ادبیات، فلسفه، سیاست

Rosemary Jenkinson

از «نه شنیدن» نهراسید. نه‌شنیدن تجربهٔ طبیعی مولف است

رزماری جنکینسون | شاعر و نویسنده ایرلندی

ردشدنِ آثار ادبیْ پشتِ نویسندگانِ زیادی را لرزانده است. در گذشته اینترنتی در کار نبود و ناشران گاهی به‌طور کتبی این کار را می‌کردند، اما امروز دیگر ایمیل و پیام‌رسان جای نامه‌های قدیمی را گرفته است…

عدم پذیرش آثار ادبیْ پشتِ نویسندگانِ زیادی را در تاریخ لرزانده است. در واقع ردکردنِ آثار ادبی، یا به‌قولی ردیّه نوشتن، برای خود ژانری محسوب می‌شود. در گذشته که اینترنتی در کار نبود، ناشران اگه وقت و حالش را داشتند با ارسال نامه یا یادداشتی به نویسنده این کار را می‌کردند، اما امروز دیگر ایمیل جای نامه‌های قدیمی را گرفته است.

واکنش نویسنده‌ها البته متفاوت است. سیلیوا پلات شاعر و نویسندهٔ آمریکایی می‌گفت: «من عاشق ردیّه‌هایم هستم، چون به من نشان می‌دهند که دارم تلاش می‌کنم». اتفاقا او یادداشتی از یک ناشر دریافت کرده بود که دربارهٔ رمانِ او نوشت: «به‌قدر کافی استعدادِ واقعی این‌جا وجود ندارد تا توجه‌مان را جلب کند».

استیون کینگ نامه‌های ردیه‌اش را به سیخ می‌کشید [سیخ کاغذ]، و همینگوی ردیه‌های خود را آش و لاش می‌کرد ‌ــ‌ تعجبی هم ندارد. وقتی او رمان «خورشید همچنان می‌دمد» را برای ناشر فرستاد، ناشر در جواب گفت: «متنش کسالت‌آور و موهن است. شما حتما روحیه‌ای مردانه دارید. شاید وقتی مست بودید این را نوشتید». ناشر، سبک نوشتن همینگوی را هم مسخره کرد و گفت: «پسر من بهتر از این می‌تواند بنویسد».

یک سال بعد نوبت ویرجینیا وولف بود که یکی از آن ردیه‌های معروف را دریافت کند. ناشر بعد از آن‌که رمانِ «به سوی فانوس دریایی» را حسابی تخریب کرد، با تمسخر گفت: «شاید بتوانید خودتان آن را چاپ کنید. اگر آدم‌های اطراف‌تان شبیه آدم‌های رمان‌تان باشند، احتمالا بتوانید کسانی را پیدا کنید یا پولش را جور کنید».

***

ردشدنِ «موبی دیکِ» هرمان ملویل شاید خنده‌دارترین نمونهٔ جنسیت‌زدگی باشد. ناشر به او نوشت: «آیا سوژه حتما باید نهنگ باشد؟ مثلا نمی‌شد ناخدا دچار انحرافِ اخلاقی و دنبالِ دخترانِ خوش‌هیکل بود؟»

دلیل اصلیِ نپذیرفتنِ آثار ادبی، کیفیت نگارش آن‌هاست. مثلا رودیارد کیپلینگ نویسندهٔ انگلیسی برندهٔ جایزهٔ نوبل. ادیتور روزنامهٔ سانفرانسیکو اگزماینر خیلی راحت به او گفت که «بلد نیستی زبان انگلیسی را به کار ببری».

یک دلیل مهم دیگر، موضوعِ داستان است. بی‌عفتیِ رمانِ «لولیتا» اثر نابوکوف، ناشر را این‌گونه به غرش در آورد: «بی‌نهایت تهوع‌آور ‌ــ‌ حتی برای یک آدم روشنفکرِ فرویدی. برای عامهٔ مردم این منزجرکننده است. کسی این را نمی‌خرد، و بی‌نهایت ضرر و آبروریزی خواهد داشت ‌ــ‌ توصیه می‌کنم زیر سنگ دفن شود تا هزار سال دیگر».

گاهی ناشرها وقتی می‌خواهند نویسنده‌ای را به‌خاطر سبک نگارشش رد کنند، به‌قول معروف لفظ قلم می‌آیند. مثلا گرترود استاین نویسنده و شاعر آمریکایی. یک ناشر با تقلیدِ جالبی از نثر تجربیِ خودِ او به او نوشت: «حتی یک نگاه، حتی یک نگاه کافی‌ست … که بدانی … حتی یک نسخه از این را هم نمی‌خرند … حتی یک نسخه … حتی یک نسخه».

حتما طنزش باعث شد دلسردیِ استاین کم تسکین پیدا کند.

نویسندگانِ معاصر گویا اوضاع بهتری دارند. البته استیون کینگ یک استثنای مهم است. مثلا برای رمان «کری»، ناشر بی‌رحمانه به او نوشت: «ما به داستان‌های علمی‌تخلیی که به آرمانشهرهای مخرب می‌پردازند علاقه‌ای نداریم. کسی این‌ها را نمی‌خرد». به نظر می‌رسد ناشرها در پیشگوییِ آینده از نوستراداموس هم بدترند. یکی از آن‌ها برای اچ.جی. ولز پیش‌بینی کرده بود که رمانِ «جنگ دنیاها» برای خواننده‌ها مشمئزکننده خواهد بود. ارزیابیِ ادبیات شاید امری کاملا شخصی باشد، ولی وقتی مسخرگیِ طرف معلوم می‌شود، حس رضایت‌بخشی دارد.

***

حالا بیاییم به قرن بیستم خودمان که معمولا ردیه‌های ایمیلی کوتاه‌تر از نامه‌های سابق‌اند و آدم از روده‌درازیِ طرفِ مقابل در امان است. من خودم چند تا از آن‌ها دریافت کرده‌ام. یک بار ناشری به من نوشت: «بارها پیش آمده نمایشنامه‌ای را خواندم … که صادقانه بگویم، خیلی تاثیرگذارتر از مال شما بود».

گاهی ناشرها سعی می‌کنند با مطرح‌کردنِ یک نگرانیِ دروغین دربارهٔ امنیتِ خود مولف، ناپذیراییِ خود را ماست‌مالی کنند. مجموعه داستان‌کوتاه من به اسم «فصل راهپیمایی» این پاسخ را دریافت کرد: «نظر ما این است که اگر این نوشته را منتشر کنیم، به ضرر شما خواهد بود». بدتر از اینْ توصیه‌ای بود که به دیوید لارنس شد که به او گفتند: «به خاطر خودت هم که شده این کتاب را منتشر نکن»؛ منظورِ طرفْ رمانِ «لیدی چترلی» بود. از این فراتر ناشرِ ویلیام فاکنر بود که وقتی رمانِ «حریم» را خواند، گفت: «خدایا. نمی‌توانم این را چاپ کنم. هر دوی‌مان می‌افتیم زندان».

بعضی کتاب‌ها هم به دلایل سیاسی رد می‌شوند.

«مزرعهٔ حیواناتِ» جورج اورول را یک ناشر به خاطر نیاز به «خوک‌های خیرخواه» (برای افزودن جنبهٔ سرگرمی) رد کرد. یک ارزیابْ «سالار مگس‌ها» اثر کلاسیک ویلیام گلدینگ را «فانتزیِ مزخرف و کسل‌کننده و چرند و بی‌حال» خوانده بود.

امروزه هم حساسیت‌های سیاسی رو به افزایش است. من خودم اخیرا یکی از کارهایم به خاطر ملاحظات فرهنگی رد شد. مسائل دیگری هم هست. مثلا این‌که از نویسنده توقع می‌رود شخصیت‌هایی با سن، نژاد، جنس، جنسیت، سابقه، و توانایی جسمیِ مشابهِ خودش را خلق کند. این‌گونه ناشرانِ نان به نرخ روز خور ما را به سمت نفس‌گراییِ افراطی می‌برند. و نتیجه‌اش این است که ردیه‌های ایمیلی هر روز بیشتر می‌شود.

به‌هرحال در عصر دیجیتالْ نشر نوشتجات راحت‌تر از گذشته است، ولی مخالفت‌ها کماکان وجود خواهد داشت؛ و درست است که ردشدن همیشه ناراحت‌کننده است، ولی برای نویسنده‌ها این بخشی از روند اثبات ارزش‌شان است.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش