در این سلسله مقالات قرار است از بدیهیات و کلیشهها حرف بزنیم. (دیوید فاستر والاس نویسنده و مقاله نویس مطرح، یک سخنرانی دارد که در مراسم فارغ التحصیل در کالج کنیون در سال ۲۰۰۵ ارائه داده است. اسم این سخنرانی «این است آب» است. او در این جستار کوتاه از یک پدیدهی بدیهی مثل آب حرف میزند. تا به حال برایتان سوال پیش آمده که آب چیست؟ آبی که ۷۰ درصد تن آدمی و بیش از ۷۰ درصد کرهی زمین از آن تشکیل شده است. پدیده ای که از فرط حضور، ناپیدا شده است.)
این نوشتههای کوتاه هم قرار است به مفاهیم کلیشهای نگاهی دوباره داشته باشد. این بار این کلیشه آب نیست. سوالهاییست مثل نویسنده کیست؟ نویسنده ی واقعی کیست؟ تفاوت ادبیات زرد و ادبیات سبز در چیست؟ مرز میان ادبیات عامه پسند یا ادبیات جدی کجاست؟
.
در مجلهی نیویورکر سال ۲۰۱۹ مقالهای چاپ شده است با عنوان «منظور از نویسندهی واقعی چه کسیست؟ » در این مقاله یکی از مهمترین معیارهای کنونی جامعهی ادبی آمریکا را مورد نقد و بررسی قرار داده است: تحصلایت اکادمیک و داشتن مدرک فوق لیسانس نوشتار خلاقانه.
سوالی که مطرح میشود این است که داشتن تحصیلات آکادمیک مرتبط برای نویسندگان چقدر مهم و ضروریست؟ آیا خواندن رشتههای ادبیات و علوم انسانی کمک بیشتری به نویسنده و شیوهی اندیشیدن او میکند؟ آیا کارگاههای نویسندگی و مدرک گرفتن از این موسسات و شرکت در سمینارها و … در فرایند نوشتن تاثیر دارد؟
اگر پاسخ مثبت است و به صورت قاطعانه معتقد هستید ادبیات و فلسفه و تاریخ خواندن بسیار مهم است، در طول تاریخ گاها نویسندههای خوش نامی داریم که پزشک و مهندس بوده اند (البته نقب زده اند به علوم انسانی زیرا که برای ساختن و خلق کردن شخصیتهای جان دار گزیری نیست از دانستن بخشهایی از فلسفه و علوم جامعه شناختی و…)
در سالهای اخیر با تخصصی تر شدن حوزههای علمی و رشتههای دانشگاهی _که هر یک با دیگری مرزهای مشترک پیدا کرده اند و منجر به ظهور رشتههای مضاف و رشتههای بینارشتهای آکادمیک شده است_ شاهد حضور افزایش کارگاههای اختصاصی برای آموزش نوشتن و نویسندگی هستیم. (در ایران و آمریکا و به طور کلی فضای ادبیات)
در مقالهی نیویوکر از سه اصل مهم و ضروری این رشتهی دانشگاهی، به عنوان رمز ورود به شهر نویسندگان نام میبرد.
۱) چیزی را که دقیقا میدانید چیست و تجربه کردهاید بنویسید.
۲) نگو و نشان بده.
۳) سبک و صدای مخصوص به خودت را پیدا کن.
نقدی که در این مقاله به دورههای آموزشی و تخصصی شدن امر نوشتن میشود، فرمولیزه کردن ادبیات و تبدیل کردنش به نوعی دستاورد و محصول است. (محصول شدن همه چیز در نظام کاپیتالیستی از جمله ادبیات و امر نوشتن) سوالی که در ادامهی مقاله پرسیده میشود این است که آیا اساسا «نوشتن» را میتوان آموزش داد؟
دیوید فاستر والاس، نویسنده و جستارنویس، در جواب میگوید تنها فایدهی خواندن رشتهی ادبیات خلاقانه و فوق لیسانس گرفتن این است که در سیستم آکادمیک استاد شوید.
سویهی مثبت این کارگاهها قدم گذاشتن در راه، خوانش منسجم و برنامهی بلندمدت میباشد که میتواند تمرین و اجبار نوشتن را نهادینه کند اما سویهی منفی این آموزشها تربیت نویسندگان با زبانهای یکسان و داستانهای همسان است که به راحتی یکی، قابل جایگزینی با دیگری ست.
داشتن مدرک فوق لیسانس ادبی و گذراندن این دوره شاید مسیر یافتن کارگزار ادبی و ناشر و… را آسان تر کند اما دانش تخصصی و صدای منحصر به فرد، چیزهایی هستند که نویسنده باید در زمان طولانی و توسط خودش شخصا کشف کند. نه الهام و نه کارگاههای ادبی و نه استادان مشهور نمیتوانند این دو را به نویسنده عطا کنند.
از طرفی مهمترین امری که یک نویسنده ناگزیر است سرلوحهی نوشتن قرار دهد این است که باید به تردید و شک همیشگی، اعتقاد راستین داشته باشد و همیشه خودش را در معرض آزمایش واقعیتی تازه قرار بدهد؛ حقیقتی را از نو کشف کند و آنچه را همیشه به عنوان واقعیت محکم و غیرقابل تغییر باور داشته است در معرض تردید قرار بدهد؛ آمادگیِ زیستن همیشگی نویسنده در قلمرو «خودشک پنداری » و همیشه در معرض «شدن » قرار گرفتن. جملهی معروف فیلسوف فرانسوی رنه دکارت نیز این مرحله را تائید میکند: «شک میکنم پس هستم.» شک به عنوان بیناد شناخت هستی مطرح میشود و نویسنده به عنوان فردی که میخواهد هستی مستقل و منحصر به خود را بسازد باید این نکته را همیشه به یاد داشته باشد.
آلوین تافلر فیلسوف آینده گرا جملهای دارد که بر این گفته صحه میگذراد: «در قرن بیست و یکم بی سواد کسی نیست که خواندن و نوشتن بلد نباشد بلکه کسیست که یاد گرفتن و خط زدن آنچه یاد گرفته و دوباره از نو آموختن را بلد نباشد.»
هدف نویسنده باید این باشد که خود را همیشه در مسیر پیمودن » شدن » قرار بدهد. با این دانش که به عنوان یک نیاز ضروری برای نویسنده مطرح شده است، اولین ستون دانش آکادمیک (رشتهی MFA) و کارگاههای نوشتن زیر سوال میرود؛ «چیزی را که میدانی و بلد هستی بنویس» نویسندهای که باید همیشه در تردید دائمی و سفرهای مدام درونی برای شناختن باشد، دقیقا چه چیزی را میتواند بداند؟!
بخش چهارم این مقاله را اینجا بخوانید.
منابع این مجموعه مقالات:
- Murakami, Haruki. (2008). What I Talk About When I Talk About Running. Knopf Doubleday Publishing Group
- Curry, Mason. (2013). Daily Rituals: How Artists Work. Publisher: Knopf
- Krystal, Arthur. (2007). The Half-Life of an American Essayist. Godin Publisher
- Krystal, Arthur. (2016). The things we call literature. Oxford University
- https: //www.newyorker.com/books/under-review/what-does-it-mean-to-be-a-real-writer
- https: //www.nytimes.com/2019/05/18/books/thomas-harris-new-book.html
- https: //www.brainpickings.org/2012/08/22/ray-bradbury-story-of-a-writer-1963/
- کریستال، آرتور. فقط روزهایی که مینویسم. ترجمه احسان لطفی. تهران: نشر اطراف، ۱۳۹۶
- اخوت، احمد. تا روشنایی بنویس. تهران: نشر جهان کتاب، ۱۳۸۶
- آل احمد، جلال. سنگی بر گوری. تهران: انتشارات جامه دران، ۱۳۸۴