ادبیات، فلسفه، سیاست

matthew-brodeur-215031-unsplash

باورِ بدون شواهد به لحاظ اخلاقی در هرحالی خطا است

فرانچسکو میا اوریب

آن‌چه بدان باور داریم از اهمیت عملی بسیار بالایی برخوردار است. باور‌های نادرست در باب وقایع اجتماعی یا فیزیکی، سبب عادات نا‌به‌جا در عمل می‌شود. این فرآیند در نهایتِ خود می‌تواند به امری تبدیل شود که زندگانی ما را با خطر مواجه سازد.

احتمالا شما هرگز دربارهٔ ویلیام کینگدون کلیفورد نشنیده‌اید. او در تالار فیلسوفان بزرگ جای نگرفته ، شاید بدین سبب که زندگانی او در سن ۳۳ سالگی تمام شد. اما من نمی‌توانم کس دیگری را نام ببرم که ایده‌هایش تا این حد به دنیای به‌هم‌پیوسته، پیش‌رونده به کمک هوش‌مصنوعی و دیجیتال ما نزدیک باشد. ممکن است این امر عجیب به نظر برسد زیرا ما از یک بریتانیایی دوره ویکتوریان سخن می‌گوییم که مشهورترین اثر فلسفی او مقاله‌ای است مربوط به ۱۵۰ سال پیش. اما واقعیت امروز سرانجام به معنای سخنان کلیفورد پی‌برده است. ادعای او که «باور هر چیز بر پایهٔ شواهد ناکافی در هر مکانی و زمانی و توسط هر کسی خطا است»، زمانی مبالغه آمیز به نظر می‌رسید، ولی حالا نه تنها اغراق نیست بلکه یک واقعیت فنی است.

کلیفورد در اثر خود با عنوان «اخلاقیات باورمندی» (The Ethics of Belief) سه برهان ارائه می‌دهد تا تعهد اخلاقی ما را در باب باورِ مسئولانه اثبات کند. این باور مسئولانه عبارت است از باوری که بر مبنای شواهد کافی و بررسی دقیق شکل گرفته باشد. برهان نخست او با این مشاهدهٔ ساده آغار می‌شود که باور‌های ما افعالِ ما را متاثر می‌کنند. همه با این نظر موافقند که رفتار ما بر پایهٔ آن‌چه ما در باب جهان درست می‌دانیم یا به زبانی دیگر آن‌چه بدان باور داریم، شکل گرفته است.

اگر من باور داشته باشم که دارد باران می‌بارد، چتری با خود همراه خواهم برد. اگر من باور داشته باشم که تاکسی‌ها کارت اعتباری را نمی‌پذیرند، آن‌گاه اطمینان حاصل خواهم نمود که پیش از سوار شدن پول نقد به همراه داشته باشم. و اگر من باور داشته باشم که دزدی خطا است، پیش از خروج از فروشگاه هزینه اجناس را خواهم پرداخت.

بنابراین آن‌چه بدان باور داریم از اهمیت عملی بسیار بالایی برخوردار است. باور‌های نادرست در باب وقایع اجتماعی یا فیزیکی، سبب عادات نا‌به‌جا در عمل می‌شود. این فرآیند در نهایتِ خود می‌تواند به امری تبدیل شود که زندگانی ما را با خطر مواجه سازد. اگر آر کلیِ  خواننده‌، خالصانه به آهنگِ خود «من باور دارم که می‌توانم پرواز کنم» (۱۹۹۶) باور داشت، تضمین می‌کردم که او در حال حاضر در جمع ما نبود.

این ادعای کلیفورد که «باور هر چیز بر پایهٔ شواهد ناکافی در هر مکانی و زمانی و توسط هر کسی خطا است»، زمانی مبالغه آمیز به نظر می‌رسید، ولی حالا نه تنها اغراق نیست بلکه یک واقعیت فنی است.

