روز جمعه ۱۶ مارس سال ۲۰۱۸، این فرصت ارزشمند را داشتم که با امیر نادری، فیلمساز مشهور ایرانی و دِیو کِر، سرپرست بخش فیلم در موزه هنرهای مدرن (MOMA) نیویورک برای مروری به یاد ماندنی از آثار سینمایی او دیدار کنم.
نیروهای مقاومتناپذیر، اجسام جنبشناپذیر: فیلمهای امیر نادری در واقع با دونده (۱۹۸۴) شروع شد، که یکی از آخرین فیلمهایی است که در ایران ساخت، و با باقی آثارش که در ایالات متحده، ژاپن و اروپا ساخت، ادامه پیدا کرد.
اولین بار نیست که از سینمای نادری در ایالات متحده و یا هر جای دیگری از دنیا تجلیل میشود. در طول ربع قرن گذشته که من سینمای او را شناختهام و از نزدیک دنبال میکنم، شاهد تجلیلهای متعدد مشابهی در ایالات متحده، اروپا و ژاپن بودهام، که نشانگر شکوفایی آستانههای استعداد هنری ژرفبینانه، بینظیر و منحصر به فرد اوست.
این که نادری چگونه موقعیت سینمایی بینظیرش را در زمان شکوفایی موج نوی ایران در اواخرسالهای ۱۹۶۰ به سوی مناسبتهای حرفه ای مختلف در سراسر دنیا هدایت کرده ، ماجرای این نیز هست که سینمای ایران چگونه به حضوری پررنگ در عرصه سینمایی جهان دست یافته است. نادری همانند دوست نزدیک و همکار صاحب نامش، مرحوم عباس کیارستمی (۱۹۴۰ تا ۲۰۱۶)، که متاسفانه دنیای سینما به تازگی او را از دست داده، دیگر در هیچ نوع طبقهبندی سینمای ملی جای نمیگیرد. او با تخیل ویژهاش، امضای منحصر به فرد خود را ثبت کرده است.
این امر چگونه اتفاق افتاد و معنایش چیست؟
جریان ثابت صداقت در مقابل دریایی از مشکلات
ورود من به دنیای سینمای هم زمان با مطرح شدن نادری بود ( متولد آبادان در جنوب ایران، ۱۹۴۶). اگرچه او خیلی بزرگتر از من نیست، ولی در سال ۱۹۷۰، هنگامی که من برای ادامه تحصیلم در دانشگاه تهران به پایتخت رفتم، نادری با اولین فیلمش، خداحافظ رفیق در همین سال، به فیلمسازی محبوب و مشهور بدل شده بود.
دستاورد شگفتانگیز سینمای نادری این بوده است که با سیاستهای زمان خود همسو شود، اما وقتی که به منظور کشف دنیا پشت دوربینش مخفی میشود، هرگز در مقابل هوی و هوس سر فرود نمیآورد.
سلسله پهلوی – ثروتمند، قدرتمند و مجلل – بدون هیچ ابر انقلابی در آسمان دومین پادشاه پهلوی (البته به جز چند حمله ناموفق شمار معدودی از چریکهای مارکسیست بر یک پایگاه نظامی در شمال ایران) در اوج بود. دستاورد شگفتانگیز سینمای نادری این بوده است که با سیاستهای زمان خود همسو شود، اما وقتی که به منظور کشف دنیا پشت دوربینش مخفی میشود، هرگز در مقابل هوی و هوس سر فرود نمیآورد.
«خداحافظ رفیق» داستان یک دزد بی سروپا است که در حال برنامهریزی برای آخرین سرقتش است. اصلیترین نکات مهم سینمای نادری در اولین فیلم او رخ داده است: مرد تنهایی که با موانعی غیرقابل تحمل برای یک دستاورد نهایی و قطعی رو در رو است. تقریبا ۵۰ سال بعد آخرین فیلم او، «کوه» (۲۰۱۶)، داستانی مشابه را بیان میکند.
این گفته به این معنا نیست که فیلمهای نادری سیاسی نیست. «ساز دهنی» (۱۹۷۳) و «تنگسیر» (۱۹۷۳) قطعا در تربیت سیاسی چند نسل موثر بودند. اما فارغ از وجه سیاسی فیلمهایش، آثار او به شکلی وسواسگونه به دست و پنجه نرم کردنهای یک انسان در برابر کوهی از موضوعات عجیب و دشوار متمرکز شده است؛ درونمایهای که در سینمای نادری ثابت باقی مانده و در شاهکار برجستهاش توجه جهان را به خود جلب کرده است: «دونده» (۱۹۸۴) – داستان پسری تنها در جنوب ایران که با شجاعت پایدار ، شور و شوق و تخیل، تبدیل به تمثیلی والا شده است. حکایتی از بقای انسان در مقابل معضلاتی که مقابلش قرار گرفته است.
سیزیف سینمای ایران
نادری سرزمین خود را ترک کرد و در اوایل دهه ۱۹۸۰ برای کار و زندگی به نیویورک آمد، اما سینمای او پس از این حرکت «آمریکایی» یا «فراملی» نشد. بلکه خالصتر و با شکوهتر شد، تا جایی که او در حال حاضر به طور کامل از همان اندک داستان روایی سینماییاش که تا به حال داشته نیز خلاص شده است. سینمای او اکنون به اوجی از رئالیسم بصری کامل، فطری و نابی رسیده؛ یک ویژگی دائمی سینمای او، جایی که کلام در مقابل تصویر کم میآورد.
نادری در کار خود از هر گونه ادعایی در باب انواع سینمای ملی فراتر رفته است. او کار خود را در ایران آغاز کرد، سپس به ایالات متحده نقل مکان کرد و اخیرا فیلمهای بلندی در ژاپن و ایتالیا ساخته است. او در حال حاضر در ایالات متحده در حال بازنویسی آخرین صحنه فیلم خود در لس آنجلس است.
نادری در کار خود از هر گونه ادعایی در باب انواع سینمای ملی فراتر رفته است. او کار خود را در ایران آغاز کرد، سپس به ایالات متحده نقل مکان کرد و اخیرا فیلمهای بلندی در ژاپن و ایتالیا ساخته است.
آیا این باعث شده است که او یک فیلم ساز ایرانی، آمریکایی، ژاپنی، ایتالیایی و یا یک فیلمساز ترکیبی بیگانهتبار بشود؟ پاسخ به این سؤال بسیار کم اهمیتتر از بینش سینمایی او است که پیوسته به سمت تمثیل ناب حرکت کرده است. سینمای نادری همواره با وفاداری بیش از حد به داستان درهم آمیخته است. او داستانپردازی مینیمالیست است که اکنون به نمونه کامل و سرآمد سینمای استعاره ای خود تبدیل شده است.
مدتی پیش نادری با خنده برایم تعریف کرد که یک بار، یک مقام عالی رتبه ایران، که مسئول رسیدگی به سانسور بود، از او خواسته بود به منظور تصویب فیلم بعدیاش فیلمنامه آن را به او بدهد. نادری یک خودکار و تکه ای کاغذ از روی میز آن شخص برداشت و خط مستقیمی را از یک طرف صفحه به سمت دیگر کشید و گفت: «این فیلم نامه من است – داستان پسری است که از اینجا به آنجا میرود.» آن خط فیلمنامه فیلم مطرحش «آب، باد، خاک» (۱۹۸۹) بود.
این داستان همیشه مرا به یاد کارهای آخر هنرمند برجسته اسپانیایی، خوان میرو (۱۸۸۳-۱۹۸۳)، میاندازد. باری هفتهها صرف مطالعهای دقیق در گالری فونداچیور (Fundacio) خوان میرو در بارسلونا کردم. در انتهای این مجموعه کار میرو، فرورفتگیای وجود دارد که در آنجا سه اثر اخیر وی به شکلی تشریفاتی به نمایش گذاشته شده اند. روی سه پرده نقاشی بسیار بزرگ تنها چیزی که میبینیم یک خط باریک و سیاه است که از یک سر هر بوم تا بوم دیگر کشیده شده است.
تمثیل ناب
من بارها این نکته را مطرح کردهام که چگونه آسیبهای جمعی ملی، به سینمای ملی و جنبشهای فرهنگی ملی شکل میدهد. فیلمسازان یا به رسالهنویس سیاسی تنزل پیدا میکنند که خوراک جشنوارههای فیلم اروپا را فراهم کنند، و یا این که از آسیبهای ملی فراتر رفته و هنر امضاشده خودشان را گسترش دهند. مرحوم عباس کیارستمی و امیر نادری نمونههای برجستهای از دسته دوم هستند.
در آثار نادری، ما شاهد عشق مادامالعمر یک هنرمند هستیم. در او، که نزدیک به نیم قرن فیلمسازی کرده است، رویایی را میبینیم و سپس میبینیم که تمام زندگی خود را به نمایش آن اختصاص داده است. البته آن چه که بیش از هر فیلم دیگری به زندگیاش مربوط میشود شاهکارش دونده است. اما سوال این است که او با زندگی نامه خود چه میکند.
تعداد اندکی از هنرمندان در سرتاسر جهان موفق شدهاند تا بر واقعه عجیب و خارق العاده و مضحک تولد و رشدشان غلبه کنند و به دنیا آن چه را که دیده اند نشان دهند. یعنی در جایی دیگر چنان ریشه کنند که گویی در وطن خود هستند و شاخه ها و شکوفههای خود را در دنیای خود گسترش دهند، و ما تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که مودبانه بنشینیم و یاد بگیریم، با عشق تحسین کنیم و با شکیبایی، تصدیق.
بله، نادری یک فیلمساز ایرانی است. اما در سینمایش، جهان را به میهن خود آورد و در همین سینما، میهن خود را به شناخت کامل جهانیان رساند – تماما در تمثیلی خالص و زیبا از آن چه که به معنای انسان بودن است – انسان به گونهای مخوف و تنها.
________________
منبع: الجزیره