ادب فارسی: سبک زندگیِ یک جغرافیای بزرگ

مانا کیا | دانشیار در دانشگاه کلمبیا، نیویورک

«ادب» پارسی‌زبانان به‌مدت شش قرن در جغرافیایی بزرگ، ازطریق متون و اشعار این زبان منتشر می‌شد، و آموختنِ ادب، و سبک‌های نگارش و بیان و رفتار و کردار، نشانهٔ یک فارسی‌زبانِ دانش‌آموخته بود.

«ادب» در میان فارسی‌زبانان چیزی فراتر از نزاکت یا اخلاق است، و اصولا معرفِ یک سبک زندگیِ شایسته و زیباست. به‌مدت شش قرن در جغرافیایی بزرگ، ازطریق متون و اشعار فارسی، که نقشِ دروس پایه را برای مردم داشت، ادبِ پارسی‌زبانان همه جا منتشر می‌شد، و آموختنِ ادب، و سبک‌های نگارش و بیان و رفتار و کردار، نشانهٔ یک فارسی‌زبانِ دانش‌آموخته بود.

درواقع از سدهٔ ۱۳م تا میانهٔ سدهٔ ۱۹م، برای میلیون‌ها مردم گوناگون ساکن در قلمروها و امپراطوریانِ مختلفِ آسیای میانه و جنوبی و غربی، فارسیْ زبانِ آموزش و فرهنگ و قدرت بوده است. فارسی فقط زبانِ جغرافیای ایران نبوده و نباید این واقعیت را نادیده گرفت که فارسی‌زبانان در بسیاری مناطق دیگر هم سکونت داشته‌اند. دانشورانْ امروزه زبان فارسی را یک زبان بین‌مللی و فرامنطقه‌ای قلمداد می‌کنند و پارسی‌زبانان را به ایرانِ امروز محدود نمی‌کنند.

فارسی فقط زبانِ ایران نبوده است و دانشورانْ امروزه زبان فارسی را زبانی بین‌مللی و فرامنطقه‌ای قلمداد می‌کنند و پارسی‌زبانان را به ایرانِ امروز محدود نمی‌کنند.

واژهٔ «ادب» در زبان‌های نزدیکِ دیگر من‌جمله عربی و اردو و زبان‌های ترکیِ آناتولی و آسیای میانه (عثمانی، جغتایی و ازبک) هم وجود داشته است. اما آن‌چه که شایسته و نیکو محسوب می‌شد (مثلا مفهومِ سخاوت)، در داستان‌های یک زبان به‌خصوص ممکن بود معنای متفاوتی داشته باشد و برای موقعیت‌های متفاوتی توصیه شود.

مردمانِ باسواد و کم‌سواد در سراسر اوراسیا، کلا چندزبانه بودند و سنت‌های گونه‌گون‌شان در هم تراوش می‌کرد، چون سنت‌های زبانی‌شان ازطریق نقالان، واعظان، خوانندگان، درویشان و پیش‌نمازان همه جا منتشر می‌شد. ولی در شرقِ اسلامی، و در سراسر آناتولی، و خصوصا از ماورای بغداد در سدهٔ ۱۳م، پارسی به زبانِ امپراطوریانِ جدید بدل شد و با پیونددادنِ این سنت‌ها، هستهٔ ادب را شکل داد.

مثلا کتاب گلستان (تالیف سدهٔ ۱۳م میلادی)، اثرِ پرطرفدار و تاثیرگذار سعدی، نه‌تنها نمونه‌ای از نثر زیبای پارسی، که همچنین الگویی برای رفتار اجتماعی بود. از بالکان تا بنگال، از جنوب شرق آسیا تا سیبری، گلستان اولین کتاب پارسی بود که کودکان در آموزش ابتدایی خودشان آن را مطالعه می‌کردند. در سراسر آسیای فارسی‌زبان، این کتاب همچنین مورد استفادهٔ بزرگسالان بود. حکایات سعدی و سبکِ بیان او، خوانندگان را سرگرم می‌کرد، اما عین‌حال ادب را هم به آن‌ها می‌آموخت. برخی برای سرگرمی و شاید آموختن از آن بهره می‌بردند، اما برخی با درک حکمتِ پنهان در این متن، اصطلاحا به مقام «صاحبدلی» نائل می‌شدند.