اما تنها حفظِ خود در اینجا مسئله‌ نیست. به عنوان یک حیوان اجتماعی، پویایی ما افرادی پیرامون ما را نیز متاثر می‌کند و عقاید ناصحیح ممکن است انسان‌های همنوع ما در خطر قرار دهد. همانگونه که کلیفورد اخطار می‌دهد «همهٔ ما به میزانی مکفی از حفظ و حمایت از باورهای خطا و اعمال اشتباه مرگ‌آوری که در پیِ آن‌ها می‌آیند، در رنجیم….». به طور خلاصه، اعمال احساسی و احمقانهٔ برآمده از ساختمان باور‌ها به لحاظ اخلاقی غلط هستند زیرا به عنوان حیوانی اجتماعی، هنگامی که ما به چیزی باور داریم معمولا ریسک‌های بزرگی می‌کنیم.

اعتراض بسیار ساده‌ای که به نخستین برهان وارد می‌شود، بدین قرار است که نخستین برهان تنها زمانی ممکن است درست باشد که باور‌های ما به اعمال تخریب‌گری برای دیگران منتهی شوند. در حالی‌که در درنیای واقعی بسیاری از باور‌های ما برای انسان‌های همنوع ما خطری ندارند. بنابراین، ادعای کلیفورد که باور بدون شواهد کافی در هر شرایطی  خطا است، به نظر کمی بیش از اندازه است.  من گمان می‌کنم که منتقدان او نقدی داشتند – داشتند (تاکید بر ماضی بودن فعل)- اما این نقد دیگر صدق نمی‌کند.

در جهانی که باور‌های فردی را می‌توان در یک لحظه با کمترین هزینه و برای شنوندگانی جهانی به اشتراک گذاشت، هر باوری ظرفیت اثر‌گذاری را، بدان‌گونه که کلیفورد اشاره می‌کرد، دارا است. اگر همچنان باور دارید که این نظر مبالغه آمیز است، کافی است تصور کنید که چگونه باور‌های شکل یافته در غاری در افغانستان به عملی ختم شد که زندگی‌های بسیاری را در نیویورک، پاریس و لندن پایان بخشید. یا در نظر بگیرید به چه میزان حرافی‌های موجود در شبکه‌های اجتماعی شما، در رفتار روزمرهٔ شخص شما اثرگذار شده است. در دهکدهٔ جهانی دیجیتال ما، باور‌های اشتباه شبکهٔ اجتماعی گسترده‌تری را پوشش می‌دهد. بنابراین برهان کلیفورد شاید در هنگام ارائهٔ آن اغراق‌آمیز بوده باشد، اما امروزه دیگر اینگونه نیست.

برهان دوم کلیفورد ارائه شده‌است تا ادعای او را که باورِ بدون شواهد خطا از آن‌رو خطا است که افعالِ پست برآمده از ساختمان باور ما را به زودباوری ساده‌لوح و سبکسر مبدل می‌کند، تایید کند. کلیفورد آن را به زیبایی بیان می‌کند: «هیچ باور واقعی، هرچقدر که بی‌اهمیت و جزئی به نظر آید، حقیقتا بی‌اهمیت نیست؛ این باور ما را آمادهٔ دریافت باور‌های مشابه می‌کند، باور‌های پیشین مشابه را تایید می‌کند و دیگر باور‌ها را ضعیف می‌نماید؛ و به تدریج زنجیری پنهانی بر روی افکار درونی شما می‌نهد که ممکن است روزی به عملی آشکارا بینجامد و نشان خود را بر روی شخصیت شما به جا بگذارد.»

ترجمان اخطار کلیفورد برای عصر به‌هم‌پیوستهٔ ما این است که باور‌های سرسری ما را به طعمه‌ای آسان برای خرده‌فروشان اخبار جعلی، نظریه‌پردازان توطئه و شارلاتان‌ها بدل خواهد نمود. در صورتی که خود را میزبان چنین باورهای اشتباهی کنیم به لحاظ اخلاقی خطا است زیرا همانگونه که دیدیم هزینهٔ چنین خطایی برای جامعه ممکن است بسیار ویرانگر باشد. هوشیاری همراه با شناخت در عصر ما بیش از هر زمانی ارزشمند است زیرا نیاز به غربال اطلاعات متناقض به طور فزاینده‌ای افزایش یافته است. همچنین خطر تبدیل شدن به یک وسیلهٔ باورکننده تنها چند‌گامی از گوشی‌های همراه ما فاصله دارد.

اگر هرگز زمانی بوده باشد که در آن تفکر انتقادی یک ضرورت اخلاقی، و زودباوری یک خطای نابخشودنی بوده باشد، آن زمان عصر حاضر است.

برهان سوم و نهایی کلیفورد، به این امر می‌پردازد که باور بدون شواهد خطا است زیرا در توانایی ما برای نشر باورهای‌مان، یک مسئولیت اخلاقی برای آلوده نکردن دانش جمعی قرار دارد. در دوران کلیفورد، باورهای ما از طریق سخنرانی‌ها و نوشته‌ها به گنجینه‌های ارزشمند دانش عمومی تنیده شده بود. به سبب چنین ظرفیتی برای ارتباط، «کلمات ما، جملات ما، هیئت‌ها و فرآیند و حالت تفکر ما» تبدیل می‌شدند به «ویژگی‌های مشترک». واژگون ساختن این «ارثیهٔ خانوادگی»، آن‌گونه که کلیفورد از آن یاد می‌کند، با اضافه نمودنِ باور‌های غلط به لحاظ اخلاقی خطا است؛ زیرا زندگانی هرکسی در نهایت بر این منبع حیاتی و مشترک نهاده شده است.

هرچند آخرین برهان کلیفورد درست است، اما باز هم این ادعا به نظر اغراق می‌آید که هر باور غلطی در ما تخلفی اخلاقی است در برابر دانش عمومی. ولی واقعیت، دوباره با کلیفورد همسو است و کلمات او پیامبرگونه به گوش می‌رسند. امرزه، ما مخزنی جهانی از باور‌ها داریم که تمامی تهعدات ما در آن با زحمت فراوان در آن گنجانده شده‌اند: این مخزن «داده‌های عظیم» نامیده می‌شود. حتی نیاز نیست که شما یک عضو فعال اینترنت باشید که در توئیتر پست می‌گذارد یا در فیس‌بوک پرحرفی می‌کند: فعالیت‌های ما در دنیای واقع هر روز بیشتر از دیروز ثبت و ضبط می‌شوند و از روی این داده‌ها الگوریتم‌ها به راحتی می‌توانند در باب باورهای ما نتیجه‌گیری کنند، حتی پیش از آن‌که ابراز کنیم.

از سوی دیگر، این دریای بزرگ باور‌های ذخیره‌شده برای تصمیم‌گیری به جای ما و برای ما، توسط الگوریتم‌ها به کار گرفته می‌شوند. این همان مخزن مشترکی است که موتور‌های جست‌و‌جو در هنگام جست‌و‌جوی ما برای پاسخی بر یک سوال و کسب باور‌های جدید، به کار می‌برند. اضافه کردن پاره‌های غلط به ترکیب این دادهٔ عظیم، سبب تشکیل یک خروجی احتملا سمی خواهد شد. 

اگر هرگز زمانی بوده باشد که در آن تفکر انتقادی یک ضرورت اخلاقی، و زودباوری یک خطای نابخشودنی بوده باشد، آن زمان عصر حاضر است.

ــــــــــــــــــــ
منبع: aeon
*فرانچسکو میا اوریب، دانش‌آموخته فلسفه و اقتصاد در دانشگاه لاس اندس در بوگوتاست. او اکنون یک مدیر اجرایی در بنگاه گلدمن ساکس شاخه هنک‌گنک است.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش