در ادامهٔ جنبش «زن، زندگی، آزادی» و با تشدید تحریمها علیه رژیم ایران و افزایش استیصال مردم ایران از اوضاع اقتصادی و سیاسی، گروههای مختلف مخالف نظام اسلامی ایران فعالیتهای خود را شدت بخشیدهاند. یکی از چهرههای کانونی نیروهای اپوزیسیون، رضا پهلوی ولیعهد رژیم سلطنتی سابق است.
او در پی انقلاب اسلامی ۵۷، که پدرش را خلع ید کرد، به یکی از مخالفان جمهوری اسلامی بدل شد. و هرچند در طول این سالها پیامهای او هم تغییر و تکامل پیدا کرده، اما خواهان رفراندومی شده است که طی آن، مردم شکلی از حکومت سکولار دموکراتیک را انتخاب کنند.
البته ایدهالِ رضا پهلوی شاید بدون درگیری و خونریزی محقق نشود، اما برای برخی از جمعیت ۸۵ میلیونی ایران ممکن است پیشنهاد او جذاب باشد. چون بدیلِ آن را نظام سرکوبگر فعلی میبینند که مخالف اصلاحات سیاسی و اجتماعی است و پول ملت را در دین و کشورگشایی در منطقه اسراف میکند و به فساد مزمن، باندبازی و سوءمدیریتِ اقتصادی و محیطزیستی مبتلاست.
گذشته از نارضایی عمومی فزایندهای که ناشی از سیاست «فشار حداکثری» دولت ترامپ بوده، بخشی از محبوبیتِ پهلوی محصولِ تلویزیونهای فارسیزبان ماهوارهای خارج از کشور است که منابع مالیشان شفاف نیست، از جمله تلویزیون منوتو مستقر در انگلیس که سلطنت را تبلیغ میکند. این شبکهها تا حدی توانستهاند علاوه بر پایگاه سنتی نوستالژیک سلطنتطلبان، در بین ایرانیان جوانتر هم جا باز کنند. خیلی از این افراد بدیلهای دیگری برای آینده ایران نمیبینند، و بهراحتیْ ضعفِ رهبریِ رضا پهلوی و وابستگی او به رژیم سرکوبگر [هرچند سکولارتر و آزادتر] قبلی را نادیده میگیرند.
درعینحال، هرچند پهلوی گفته نمیخواهد سلطنت را پس بگیرد، او هرگز از میراث پدرش اعلام برائت نکرده است. محمدرضاشاه شخصیتی جنجالی بود که برای برخی یک وطنپرست آبادگر و بلندهمت بود و برای برخی، به درستی، یک دیکتاتورِ تحمیلشده از سوی آمریکا که منافع آمریکا را در منطقه پیش میبرد. او مخالفان سیاسی را سرکوب کرد و بر کشوری حکم راند که به نابرابری عمیق ثروت مبتلا بود، و نهایتا به انقلاب ویرانگر اسلامی به رهبری روحانیون دچار شد.
رضا پهلوی از جنایات مشخصی که خانواده او مرتکب شدند قاطعانه برائت نجسته و کماکان عناوین سلطنتی را برای خود محفوظ داشته است، و این، ایرانیانی را که بخواهند از گذشتهٔ خود جدا شوند و یک آیندهٔ واقعا دموکراتیک را انتخاب کنند به حاشیه میراند. همچنین موضوع نگرانکنندهٔ دیگر، عدم شفافیتِ تامین مالیِ عملیاتهای او، و رسانههاییست که او را تبلیغ میکنند، که همین، ظنّ همکاری دولتهای خارجی با او با انگیزههای نهانی را تقویت کرده است.
اما یکی از مشکلسازترین جنبههای حمایتِ فزاینده از رضا پهلوی، هواداران افراطی او و تاکید جدی آنها بر عنوان پادشاهی اوست. چند سال پیش، از تلویزیون ایران اینترنشنال (مستقر در انگلیس که تحت ادارهٔ تاجری سعودی احتمالا متصل به محمد بن سلمان ولیعهد عربستان است)، یک برنامهٔ تلویزیونیِ پرطمطراق به اسم «میدان» پخش شد که در آن، حامیان پهلوی بهشکلی صحنهسازیشده و با چاپلوسی از او سوالاتی میپرسیدند و مدام او را «شاهزاده» خطاب میکردند و هرازگاه شتابزده برای او کف میزدند.
چنین آدمهایی هرگونه انتقادی از او یا ماموریتشان را به معنای حمایت از جمهوری اسلامی جلوه میدهند و جایی حتی برای اختلاف جزئی با نظراتشان باقی نمیگذارند.
در واقعیت هم هواداران پهلوی در شبکههای اجتماعی مدام منتقدان را به عاملِ جمهوری اسلامی بودن متهم میکنند. شیوهٔ حمایتِ آنها خیلی شبیه مدل هوادران ترامپ است که به شکل ناخوشایندی متعصبانه است و میگوید هر که با ما تندروها نیست دشمن است. این ذهنیتِ سیاه-و-سفید، غیردموکراتیک و منطبق با نظامهای استبدادی یا فرقههای شخصیتی است، که طنز تلخش این است که درست خلاف آرمانیست که خودِ رهبرِ این جماعت مدعی آن است.
حامیان پهلوی باید بفهمند که حتی اگر پسر شاه سابق همان رهبری باشد که اپوزیسیون نیاز دارد تا توپ را به جلو ببرد، او در نهایت باید یکی از چهرهها در ائتلاف بزرگتری باشد که از دیدگاههای مخالف استقبال میکند. وگرنه ایران واقعا پیشرفت نخواهد کرد.
نهایتا، رضا پهلوی تصویری ایدهال از آیندهٔ ایران ارائه میدهد، اما وابستگیاش به دوران پهلوی، عدم شفافیت او، و روحیهٔ شخصیتپرستانه، ضددموکراتیک و ارتجاعی حامیان او، تهدیدی علیه تحقق رویای او در معنای واقعی آن است.