گلستان هشت باب دارد که هرکدام شامل حکایات و امثال کوتاه، همراه با چند بیت شعر برای رساندن معنای آن‌هاست. در باب هشتم گلستان، که «آداب صحبت» نام دارد، می‌خوانیم:

دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی‌فایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد.
علم چندان که بیشتر خوانی                چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند                    چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر               که بر او هیزم است یا دفتر

به زبان ساده، برای تحققِ برخی امور، باید آن‌ها را در عمل بیان کرد. این‌جا برای تحققِ آن‌چه آموختید، باید مطابق آموزه‌های‌تان عمل کنید و آن را به نحوی شایسته نشان دهید. به گفتهٔ سعدی، کسی که چنین نکند، نادانی بیش نیست و سعیِ بی‌فایده کرده است. آموزشْ مستلزمِ بیانِ آن است. این موضوع بیش از جایگاه اخلاقی یا زیباشناختی آن، امری هستی‌شناسانه محسوب می‌شد.

پس ادب ازطریق آموزش کسب می‌شد. آموزش به فرد امکان می‌داد تا با بروز رفتارهای مناسب، منشِ مطلوبِ خود را القا کند. عین‌حال، همه امکان یادگرفتن نداشتند، و به یک اندازه یاد نمی‌گرفتند.

گلستان سعدی، نه‌تنها نمونه‌ای از نثر زیبای پارسی، که همچنین الگویی برای رفتار اجتماعی بود.

باب هفتمِ گلستان، «تاثیر تربیت» نام دارد و اولین حکایتِ آن دربارهٔ پسرِ «کودنِ» یک وزیر است که پدرش او را برای تربیت نزد دانشمندی می‌فرستد. به‌رغم تلاش‌های سخت دانشمند، پسر فرقی نکرد. دانشمند که دیوانه شده بود، پسر را نزد پدر پس فرستاد. سعدی در ادامه با ذکر چند بیت شعر تاکید می‌کند که اگر استعدادِ ذاتیِ یادگیری وجود نداشته باشد، تمام آموزش‌های دنیا تاثیری نخواهد داشت. بیتِ آخر، احتمالا یکی از معروف‌ترین منقولات شفاهی و مکتوب دراین‌باره است که منظورِ حکایت را می‌رساند: «خرِ عیسی گرش به مکه برند ‌ــ‌ چون بیاید هنوز خر باشد».

برعکس، حکایتِ بعدیِ همین فصل، بر اهمیتِ اکتساب در آموزش تاکید می‌کند، خصوصا درمورد گروه خاصی از افراد مثل شاهزداگان، وزرای مشاور آن‌ها، مقامات دولتی، و دانشمندانی که مردم به معرفت آن‌ها رجوع می‌کنند. چالشِ خواننده این بود که بفهمد چه کسی نیازمندِ یادگیری‌ست، و چه‌طور بفهمد آن شخصِ به‌خصوصْ قادر به یادگیری نیست. استعداد ذاتیِ آدم را همیشه نمی‌توان از روی محل تولد و جایگاه اجتماعی تشخیص داد. پسر وزیر (در حکایت اول)، شایستهٔ ادامهٔ راه پدر نبود. این یک نظام اخلاقی بود که تفاوت‌های جوهریِ آدم‌ها را به رسمیت می‌شناخت ‌ــ‌ یعنی همه برای وزارت مناسب نبودند.

برای آن‌که کسی نشان دهد از «ادب اجتماعی» برخوردار است، باید می‌دانست در هر موقعیتی چه‌طور رفتار کند و چه بگوید. این مستلزم شناختنِ ارزش‌ها و روابط بین آن‌ها بود، و این‌که در مواجهه با مطالبات مختلف، چگونه پاسخ صحیح از خود بروز دهد. به عبارتی، یک فارسی‌زبان برای «ادب داشتن»، باید می‌دانست کِی مخالفت کند و کِی بپذیرد، کِی خاموش باشد و کِی دهان باز کند ‌ــ‌ و تازه درست‌حرف‌زدن را هم بلد باشد. پس ادب به‌معنای رفتار و گفتار صحیح در هر موقعیتِ به‌خصوص بود.

«ادب» مبنایی معنوی و اخلاقی بود که فارسی‌زبانانِ تمام مناطق و مذاهبْ آن را درک کرده و بین خودشان اجرا می‌کردند، و به کمک آن با مردمان بیگانه ارتباط برقرار می‌کردند.

اما همیشه واضح و روشن نبود و گاهی مایهٔ تنش بود. آن‌هایی که می‌توانستند بهتر از بقیه این تنش را مدیریت کنند، بیش از بقیه مورد تحسین بودند. این مفهوم در میان طیف وسیعی از مردم پذیرفته شده بود: از فضلا (شعرا، دانشمندان، و کُتاب)، تا زورمندان (قضات، مقامات کشوری و لشکری)، و اقشار دیگر (مثلا صوفیان)؛ گرچه در معنای هرچیزی، از سیاست و تاریخی تا حتی شعر و شاعری، همیشه اختلافاتی وجود داشته است.

مثلا در سدهٔ ۱۸م، حزین لاهیجی، شاعر ایرانی ساکن دهلی، به‌خاطر نکوهش علنیِ حکومت تیموریان معروف بود؛ از بابتِ رفتار او، واله داغستانی که او هم مهاجری ایرانی و خادم دربارِ هند بود، در موقعیتی ناخوشایند قرار گرفته بود. واله داغستانی، تعارضِ علائق خود را در این موضوع اخلاقی، این‌گونه توضیح می‌دهد:

«گرچه شأنِ یک شیخ، مستلزمِ ادب و انصاف است، او [حزین] بیهوده مردمِ این ناحیه را، از پادشاه گرفته تا نجبا و هرکسِ دیگر، نکوهش کرده، [و] خلافِ شأنِ یک شیخ رفتار کرده است. هرچه من تلاش کردم او را ازین رفتار زشت بازدارم، بی‌فایده بود، و حتی حالا هم [بر کار خویش] اصرار دارد. حسبِ ضرورت، از روی وفاداری به پادشاه و وظیفهٔ هم‌صحبتی با نجبا و دیگر آشنایانِ بی‌گناه، با عرض پوزش، رابطه‌ام را با آن مردِ بزرگ و فاضل قطع کرده‌ام، گویی که هرگز او را ندیده‌ام».

این‌جا واله موقعِ نوشتنِ زندگی‌نامهٔ حزین (که در ایران و هند منتشر شد)، خود را تبرئه می‌کند. گرچه واله از حزین که شاعری بزرگ بود اِعراض می‌کند، درعین‌حال خود را «صاحبدل» نشان می‌دهد: کسی که صاحب فهم و شعور، و قائل به ادب و اخلاقیات است.

اما همان‌طور که رعایتِ ادب، می‌توانست مایهٔ جداییِ دو مسلمانِ شیعه شود، می‌توانست تفاوت‌های درونیِ امپراطوریانِ چندمذهبی و چندقومیِ اوایل دوران اسلام مدرن شرقی را به هم نزدیک کند. درواقع «ادب» مبنایی معنوی و اخلاقی بود که فارسی‌زبانانِ تمام مناطق و مذاهبْ آن را درک کرده و بین خودشان اجرا می‌کردند، و به کمک آن با مردمان بیگانه ارتباط برقرار می‌کردند.

 

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر