شلیک هلیکوپترها به معترضان، شکنجه، سلولهای انفرادی، و خون مردان و زنان شجاع ایرانی که فقط یک زندگی بهتر میخواهند. ایران و مردم رنجکشیدهاش بارها این وضع را تجربه کردهاند: در ۱۳۸۷، ۱۳۸۸ … ۱۳۹۸. اما این بار گویا متفاوت است.
به دو دلیل اعتراضاتِ این بار متفاوت است. اول آنکه این بزرگترین مخالفت عمومی با رژیم است. و دوم آنکه طولانیترین اعتراضات هم هست چون به رغم آنکه رژیم میخواست اعتراضات را در عرض چند روز خاموش کند هفتهها ادامه یافته است.
چهطور این اتفاق افتاد؟ اول آنکه نسل جدید استراتژی بسیار هوشمندانهای را انتخاب کرده است، و در زمان و مکانهای مشخصی دست به اعتراض نمیزند. گروههای متنوعی هستند و غیرمتمرکز عمل میکنند. همه جا هستند. در زمانهای مختلف. برای همین با آنکه دولت هزاران نفر را بازداشت کرده، نمیتواند سردستهها را شناسایی کند. در اعتراضات قبلی همینطوری سرکوب میکردند، با شناسایی سردستهها و بازداشت آنها. امسال خیلی با سال ۹۸ فرق دارد که ظرف پنج روز اعتراضات را سرکوب کردند. دوم آنکه این جنبش در سراسر کشور گسترده شد.
اما آیا دولت نمیتواند این دور را هم سرکوب کند؟ در اعتراضات سال ۸۸ انبوهی بازداشت شدند و هزاران زن و مرد مورد تجاوز جنسی و شکنجه قرار گرفتند. در سال ۹۸ اعتراضات بزرگتری شکل گرفت که به «آبان خونین ۹۸» انجامید و هزاران معترض کشتار شدند. این بار هم همه چشمها به سپاه پاسدارانِ سراپا مسلح است. آیا سپاه به معترضان اعلان جنگ خواهد داد؟ این همان سوال دشوار و اصلی است.
اما در مورد سپاه سوءتفاهماتی وجود دارد. برخی خیال میکنند بین خامنهای رهبر ایران و سپاه اختلاف است و وقتی او بمیرد، سپاه ممکن است کنترل کشور را به دست بگیرد، و ایران هم مثل پاکستان به دیکتاتوری نظامی تبدیل شود.
به دلایل مختلف این بعید است. اول آنکه سپاه شبیه ارتش پاکستان یا مصر نیست. برای کودتا کردن به تصمیم هماهنگ نیاز است، اما سپاه یک سازمان بسیار متنوع است که هم در امور نظامی فعال است، هم بازوی اطلاعاتی دارد، و از طرفی در تجارت و کمپانیهای بزرگ سهم دارد. در فعالیتهای تروریستی خارج از کشور دست دارد. و در فعالیتهای مافیایی شرکت دارد.
قدرت واقعی دست خامنهای است که تشکیلات روحانیت را با مهارتهای ماکیاولیستی خود ترکیب کرده است. در واقع «شیطان» خود اوست. او در تمام امور دخالت دارد و علاوه بر سپاه پاسدارانِ ۱۵۰ هزار نفری، تشکیلات ۱۰۰ هزار نفری آخوندها را هم دارد. این آخوندها در تمام بخشهای سپاه و در تمام قرارگاهها مقام دارند.
فرماندهان سپاه منصوب خامنهای و پسرش مجتبی هستند (که احتمالا جانشین او خواهد شد)، و در ازای سرسپردگی و زورگوییِ خود، میتوانند در شبکه گسترده تجارت سهمی داشته باشند؛ تجارتی که از پروژههای نفت و گاز تا ساخت و ساز و مخابرات را شامل میشود و میلیاردها دلار میارزد.
ولی با تسلط «شیطان» بر سپاه، آیا امکان تغییر رژیم وجود دارد؟ این به ماهیت اعتراضات و خود معترضان بستگی دارد. برخی ناظران ایران میگویند که نیروی مخالفان رژیم به خاطر تفرقههای قومی عقب افتاده است. رژیم همواره سعی کرده تفرقهها را تشدید کند. «تفرقه بینداز و حکومت کن»، تاکتیک اصلی رژیم بوده است. اما نگاهها در حال تغییر است. اعتراض نسل جوان ایران نه تنها فراگیرتر و بادوامتر است، بلکه به شکلی بیسابقه، همبستگیِ بینالاقوامی را تقویت کرده است.
رژیم سعی میکرد دروغهایی درباره کردها و بقیه درست کند تا قدرت خود را حفظ کند. اما همه اینها در عرض یک هفته از هم پاشید. مهسا امینی اهل کردستان بود. ولی شعار «زن، زندگی، آزادی» بلافاصله از کُردی به فارسی ترجمه شد. چند هفته پیش نیروهای سرکوب با هلیکوپتر به معترضان فقیر بلوچستان حمله و کشتار کردند، و این واقعه منجر به حرکتی ملی برای این اقلیت فقیر سنّی شد.
بزرگترین اقلیت قومی ایران یعنی ترک زبانها هم در حمایت از کُردها ــ که سابقهٔ صدها سال درگیری با آنها داشتند ــ شعار دادند. قبلا هرگز چنین چیزی ندیده بودیم. دلیلش این است که نسل جوانْ اعتراضات را هدایت میکند. نسلی که حاضر است جان خود را برای کشورش بدهد.
از آغاز قیام تا به امروز صدها معترض کشته و هزاران نفر دستگیر شدهاند. بیش از ۶۰ درصدِ جمعیتِ ۸۷ میلیونی ایران زیر ۳۰ سال سن دارند. نسل جوان عملگرا و غیرایدئولوژیک است و از تروریسم بیزار است و به مسئولان اعتماد ندارد. اما خشم این نسل جوان برای سرنگونی رژیم کافی نیست. سقوط رژیم با سه اصلِ مقاومت مدنی ممکن میشود.
اصل اول تداوم اعتراضات است. اصل دوم، ریزش در رژیم است که شروع شده است. سپاه به بسیج متکی است. قرار بود بسیج دو میلیون نیرو داشته باشد، ولی فقط ۱۵۰ هزار نفر است. اما در شش هفته گذشته فقط توانستند ۲۰ هزار نیرو را به خیابان بیاورند. برای همین است که به اراذل و خلافکارها پول میدهند که با لباس شخصی یا لباس پلیس جوانان را کتک بزنند.
حتی درون نیروی انتظامی و سپاه هم اختلافاتی دیده شده است. چون خیلیها نمیخواهند مردم خودشان را بکشند. ضمنا خودشان ناراضی هستند، به خاطر فساد رژیم و مشکلات اقتصادی. عده زیادی از اینها درآمد چندانی ندارند. هفته گذشته رژیمْ حقوق نیروهای سپاه و انتظامی را ۲۰ درصد اضافه کرد، در حالی که تورم همین ماه حدود ۵۰ درصد بوده است.
اصل سوم مقاومت مدنی عبارتست از عدم همکاری با رژیم در قالب اعتصابات، عدم پرداخت قبوض، و تحریم کالاهایی که سودشان به جیب رژیم میرود. برخی بخشهای صنعت مثل حمل و نقل و انرژی حرکتهایی کردهاند ولی این باید خیلی جلوتر برود.
وقتی هر سه اصل مقاومت مدنی پیاده شد، رژیم سقوط خواهد کرد. این یک انقلاب است. این آخر جاده برای رژیم است. این رژیم قابل اصلاح نیست. اصلاحات ۲۵ سال پیش تست شد. با این نوع رژیم و این نوع رهبر، اصلاحات ممکن نیست.
اما چه چیزی جایگزین خواهد شد؟
جایگزین را عبارت «زن، زندگی، آزادی» تعیین خواهد کرد. و آزادی البته یعنی دموکراسی، حقوق بشر، آزادی بیان، آزادی احزاب سیاسی. یعنی آینده یک رژیم لیبرال دموکرات خواهد بود. این ممکن است ظرف چند سال محقق شود، یا حتی زودتر.
یک ایرانِ صلح جو و سکولار زندگی جمعیت جوانان و تحصیلکردهٔ خود را متحول خواهد کرد و تلنگری خواهد بود برای دنیایی که آیندهاش تاریک به نظر میرسد. حتی اگر این تغییر طول بکشد، نسل جوان ایران دیگر اولین ترکها را در سد ایجاد کرده است.