سریال جدیدِ «بنیاد» محصول اپلتیوی، بر اساس رمانهای معروف آیزاک آسیموف نویسندهٔ آمریکاییِ آثار علمیتخیلی ساخته شده است؛ این سریالْ گروهی از آوارهها را دنبال میکند که بعد از سقوط یک امپراتوریِ کهکشانی در پی احیای تمدن هستند.
آسیموف یکی از مهمترین شخصیتها در ادبیات علمیتخیلی است و غالبا او را بههمراه رابرت هاینلاین و آرتور سی کلارک یکی از «سه غولِ» ادبیات علمیتخیلی میدانند. این سه نفر نقش مهمی در تولد «عصر طلایی» ادبیات علمیتخیلی در اواسط قرن بیستم داشتند.
آسیموف طی نیم قرن حرفهٔ نویسندگیاش فوقالعاده پرکار بود. او در طی این دوره، ۴۰ رمان و ۳۸۳ داستان کوتاه و ۲۸۰ کتابِ غیرداستانی نوشت. اگر بتوانید سریال «بنیاد» را ببینید، شاید بیشتر به آثار او علاقمند شوید. البته با مجموعهآثاری به این گستردگی، نمیتوان در مقالهای کوتاه به همهٔ آنها پرداخت. برای همین در این مقال سعی میکنیم شما را با برخی از مهمترین مضامین آثار آسیموف آشنا کنیم.
قوانینِ غیرقابلاجرا
احتمالا آسیموف بیشتر با کتابِ «من، روبات» (۱۹۵۰) معروف است: مجموعهای از چندین داستان کوتاه که ما را با «سه قانون روباتیکِ» آسیموف آشنا میکند؛ و در واقع دستهای از قواعد است که برای محافظت از انسانها در برابر آسیبِ ماشینها و همزیستیِ مسالمتآمیز بین انسان و ماشین تدوین شده است. این قوانین معروف عبارتند از:
۱) روبات نباید به انسان آسیب بزند، یا با انفعالِ خود موجب آسیب به انسان شود.
۲) ربات باید از فرامینِ انسانها اطاعت کند، مگر آنکه قانون اول را نقض کند.
۳) روبات باید از خودش محافظت کند، مگر آنکه این کار، قانون اول و دوم را نقض کند.
در ادامه، قانونِ صفرُم هم اضافه شد: «روبات نباید به بشریت آسیب بزند، یا با انفعالِ خود موجب آسیب به بشریت شود».
طی سالها این قوانین چنان در تمام ادبیات علمیتخیلی رواج یافت که شما احتمالا آنها را شنیدهاید بدون آنکه بدانید از کجا آمدهاند.
اما آنطور که داستانهای «من، روبات» به ما نشان میدهد، «سه قانون روباتیک» در واقع اصلا قابل اجرا نیستند. چون هیچ قاعدهای، حتی وقتی کامل و دقیق و بینقص اعمال میشود، نمیتواند همیشه نتیجهٔ موردانتظار را خلق میکند.
اختلاطِ ژانرها
یکی از چیزهایی که ژانر علمیتخیلی را برای طرفدارانش این همه جذاب میکند، این است که میتواند بهطرز بینقصی بین ژانرهای مختلف جابهجا شود، و تعداد زیادی از ایدههای متفاوت را در قالبی واحد ادغام کند. آسیموف یکی از اولین هواداران مهم اختلاط ژانرها بود. این را میتوان در آثار اولیهٔ او دید، مثلا در «غارهای پولادی» (۱۹۵۳)، که رمان علمی را با داستان جنایی ترکیب میکند. بسیاری از محبوبترین سریالهای تلویزیونیِ علمیتخیلی، تا حد زیادی وامدارِ آسیموف و ژانرهای مختلطِ آثار پیشگامانهٔ او هستند. بسیاری از مفاهیم و ایدههای جنونآمیزی که امروز به سرگرمیهای محبوب بدل شدهاند، محصول ذهن خلاق اوست: مثلا غرب وحشی در فضا (سریال فایرفلای)، و تنهایی و جنونِ گرفتارشدن در سه میلیون سال آینده با همراهی چیزهایی اندک از جمله فقط یک روبات (سریال کوتولهٔ سرخ).
اهمیت علم
شاید برای یک نویسندهٔ علمی تخیلی عجیب باشد، اما آیزاک آسیموف در آثارش به خودِ علم اهمیت زیادی میداد. وقتی مشغول نوشتن رمانها و داستانهای کوتاه معروفش نبود، مطالب فراوانی در عرصهٔ غیرداستانی منتشر میکرد؛ آثاری مثل «راهنمای زمین و فضا» (۱۹۹۱).
طبیعیست که همه فعالیتِ او در قلمروی علمی، در آثار داستانی او هم تاثیر میگذاشت. کتابهای او پُر است از بحثهای مربوط به کوازارها و کوارکها، و تعمق در باب نیروی قدرتمند هستهای. همینطور بحث در باب تاثیر تحولات علمی بر جامعه و آثار تکنولوژیهای جدید بر سبک زندگی ما آدمها.
حیات پایدار، محیطزیست و مسائل دیگر
احتمالا کار آسیموف در این حوزه قدرناشناخته مانده است، اما رمان «خدایان» که جایزهٔ نبولا را در ۱۹۷۴ بُرد، نمونهٔ خوبی از کارهای او در این حوزه است. این کتاب بینشی عمیق دربارهٔ دنیای سوءمصرف به ما میدهد. دنیایی که در آنْ راهحلِ «مسئلهٔ» انرژی فقط این است که آن را از جای دیگری استحصال کرد. این انرژی با استفاده از دستگاهی موسوم به «پمپ الکترون» پمپاژ میشود.
متاسفانه در این مورد، «جای دیگر» درواقع بُعد دیگری است که آنجا هم نژادی از موجودات هوشمند زندگی میکنند و این کار آنجا را دچار سرمایش کیهانی میکند. ضمنا معلوم میشود که این دستگاه همزمان که انرژیِ «آزاد» را پمپاژ میکند، قوانین فیزیکِ جهان ما را هم تغییر میدهد، و پیامد ناگزیر آن این است که خورشید هم بهزودی منفجر میشود و نتیجتا زمین هم با آن نابود میشود.
این فقط نمونهای از کارهای آسیموف است که دربارهٔ خطرات خودپرستی هشدار میدهند و مسائل دنیای واقعی و همینطور راهحلهای احتمالی آنها را بررسی میکنند و به نتیجهگیریهای سورئال و اغلب ترسناک میرسند.
مرحلهٔ بعدی حیات بشر
البته هیچ بحثی دربارهٔ آسیموف بدون ذکر مجموعهٔ معروفِ «بنیاد» کامل نخواهد بود؛ برخی از بلندپروازانهترین و مهمترین رمانهای آسیموف در این مجموعه هستند.
داستانهای این مجموعه در عصر زوال یک امپراتوری کهکشانی رخ میدهد، و ریاضیدانی به نام هری سلدون و هوادارنش را دنبال میکند. سلدون یک تئوریِ روانشناسی-تاریخی ابداع کرده است که تلفیقی از تاریخ و جامعهشناسی و آمار ریاضی است و با استفاده از آن، سرنوشت نسلهای آینده را پیشبینی میکند. در حالی که نابودیِ تمدنْ اجتنابناپذیر به نظر میرسد، سلدون نقشهای طرح میکند که بر اساس آنْ بهطور تدریجی وقایعِ آتی را از زمانِ حال طوری تغییر دهد که آثار بزرگی در آینده داشته باشد و نهایتا از عمقِ فاجعۀ پیشرو کاسته شود.
آنچه «بنیاد» را باورپذیر میکند، آشناییِ برخی مضامینِ آن حتی برای نسل امروز است؛ یعنی حدود ۷۰ سال بعد از انتشار اولین رمان این مجموعه. که این تاحدی بهخاطر فهم عمیق آسیموف از علم و عواقب احتمالی برخی تکنولوژیها یا ایدههاست.
و وقتی در مجموعهٔ عظیم آثار او بیشتر عمیق میشوید، درمییابید که در این دورانِ بحران اقلیمی، بیماریهای همهگیر و کمپانیهای تبهکار، هشدارهای او دربارهٔ آیندهٔ بشر، کاملا به ما و زمانهٔ ما مربوطند.