالفت کردند، و بعد رئیس کشور امارات شیخ زاید مدام سعی می‌کرد دیپلماسی را بین طرف‌های درگیر برقرار کند.

حالا اما گویا ماجراجویی پرخاشگرانه و نظامی ریاض و ابوظبی به پایان رسیده است ‌ــ‌ امارات هم دلالِ تنش‌زدایی با ترکیه شده، و از تنش‌ها با قطر کاسته، و از یمن و لیبی بیرون کشیده، و حتی توافق صلحی با اسرائیل تحت پیمان ابراهیم به میانجی‌گری ترامپ امضاء کرده است.

البته عجیب است که این دو متحدِ منطقهٔ خلیج‌فارس کدام کشور را برای صلح علنی انتخاب کرده‌اند. توافق صلح امارات با اسرائیل، هم‌سویی منطقه‌ای برای منزوی کردنِ تهدیدِ واقعیِ ثباتِ منطقه، یعنی تهران و نیروهای نیابتی‌اش، بوده است. محمد بن سلمانِ عربستان، به رغم گفتگوهای مخفی و غیررسمی دیرینه با اسرائیل و خصومت آشکارشان با ایران، کماکان از پیوستن به پیمان ابراهیم خودداری می‌کند. توافق جاری تهران و ریاض هم ضربه‌ای به تلاش‌ها برای انزوای جمهوری اسلامی است ‌ــ‌ پیمان ابراهیم گسترش ملموسی نداشته، و در عمل چندان محبوبیت نیافته است.

شکست دیپلماتیک اصلی واشنگتن هم، در کانون همین فرایند نهفته است.

بعد از فاصله افتادن بین دولت اوباما و متحدانش در خلیج‌فارس و اسرائیل، در نتیجهٔ پیگیری یکجانبه توافق هسته‌ای با ایران که هیچ شرطی برای کاستن از قدرت‌نمایی تهران در منطقه ‌ــ‌ مثلا درگیری مستقیم یا تمویل گروه‌های افراطی ‌ــ‌ نگذاشت، اوباما منطق کار خود را در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۱۶ توضیح داد. اوباما، با اشاره به جنگ سرد کیسینجری که تنها راه برای ایجاد ثبات را ایجاد موازنه یا سلطه می‌داند، گفت که سعودی‌ها و ایرانی‌ها باید راهی موثر برای شراکت در منطقه و برقراری نوعی جنگ سرد پیدا کنند.

ولی ترامپ که بسیار به سعودها متمایل بود، به رغم خروج از توافق هسته‌ای ایران، نتوانست اعتماد را در رابطه با عربستان احیاء کند، چون دیپلماسی جهانی او سوداگرانه یا معامله‌گرانه بود. بایدن هم که بن سلمان را تحقیر می‌کرد، هر چند سعی کرد از او برای کاهش قیمت نفت ‌ــ‌ که در نتیجهٔ جنگ اوکراین و تحریم‌های روسیه بالا زده بود ‌ــ‌ کمک بگیرد، از عکسْ گرفتن در حال دست دادن با ولیعهد سعودی اجتناب کرد و به یک مشت دادنِ ناشیانه اکتفاء کرد.

هیچ کس این توهم را ندارد که آرمانشهری که در پارگراف‌های اول این مقاله به تصویر کشیده شد واقعا احتمالا تحقق دارد، یا این‌که نفرت و رقابت بین تهران و ریاض واقعا کاسته خواهد شد ‌ــ‌ هر چند توافق آشتی جاری بین آن‌ها باعث قدری تسکین رنج‌های مردمی که در میادین نبرد آن‌ها زندگی می‌کنند شود. ولی هر شکلی از صلح که شکل گرفته شده باشد، هیچ ربطی به آمریکا و تضعیف نفوذ منطقه‌ای‌اش ندارد. دولِ سعودی و ایران با اکراه تصمیم گرفته‌اند دوباره خاورمیانه را با هم سهیم شوند، ولی با شرایط چین!

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر