دیوان حافظ شیرازی، عرصهی بازتولید، تعامل و تبادل و در عین حال انتقال بخش قابلتوجهی از گفتمانها، سنتها، و کنشگریهای سیاسی، اجتماعی جامعهی ایرانی است که متنها و مرزهای فرهنگی و تاریخی را درنوردیده و به پویایی آن استمرار بخشیده است. حافظ از معدود شاعرانی است که با شاخکهای تیز حسی و ذهنی خود، بسیاری از سنتها و آسیبهای تاریخی و اجتماعی عصر خویش را، دریافته و به طرزی هنرمندانه با مکانیزمهای ادبی به آن واکنش نشان داده است. یکی از سنتهای تلخ و غمانگیز تاریخ ایران اسلامی و قرن هشتم هجری، که به عنوان آسیبی سیاسی و تاریخی در شعر حافظ نیز بازتاب یافته، سنت «وزیرکشی» است. سنتی که ریشه در ساختار سیاسی حکومتهای ایرانی داشت و حجم قابلتوجهی از قربانیان را در عرصهی وزارت به خود اختصاص داده بود.
وزارت در لغت از «وَزَر» به معنی پناهگاه، و یا «وِزر» به معنی ثقل، میآید و در اصطلاح یکی از مناصب و رتبههای ملوکی است (ابن طقطقی، ۱۹۶۶: ۱۵۳). از منظر ابن خلدون نیز، وزارت از مهمترین پایگاههای سلطنتی و اساس همهی پایگاههای پادشاهی است؛ زیرا نام آن بر مطلق اعانت و یاری دادن دلالت مینماید. وزارت مشتق از مُوازره به معنی معاونت و یا از وزر به معنای ثقل، یعنی سنگینی و بار است. گویا وزیر کسی است که سنگینی و بارها و به طور کلی مهمّات سلطان را بر عهده میگیرد (ابن خلدون، ۱۳۸۵: ۴۶۱). در تاریخ میانهی ایران، وزیر غالباً قدرت و اختیارات گستردهای داشت[۱]؛ اما قدرت او به امر و مرحمت سلطان واگذار شده بود. در واقع وزیر خدمتگزار نه دولت؛ بلکه سلطان بود. از این رو حفظ اعتماد سلطان و جلب توجه او از مهمترین کارهای وزیر محسوب میشد. البته این کار، کار سادهای نبود؛ چرا که سلطان، به دلیل ماهیّت خودکامگی قدرت در دولت تاریخ میانهی ایران، ناگزیر به نفوذ و اشاعهی قدرت وزیر حسادت میورزید. وزیر همچنین در معرض نارضایتی اعضای خاندان سلطان و امرا و سپهسالاران سپاه قرار داشت. یعنی در صورتی که خواستههای آنها برآورده نمیشد یا از مداخله در امور برحذر میشدند به پای مداخلهی وزیر با آنان مینوشتند و رقبای وزیر هم که در پی پیشرفت خود بودند، آنها را علیهی وزیر تحریک میکردند (لمبتن، ۱۳۸۶: ۵۱-۵۰). بنابراین در تاریخ ایران، وزیر علیرغم آنکه قدرت، شوکت و اختیار گستردهای داشت، نه امنیت شغلی و کاری داشت و نه امنیت جانی و روانی. سرانجام تلخ و غمانگیز وزرای شاخص و برجستهای، نظیر: حسنک وزیر، خواجه نظام الملک، عطاملک جوینی، قائم مقامفراهانی، میرزا تقیخان امیرکبیر و… نمونههای مشخص و بارزی از این سنت پایدار و ریشهدار ایرانی است.
سنت وزیرکشی از عوامل چندی از جمله: بیاعتمادی شاهان به وزیرانشان نشأت میگرفت. این بیاعتمادی که به نوشتهی سریع القلم، ریشه در فرهنگ عشیرهای داشت (سریع القلم، ۱۳۷۷: ۸۶-۹۹) زمانی ایجاد میشد که قدرت وزیران افزایش مییافت. به تعبیری هر چه قدرت وزیران افزایش مییافت، بیاعتمادی شاه بیشتر و سوءظن و بدگمانی او نیز افزونتر میشد. ستیز و تقابل دو نگرهی تمرکزگرایی (دیوانسالاری یا اهل قلم) و تمرکزگریزی (عشیرهگرایی یا اهل شمشیر)، ساختار استبدادی، مقاومت بخش اعظمی از قدرت و جامعه در مقابل اصلاح و تغییر، ضعف بینش و فرهنگ سیاسی، بینش محدود و عشیرهای قدرت، فضای توطئه و دسیسه، تعصب و قشریگرایی، کدورتها و دشمنیهای شخصی، رقابتهای دیوانی و سیاسی، از دیگر عوامل پدیدهی «وزیرکشی» و به عبارتی دیگر، جان باختن وزرا در عرصهی سیاست، در تاریخ ایران به شمار میرفت. در این ایام نیز مصادیق چندی میتوان از به قتل رسیدن وزرا توسط شاهان این دوره مشاهده نمود. ظاهرالدین ابراهیم سراب، غیاثالدین علی یزدی، خواجه برهانالدین فتحالله، قوامالدین محمّد صاحبعیار، رکنالدین صائن وزیر امیرچوپان، از این جملهاند.
ظاهرالدین ابراهیم سراب، وزیر شاه شیخ ابواسحاق اینجو توسط یکی از اوباشان شهر به قتل رسید و وزارت وی چند ماهی بیشتر نپائید. جانشین و رقیب وی، شمسالدین صائن سمنانی در لشکرکشی علیه مظفریان در کرمان جان باخت. شاه ابواسحاق اینجو، یکی دیگر از وزیران خود به نام غیاثالدین علی یزدی را به جرم روابط نامشروع با مادرش به قتل رسانید (لیمبرت، ۱۳۸۶: ۹۹). برخی وزیران آل مظفر، نظیر: خواجه برهانالدین فتحالله بن خواجه کمالالدین ابوالمعالی از وزرای معروف امیر مبارزالدین محمد، نیز قوامالدین محمد صاحب عیار، چونان وزیران آل اینجو، از این حیث، سرنوشت مشابهی یافتند. خواجه برهانالدین فتحالله در اواخر سال ۷۶۰ ه.ق، دو ماه پس از به میل کشیدن چشم امیر مبارزالدین توسط فرزندش شاه شجاع، به دستور وی به قتل رسید. حافظ این شعر را دربارهی تاریخ مرگ خواجه برهانالدین سروده است:
به روز شنبهی سادس ز ماه ذیالحجّه |
|
به سال هفتصد و شصت از جهان بشد ناگاه |
(حافظ، ۱۳۹۴:۳۹۰).
شاه شجاع اولین وزیر خود قوامالدین محمد صاحب عیار را پس از چهار سال به طرز فجیعی به قتل رساند. قتل قوامالدین محمد صاحبعیار توسط شاهشجاع و استمرار سنت وزیرکشی در این دوره از نگاه معینالدین یزدی نیز دور نمانده و در این باره آورده است: «…اما عاقبهالامر، بروفق سنت وزارت، زمین را از خون آن کریم اخلاق شربتی غیرهنی چشانیدند» (معینالدینیزدی، ۱۳۲۶: ۱/ ۲۱۷). حافظ هر چند به شکلی مستقیم از بیاعتمادی و سوءظن شاه شجاع به قوامالدین صاحبعیار سخنی به میان نیاورده؛ اما در بیتی با اشاره به فقدان وی، تأثر و اندوه جانگداز خود، دربارهی مرگ قوامالدین صاحب عیار را اینگونه ابراز نموده است:
در کف غصه دوران دلحافظ خون شد |
|
از فراق رخت ای خواجه قوامالّدین داد |
(حافظ، ۱۳۹۴: ۱۱۲/ ۱۴۹).
