ادبیات، فلسفه، سیاست

anarchist

فقرِ توجه به استبدادطلبیِ چپ‌گرا در روان‌شناسی سیاسی

اما یانگ | ریسرچ دایجست

بی‌توجهی به پژوهش در حوزهٔ استبدادطلبی چپ‌گرایانه، رویکردی غلط بوده است. فقرِ توجه به عناصر چپ‌گرایانه در مطالعات استبدادطلبی، موجب کم‌سوادی دانشمندان روان‌شناسی سیاسی در این قلمرو شده است…

روان‌شناسان طی قرن گذشته پدیدهٔ استبدادطلبی را به‌خوبی مطالعه کرده‌اند؛ البته نوع راست‌گرایانۀ آن را. درواقع تا مدت‌ها تنها گونهٔ استبدادطلبی که مورد پژوهش بوده، استبدادِ راست‌گرایانه بوده است، و برای همین بسیاری از مردم ممکن است درک صحیحی از کلیتِ مفهوم دیکتاتوری و استبداد نداشته باشند. ایدهٔ استبدادِ چپ‌گرا نه تنها از سوی اهالی دانشگاه مورد توجه قرار نگرفته است، که روان‌شناسان هم همواره نسبت به وجود آن تردید داشته‌اند. مثلا باب آلتمیر، پیشگام پژوهش دربارهٔ استبدادِ راست‌گرا، سال ۱۹۹۶ در کتاب خود ادعا کرد که هیچ خودکامه‌ای در طیف چپ ندیده است و اگر هم اصلا وجود داشته، بیشترشان ناپدید شده‌اند.

اخیرا توماس کاستلو از دانشگاه اِموری آمریکا و همکارانش ‌ــ‌ بعد از تحقیقی جامع روی هر دو طیف چپ و راست ‌ــ‌ در مقاله‌ای علمی در ژورنال شخصیت و روان‌شناسی اجتماعی نوشته است که از چینِ مائوئیست تا خمرهای سرخ (و شاید حتی عصر وحشت فرانسه)، تاریخ مملو است از نمونه‌های استبدادطلبیِ چپ‌گرایان در سطوح اجتماعی، ولی روان‌شناسی سیاسی از فهم این نوع استبداد ناتوان بوده است.
و واقعا هم ناتوان بوده است. احتمالا محققانِ این حوزه چون خودشان عمدتا به چپ گرایش دارند، تمایلی به پرداختن به این واقعیت نداشته‌اند.

ولی کاستلو و همکارانش جِدا به این معضل پرداخته‌اند و بر اساس نتیجه‌گیری آن‌ها، استبدادِ چپ‌گرا معضلی واقعی و جدی است؛ آن‌ها نه فقط مختصات این گونه را تعریف کرده‌اند که مشخصات آدم‌هایی را که به آن علاقه دارند فهرست کرده‌اند. کار این محققان همچنین نشان می‌دهد که بین قدرت‌طلبانِ جناح‌های سیاسیِ راست و چپ، شباهت‌های بنیادی وجود دارد.

تیمِ کاستلو با انجام کاوشی جامع و استفاده از چندین گروه از شرکت‌کنندگان، تدریجا به فهرست‌کردن همهٔ آیتم‌های شخصیتی/رفتاریِ مرتبط پرداخت و با بازبینی تدریجی آن‌ها، به مجموعه‌ای از ۳۹ آیتم رسید که ابعاد معناییِ خاصِ استبدادطلبیِ چپ‌گرایانه را نشان می‌دهند، و نهایتا آن‌ها را در سه دستهٔ کلی تقسیم کرد. بنا به تحقیقِ کاستلو، سه بُعد استبدادطلبیِ چپ‌گرا عبارتند از:

 ‌ــ‌ نظام‌ستیزیِ پرخاشگرانه: یعنی اعتقاد به این‌که کسانی که در قدرت هستند باید مجازات شوند، نظامِ حاکم باید سرنگون شود، و این‌که برای کسب این اهداف، اقدامات افراطی مثل خشونت سیاسی قابل توجیه است.
 ‌ــ‌ عرف‌ستیزی: مخالفت با ارزش‌های سنتی، مطلق‌گرایی دربارهٔ ارزش‌های ترقی‌خواهانه و درنتیجه حذف محافظه‌کاران به‌عنوان موجودات ضداخلاقی، و نیاز به سلطهٔ سیاسی در محیط اجتماعی خود.
 ‌ــ‌ سانسورگرایی: تمایل به استفاده از قدرت دولتی یا رسمی برای سرکوب اپوزیسیون و ممنوعیت سخنان موهن و متعصبانه.

وقتی به این فهرست نگاه می‌کنم، آدم‌هایی را پیدا می‌کنم که خود را شدیدا لیبرال می‌دانند ولی مثلا در بُعد عرف‌ستیزی نمرهٔ بالایی کسب می‌کنند.
‌‌‌‌‌

استبدادطلبیِ راست و چپ: فرق‌های اندک، شباهت‌های بسیار

محققان مذکور سپس با پردازش شخصیت، خلق و خو، و نحوهٔ درکِ افراد هر دو طیفِ راست و چپ، چند تفاوت بین استبدادطلبانِ چپ‌گرا و راست‌گرا یافتند. افرادی که در استبدادطلبیِ چپ‌گرا نمرهٔ بالایی کسب کردند (برخلاف استبدادطلبانِ راست‌گرا)، در مقایسه با میانگین جامعه، هیجانات منفی بالاتری داشتند و بیشتر دچار روان‌رنجوری (عصبانی و مضطرب) بودند. همچنین این گروه بیشتر مستعدِ خوشحالی از شکست دیگران (شادن‌فرویده) هستند. از طرفی، استبدادطلبانِ راست‌گرا بیشتر به اعتمادِ ناموجه و خودتاییدی (یعنی علاقه به اطلاعاتی که مؤیدِ باورهای خودشان باشد) دچارند. استبدادطلبانِ راست‌گرا همچنین بیشتر دچار تعصب فکری و بسته‌تر بودند، و همچنین باورِ کمتری به علم دارند.

ولی شباهت‌های بین این دو گروه خیلی بیشتر است. درواقع مجموعه‌ای از صفاتِ مشترک آن‌ها را می‌توان به‌عنوان هستهٔ استبدادخواهی در نظر گرفت. برخی از این صفاتِ مشترک عبارتند از:
 ‌ــ‌ میل به یکدست‌کردنِ جامعه؛
 ‌ــ‌ تبعیض بین گروه‌های مختلف جامعه؛
 ‌ــ‌ تمایل به دیکتاتوریِ گروهی برای اعمال زور؛
 ‌ــ‌ تعصب فکری؛
 ‌ــ‌ پرخاشگری؛
 ‌ــ‌ مجازات دشمنان خیالی؛
 ‌ــ‌ توجهِ شدید به حفظ سلسله‌مراتبِ قدرت؛
 ‌ــ‌ و مطلق‌گرایی در اخلاقیاتِ خود.

طی پنج سال گذشته، چپ‌گرایان افراطی آمریکا سهم مهمی در خشونت سیاسی داشته‌اند.

در محیط دموکراتیک، هر دو گروهِ استبدادطلبانِ راست و چپ، از خشونت سیاسی حمایت می‌کنند؛ ولی خشونتِ استبدادطلبانِ چپ‌گرا بیشتر متوجهِ حکومت است (مثلا در قالب اعتراضات خشونت‌بار)، در حالی که خشونتِ استبدادطلبانِ راست‌گرا بیشتر متوجهِ مردم است (مثلا حمایت از سرکوب).

تیم پژوهشی مذکور، همچنین رفتارهای واقعیِ استبدادطلبان چپ‌گرا را مورد تحلیل قرار دادند و معلوم شد که استبدادطلبان چپ‌گرا هنگام تعامل با افراد مختلف، بر اساس ایدئولوژیِ آن‌ها ممکن است آن‌ها را پاداش یا جزاء دهند، و نسبت به گروه‌های غیرخودی پرخاشگر باشند.

همچنین گروه تحقیقی مذکور، پژوهشی اختصاصی در مورد آمریکا انجام داد که نشان داد چپ‌گرایانِ استبدادطلب در آمریکا هم در آیتم‌هایی مثل جزم‌‌اندیشی، خوشحالی از شکست دیگران، بی‌تفاوتی اخلاقی (توجیه رفتار غیراخلاقی خود)، و خشونت علیه غیرخودی‌ها، نمرهٔ بالایی کسب می‌کنند. این چپ‌گرایان طی پنج سال گذشته سهم مهمی در خشونت سیاسی داشته‌اند؛ از جمله در حمایت از خشونتِ جمعیْ در آمریکا طی تابستان ۲۰۲۰ بعد از کشته‌شدن جورج فلوید.

سرانجام این‌که گرچه مطالعات و تحلیل‌های خوبی در این حوزه انجام شده، کماکان به پژوهش بیشتری نیاز است. مثلا هنوز معلوم نیست که استبدادخواهانِ راست‌گرا در مقایسه با از چپ‌گراهای استبدادطلب، مستبدتر هستند یا برعکس. همچنین انگیزه‌های استبدادطلبانِ چپ‌گرا هم باید بررسی شود، چون بسیاری از آن‌ها ظاهرا با حسن نیت وارد این مسیر می‌شوند: مثل افرادی که با نابرابری در جامعه مخالفند، ولی بعدا به این نتیجه می‌رسند که اعتراضِ خشونت‌آمیز تنها گزینه است.

با این‌حال نتیجهٔ تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که بی‌توجهی به پژوهش در مورد استبدادطلبیِ چپ‌گرا، رویکردی غلط است. درواقع فقرِ توجه به عناصر چپ‌گرایانه در مطالعات استبدادطلبی، موجبِ کم‌سوادیِ دانشمندانِ روان‌شناسی در این قلمرو شده است. و با توجه به نقش قدرت‌طلبی در سیاست در تمام دنیا و نحوهٔ مخالفت جوامع با تغییر یا شیوه‌های مبارزه برای کسبِ تغییر، باید لزوم توجه به این واقعیت را پذیرفت.

 

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش