«زن، زندگی، آزادی»، شعار شورانگیز جنبش جاری ایران است. این جنبش اولویتهای متعددی دارد. ورای استیصال از بیحرمتی و آزار و بازداشت و احتمالِ کشته شدن به خاطر عدم رعایت حجاب، مطالبهٔ اصلیِ این جنبش، زندگی در نظامِ حکومتیِ دیگری است.
امروز ما شاهد پدیدهای بیسابقه در تاریخ ایران هستیم: یک جنبش اجتماعی در حمایت از زنان. و مطالبهٔ یک حکومتِ پاسخگو و آزادیهای فردی ــ که جزو آرمانهای لیبرال دموکراتیک است ــ محصول مبارزه با نرسالاری و کنترلش بر بدن زنان و قیّممآبی در عرصهٔ عمومی است.
در جنبش امروز حمایت از زنان، مردان و زنان با هم یک «نه» بزرگ به حکومت میگویند و دیگر نمیخواهند زنان در عرصه عمومی تحت کنترل مردانِ نگهبانانِ شریعت باشند، بلکه همچون شهروندانی برابر زندگی کنند. این مردم خواستار حقوق اساسی یعنی کرامت و آزادی انسان هستند؛ مثل انسانهای مدرن.
جنبش جاری گرچه به لحاظ سیاسیْ مرحلهٔ تکوین خود را سپری میکند، از همان ابتدا به مطالبهٔ کلیتر یعنی تغییر ساختار سیاسی وصل شد. رژیم اسلامی ایران، حقوق بشرِ بهاصطلاح «غربی» را قبول ندارد و آن را منافی حکومت اسلام میداند. نتیجهٔ خیزش جاری هر چه باشد، این یک جنبشِ تابوشکن است که آثار عمیق و مثبتی بر جامعهٔ ایرانی و مسئلهٔ جنسیت در آن برجا خواهد گذاشت.
این اعتراضاتْ ناگهانی و بیریشه نبود. بیش از چهار دهه است که جمهوری اسلامی تلاش کرده از طریق ارگانهای مختلف (از جمله گشت ارشاد)، مدل اسلامی جامعه و سیاست را بر اکثریتِ جمعیتِ ایران که آن را نمیخواهد تحمیل کند. این یکی از طولانیترین مبارزات نافرمانی مدنی دنیاست، چون بیش از چهار دهه است که میلیونها زن ایرانی از تمام طبقات اجتماعی، با نمایشِ کمی از موهایشان از زیر روسریها، مرتبا با هنجارِ اجباریِ رژیم مخالفت کردهاند.
هفتهٔ قبل، یکی از سخنگوهای نظام در تلویزیونِ ایران تخمین زد که اِعمالِ قانون حجاب یعنی اینکه بیش از ۲۰ میلیون زن را باید زندانی یا جریمه کرد. هر کسی هم که به خیابانهای ایران نگاه کند بلافاصله متوجه میشود که حدود۶۰ تا ۷۰ درصد زنان حجاب را قبول ندارند. او با پذیرش این واقعیاتْ خواستار کاهش مجازاتهای مربوطه شد، اما در عین حال از اجرای قانون حجاب حمایت کرد، چون به نظر او این «قانون خداست».
البته صرفِ کاهش مجازاتِ نفیِ حجابْ امتیاز بزرگی برای زنان در ایران خواهد بود، ولی واضح است که برابری جنسیتی و آزادیهای مدنی و سیاسیِ کلی را به بار نمیآورد. احمقانه است که کسی خیال کند رژیمی که نتوانسته از طریقِ مدارس و پروپاگاندا یک نسلِ کامل برای خودش پرورش دهد، بتواند با بیست دقیقه آموزش اجباری دربارهٔ فواید حجاب، آن هم در کلانتری پلیس (جایی که مهسا امینی را بردند)، بتواند چیزی غیر از انزجار در نسل آینده تولید کند.
در هر صورت، جنبش اعتراضیِ جاری نشان داده که هویتِ اسلامی سنتی و متعصبی که رژیم برای خودش تعریف کرده، مخالف با عرصهٔ عمومیِ آزاد برای زنان و مردان است. رژیمی که آزادیهای فردی را صرفا هرزگی و اغتشاش میداند، نمیتواند شهروندیِ مدرن و دموکراتیک و حکومت بر پایهٔ رضایت افراد در جامعهای متمدن و آزاد فراهم کند.
با این حال، موفقیتِ اعتراضاتِ جاریْ امری تضمینشده نیست. رژیم ایران با خشونت واکنش نشان داده، صدها نفر از معترضان را بازداشت کرده، دهها نفر را کشته است، و باز هم به سرکوب ادامه میدهد. رژیم در مسئلهٔ حجاب اجباری نمیخواهد کوتاه بیاید، و برای سرکوب مردم روی حامیان خود حساب باز کرده است. این حامیان گرچه اقلیت اندکی هستند، آمادهاند تا دینشان را به زور ــ با کمک نیروی نظامی و انتظامیِ حکومت ــ بر اکثریت تحمیل کنند. حذف حجاب اجباریْ این گروه را به حاشیه میراند و ثبات نظام را بر هم میزند.
از طرف دیگر، حذف حجاب اجباری یا همان «حجاب اختیاری»، منجر خواهد شد به زنجیرهای از مطالباتِ دیگر برای آزادیخواهی که در نهایت میتواند به سرنگونی رژیم بینجامد. قانون حجاب حتی در میان حامیان نظام هم مخالفان زیادی دارد، ولی از نظر رژیم، اعطای آزادی کار خطرناکی است.
مثل همه نقطهعطفهای دیگر در نظامهای استبدادی، در این مورد هم نتیجهٔ چرخهٔ اجتنابناپذیرِ طغیان و سرکوب را نمیتوان به راحتی پیشبینی کرد. اگر مثل تجارب گذشته باشد، احتمال اینکه رژیم در کوتاهمدت غلبه کند زیاد است، اما اگر اینطور شود، رژیم بعد باید بتواند دهها میلیون مردمِ ناراضی و غضبناک را اداره کند.
معترضانِ شجاع در خیابانهای امروز ایران، برگ تازهای از شجاعت مدنی و کرامت انسانی و شهروندیِ دموکراتیک را بین ایرانیانِ تمام سنین و اقشار نشان دادهاند. حتی اگر رژیم بماند، اعتراضِ مدنیای که این مردم به راه انداختهاند، در سالهای آتیْ رژیم را به دردسر خواهد انداخت.