با اندکی تأمل در شعر فوق این سؤال در ذهن مخاطب متبادر میشود که: به راستی چرا دل حافظ، در کف غصهی دوران از فراق روی خواجه قوامالدین محمّد صاحب عیار، خون شده است؟ لازم به ذکر است که اندوه و خون دل خوردن حافظ از مرگ صاحب عیار، ناظر بر کارآمدی، خبرگی و توانمندی این مرد برجسته در ساحت سیاست و امر وزارت است. آنهم در شرایطی که عمر وزارت قوامالدین محمد صاحب عیار چند سالی بیشتر نپائیده است. با نگاهی کلی به ایام وزارت وزیران آل اینجو و آل مظفر، که البته عمر وزارت آنان نیز چون صاحب عیار کوتاه بوده است، میتوان به مساعی و زمینهسازی آنان در پرورش شمار قابلدرنگی از شاعران و هنرمندان، نظیر: خواجوی کرمانی، حافظ شیرازی، عبید زاکانی، نیز دستاوردهای چشمگیر فرهنگی آنان در شیراز این دوره واقف شد. این امر حاکی از نگرهی فرهنگی وزیران و اهتمام ویژهی آنان به امور فرهنگی است که علیرغم نابسامانیهای سیاسی این دوران، توانستند به شکلگیری عصر فرهنگی و ادبی زرین و بینظیری، یاری رسانند. عصری که از حیث ادبی نهتنها در تاریخ ایران؛ بلکه در تاریخ جهان نیز بینظیر است. شاید اگر مساعی و حمایتهای دلسوزانه و هنرمندنوازانهی این دسته از وزیران و خاندانهای دیوانی نبود، افرادی چون: حافظ، عبید زاکانی و خواجوی کرمانی، نمیتوانستند توانمندیهای بالقوهی خود را در عالم هنری به منصّهی ظهور برسانند. با نگاهی به تاریخ ایران میتوان دریافت که بخش قابلتوجهی از پروندهی درخشان و عظیم تاریخی و فرهنگی ما و دستاوردهای چشمگیر و خیرکنندهی آن، مدیون وزیران و خاندان دیوانی برجسته و خوشنامی، چون: خواجه نظامالملکها، جوینیها، خواجه نصیرالدین طوسیهاست. در واقع خاندان دیوانی، در تاریخ ایران، همچون شبکهای عنکبوتی و درهم تنیده در ساختار حکومتها، در تحکیم انتظام مبانی و تثبیت دولت مرکزی، حفظ امنیت، اشاعه و انتقال داشتهها و مواریث قومی، ملی و فرهنگی، موقعیت و تأثیر چشمگیری داشتهاند. اساساً حکومتهای ایرانی بدون مشارکت و معاضدت دیوانیان به مثابهی عناصر تشکیل دهندهی ساختار اداری، به هیچ وجه قادر به مدیریت و اداره امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه و تأمین امنیت نبودهاند (کشاورز بیضایی، ۱۳۹۸: ۷۷). افزون بر موارد فوق، نمیتوان نقش سلاطین آل اینجو و آل مظفر را، در استقرار دستگاه دیوانسالاری ایرانی و پاک کردن آن از دخالتهای نابجای بازماندگان مغولی، نادیده گرفت. از منظر عبدالرسول خیراندیش مغولان چوپانی، نیز اوغانی و جرمانی کرمان، در منازعات قدرت میان مظفریان و اینجویان، فرسوده شدند و در غایت در حالی که مکرر توسط مظفریان سرکوب گشتند در شمار لشکرهای آنان درآمدند (خیراندیش، ۱۳۹۴: ۱۷۶-۱۷۵). خیراندیش میافزاید: بدین ترتیب جمعیت اندک مغولان ساکن در نیمهی جنوبی ایران، سرانجام موجودیت مشخص خود را از دست دادند. اکنون دیگر بهمانند دورهی قبل از مغول این لشکرهای شول، ترکمانان شبانکاره، جاشو و لر میداندار جنگ بودند. به موازات آن دیوانسالاری فارس هم توانست خود را نشان دهد. شکلگیری لشکرها و انجام لشکرکشیهای پیدرپی نه تنها از حیث ساماندهی بلکه از جنبهی پشتیبانی مالی و تدارکاتی مرهون اقدامات دیوانسالاران بود. آل اینجو که خود از دیوانسالاران برخاسته بودند زمینهی بهتری برای دیوانسالاران ایجاد نمودند. مظفریان نیز با وجود آنکه خاستگاه نظامی داشتند به این نحو به دیوانسالاران فرصت دادند تا در شطرنج جنگ و سیاست فارس این دوران، نقشآفرین باشند (خیراندیش، ۱۳۹۴: ۱۷۶). از این رو ما در شیراز عصر حافظ، شاهد حضور دیوانسالاری اثرگذاری هستیم که هرچند دوران پایداری و پویایی آن مستعجل بود؛ امّا سهم آن در فعل و انفعالات فرهنگی و اجتماعی غیرقابل انکار بود.
حافظ در جای دیگر ظاهراً این بیت شعر را نیز به ایهام در مورد خواجه قوامالدین صاحب عیار سروده است:
هزار نقد به بازار کاینات آرند |
|
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد |
(حافظ، ۱۳۹۴: ۱۵۶/ ۱۷۳).
در شعر ذیل نیز، حافظ از فقدان این مرد بزرگ، ویژگیهای شخصیتی، نیز تاریخ وفات وی سخن به میان میآورد:
اعظم قوام دولت و دین آن که بر درش |
|
از بهر خاک بوس نمودی فلک سجود |
(حافظ، ۱۳۹۴: ۳۸۶).
__________________________________________________________________________________________
منابع:
ابن الطقطقی، محمّد بن طباطبا. (۱۳۶۸/ ۱۹۹۶). الفخری فیالآداب السلطانیه. بیروت: دار صادر.
ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد. (۱۳۸۵). مقدمهی ابن خلدون. جلد اول و دوم. مترجم: محمّد پروین گنابادی. چ یازدهم. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
حافظ، شمسالدین محمد. (۱۳۹۴) .دیوان حافظ، براساس نسخۀ غنی و قزوینی. به کوشش: رضا کاکایی دهکردی، چاپ ۶، تهران: ققنوس.
خیراندیش، عبدالرسول. (۱۳۹۴). فارسیان در برابر مغولان. تهران: آبادبوم.
سریعالقلم، محمود، (۱۳۷۷)، «مبانی عشیرهای فرهنگ سیاسی ایران»، مجلهی اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شمارهی ۱۳۵ و ۱۳۶، آذر و دی ۱۳۷۷: ص ۳۴-۴۳.
کشاورز بیضایی، محمّد. (۱۳۹۸). در ساحت کشتیشکستگان. جستارهایی در گفتمان تاریخی و فرهنگی شعر حافظ شیرازی. تهران: روزگار.
لیمبرت، جان. (۱۳۸۶). شیراز در روزگار حافظ؛ شکوهمندی شهر ایرانی در قرون وسطی. مترجم: همایون صنعتیزاده شیراز: مؤسسۀ فرهنگی و پژوهشی دانشنامۀ فارس با همکاری پایگاه میراث فرهنگی شهر تاریخی شیراز.
معینالدین یزدی، جلالالدین محمّد. (۱۳۲۶) . مواهب الهی. جلد ۱ با تصحیح و مقدمهی سعید نفیسی طهران: اقبال.
[۱] – البته باید در نظر داشت که حدود قدرت منصب وزارت در تاریخ ایران بر حسب دوره و زمان و یا رویکرد حکومتها و سلاطین متغییر بود. در هرحال وظایف عمومی وزیر عبارت بوده از: نظارت کلی بر جریان امور؛ خصوصا افزایش تولیدات کشاورزی و زراعی، رفاه حال مردم به منظور افزایش عایدات، ایفای وظیفه در دیوان اعلا، حضور در دیوان مظالم و نظارت عمومی بر نهاد مذهبی، انجام امور خیر و عامّالمنفعه. در شیراز عصر حافظ وزیران آل مظفر و آل اینجو افزون بر موارد یاد شده وظایف دیگری از جمله: فرماندهی امور لشکری، امور صلح و سفارت، همچنین اشاعهی فرهنگ و ادب را نیز بر عهده داشتهاند.