طی سالهای گذشته، بسیاری از جوانان در کشورهای دموکراتیک ثروتمند علیهِ محسنات دموکراسی و لیبرالیسم اعتراض کردهاند. اما اعتراضات گسترده به جنگ پوتین در اوکراین، از ظهور گونهای متعالی از سیاست هویتی بر پایهٔ ارزشهایی چون آزادی، کرامت انسانی، و احترام به حقوق بشر خبر میدهد.
***
بیست سال پیش، روزی در کافهای در هاروارد شنیدم که دانشجویی به دیگری میگفت: «اخلاقا این مثل هولوکاست است!» کنجکاو شدم که بفهمم منظورش چیست؟ نسلکشی رواندا؟ کشتارهای کامبوج؟ یا دیکتاتورهای آمریکای لاتین که مخالفان خود را با هلیکوپتر در اقیانوس میریختند تا ناپدید شوند؟
بالاخره فهمیدم منظورش چیست؛ میگفت: خوردنِ گوشت اخلاقا مثل هولوکاست است و مدیرانِ هاروارد بابتِ عدم ارائهٔ غذاهای گیاهی گناهکارند.
آن ماجرا دوباره وقتی به خاطرم خطور کرد که ویدیوی بمباران خانهها، مدارس و زایشگاهها در اوکراین به دست روسیه را تماشا میکردم. پوتین عامدانه شهرها را با خاک یکسان میکند تا مقاومتِ دلیرانهٔ اوکراینیها را در هم بشکند ــ کاری که شاید هنوز نسلکشی به حساب نیاید ولی قطعا جنایت جنگی است. امیدوارم آن دانشجوهایی که صحبتشان را شنیده بودم ــ و اَخلافِ امروزشان ــ تفاوت اخلاقی بین جنایات پوتین و گناهِ خوردنِ همبرگر و سیبزمینی را درک میکنند.
در سالهای اخیر، بسیاری از جوانان در دموکراسیهای ثروتمند علیهِ محسنات دموکراسی و لیبرالیسم زیاد حرف زدهاند. دغدغهٔ اینها جنگ برای بقا نبوده، بلکه مشغول جر و بحث بر سر تلفظِ ضمایرِ نر و ماده بودهاند. آنها با این ترس زندگی نکردند که گفتنِ چیزی در اتوبوس منجر به دستگیریشان شود، بلکه نگران این بودهاند که مبادا یک تلفظ اشتباه در کلاسِ درس، مایهٔ آبروریزیشان در شبکههای اجتماعی شود.
ولی حالا به نظر میرسد جنایات پوتین ناگهان همه را بیدار کرده است. بله، بسیاری از کشورهای غربی تاریخشان به استعمار، و حالشان به نژادپرستی آلوده است. و بله، افزایش نابرابری اقتصادی در برخی از این کشورها عملا باعث نابودی طبقهٔ متوسط شده و به وعدهٔ فرصتهای برابر برای همه خیانت کرده است. ولی دموکراسیها هرچند ناقص باشند، مردم خودشان را ترور نمیکنند یا تانکهایشان را برای تسخیر همسایههای دموکراتیک خود گسیل نمیکنند.
علاوه بر این، زندگی در دموکراسیهای لیبرال (که امروز فقط شامل بلوک غربِ سابق نمیشود بلکه در اروپای شرقی و آمریکای جنوبی و بخشهایی از اروپا و آسیا هم وجود دارد)، مثل گذشته کثیف و وحشیانه و کوتاه نیست. به قول آدام گوپنیک نویسندهٔ آمریکایی، آزادیخواهی [لیبرالیسم] نوعی «تهور اخلاقی» است چون هدفش آن است که با گسترشِ فرصتها و خوشیها برای بیشتر مردم، دنیا را «قابل تحملتر» کند و اغلب هم به این هدف میرسد.
البته برای آن دسته از ما که در رژیمهای استبدادی بزرگ شدهاند ــ و شاهد جنایات آنها بودهاند ــ گفتنِ این حرفها تکرارِ بدیهیات است. اما یادآوریِ دردناکِ این حقیقت از سوی پوتین ــ برای آنهایی که نیاز به یادآوری دارند ــ نگاه سیاسی را در دنیا تغییر خواهد داد.
دونالد ترامپ رئیسجمهور سابق آمریکا تنها عوامفریبی نیست که رابطهاش با پوتین مایهٔ آبروریزی شده است. این دست سیاسیونِ بیآبرو را میتوان از آنکارا تا زاگرب پیدا کرد. برای همین مارین لو پن که خود را برای انتخابات ریاستجمهوری فرانسه آماده میکند، حالا سعی دارد چاپلوسیهای گذشتهٔ خود برای دیکتاتور کرملین را ماستمالی کند.
و با آنکه مقاماتِ چین امیدوارند بنبستِ روسیه و غرب به زوالِ هر دوی آنها بینجامد، احتمالا چین هم یکی از بازندگان جنگ اوکراین خواهد بود. امتناع رهبران چین از محکومکردنِ پوتین به اعتبار آنها آسیب زده است. اما مهمتر از این، آنچه سیاسیونِ چینی را نگران کرده آن است که مدلِ توسعهٔ چینی حالا جذابیت خود را از دست بدهد.
برخی رهبرانِ آفریقایی و آسیایی که تحت تاثیر کارآمدیِ بوروکراسیِ چینی و رشد ثروت این کشور بودند، در برابر ظلم و ستم دولت چین علیهِ اقیلتهای قومی و دینی خود را به کوچهٔ علیچپ میزدند ــ ولی امروز از اینکه با شی جینپینگ عکس یادگاری بگیرند میترسند، چون میدانند که او هم ممکن است به پوتین دیگری تبدیل شود و به تایوان حمله کند.
ناتو، که مکرون میگفت به «مرگ مغزی» دچار شده، ناگهان جان گرفته و احتمال دارد اعضایش بیشتر هم بشود. اتحادیهٔ اروپا که همواره در کسب وحدت در حوزهٔ سیاست خارجی ناکام بوده، حالا به رهبریِ دولت ائتلافی آلمان، با صدایی واحد و رسا حرف میزند. و رئیسجمهور آمریکا هم بعد از افتضاحِ افغانستان ــ که دیگر معلوم نبود دموکراسیهای ثروتمند عُرضهٔ اخلاقی دارند یا نه ــ بالاخره تصمیم گرفته مسئولیتی که از او انتظار میرود را به عهده بگیرد.
***
سیاستِ «خاک و خون» که بر اساس هویتی نفاقافکن شکل گرفت، حالا با یک هویتِ سیاسیِ بینالمللی بر اساس ارزشهای آزادیخواهانه از جمله آزادی و کرامت و حقوق بشر مواجه شده است.
اما جریانِ دیگری هم وجود دارد که نامحسوستر است. طی یک دههٔ گذشته، دیکتاتورهای دنیا ــ و حاکمان دموکراسیهای «کاذب» ــ با سوءاستفاده از سیاستِ هویتیْ به انباشتِ قدرت پرداختهاند: محلیها علیه مهاجران، فرهنگ اکثریت علیه اقلیتهای نژادی و مذهبی، یا مردم علیه نخبگان؛ از هر شکافی برای سوءاستفاده و کسب بهرهٔ سیاسی استفاده شده است.
اما امروز دیکتاتورها با هویت سیاسی تازهای روبهرو شدهاند. اوکراین که زمانی شاهد اختلاف بین روسیزبانانِ شرق و اوکراینیزبانِ غرب بود، حالا به تمامی علیه تجاوز پوتین متحد شده است. مشاهدهٔ زنانی که به سربازان زرهپوش روس پرخاش میکنند یا سالخوردگانی که کار با اسلحه را یاد میگیرند واقعا تکاندهنده است. روحیهٔ برترِ ارتشِ مدافعان تاکنون توانسته نیروی بزرگتر روسیه که قدرتِ آتشِ بسیار بزرگتری دارد را مهار کند.
همینطور هویت مشترکی میان شهروندان دیگر دموکراسیها در حال شکلگیری است. بسیاری از خانوادگان آلمانی، مجار و لهستانی که تا یک ماه پیش دربارهٔ معضلِ مهاجرت گلایه میکردند، حالا اتاقهای اضافهٔ خود را برای میزبانی از آوارگانِ اوکراینی آماده میکنند. کرهٔ جنوبی و ژاپن شاید هنوز اختلافات تاریخی داشته باشند، ولی علیه تجاوز وحشیانهٔ روسیه در ائتلافی مشترک وارد شدهاند. در آمریکایی جنوبی، رهبرانِ چپگرا که از سیاست خارجی آمریکا خوششان نمیآید ــ از جمله گابریل بوریک رئیسجمهور جدید شیلی ــ قاطعانه جنگ پوتین را محکوم کردهاند.
***
سیاستِ «خاک و خون» که بر اساس هویتی نفاقافکن شکل گرفت، حالا با یک هویتِ سیاسیِ متعالی و جهانشمول بر اساس ارزشهای آزادیخواهانه از جمله آزادی و کرامت انسانی و حقوق بشر مواجه شده است. در سال ۲۰۱۹ پوتین مدعی شد که تفکر «لیبرال» منسوخ شده است چون با منافع اکثریت مردم تعارض دارد. ولی او با تهاجم به اوکراین عکس این موضوع را ثابت کرد.