زنِ روزهای چهارشنبه
او روزهای چهارشنبه احساس رهایی داشت. لبخند میزد و از هر کاری بیاندازه لذت میبرد. از اینکه میتوانست فقط برای خودش باشد و کارهای مورد علاقهاش را انجام بدهد رضایت داشت…
او روزهای چهارشنبه احساس رهایی داشت. لبخند میزد و از هر کاری بیاندازه لذت میبرد. از اینکه میتوانست فقط برای خودش باشد و کارهای مورد علاقهاش را انجام بدهد رضایت داشت…
مامور کلانتری که با هزار مصیبت و دهها بار تماس تا پشت در خانه آمده بود، زنگ زد و پرسید که شما با ما تماس گرفتید؟ شوهرش آیفون را جواب داد و گفت که خیر حتما اشتباه شده و خب مامور کلانتری هم به همین سادگی رفت…
او دیگر به خانه برنگشت. دقیقا از همان شب که خیلی تصادفی آدرس خانهی آن زن را پیدا کردم و خودم را به آنجا رساندم و ساعتها زیر پنجرهی خانهاش به سایههای آن دو که حرکت میکردند نگاه کردم. بارها شمارهاش…
آذر چشمهایش را باز کرد و اولین چیزی که دید دیوار چرک مُرد و طوسی رنگ اتاق بود. به پهلوی راست چرخید. به پردهی سفید و صورتی اتاق خیره شد و بعد آهسته بلند شد و نشست. پاهایش قوت نداشتند برای همین به سختی…
سر محله، آنجا که محله شروع میشد. کنار قهوهخانه، مغازهی خواربارفروشی بابا بود. از صبح تا شب آنجا کار میکرد و خانهاش هم همانجا پشت مغازه بود. بابا، خانم بود. منتهی وقتی هفت هشت ساله بود…
قبل از اینکه ارباب هرمز بخش بزرگی از زمینهای محلهی باغ توتی را به قطعات کوچکتر تقسیم کند و ریزریز بفروشد همهی آن منطقه توتستان بود. البته آب نداشت برای همین طول کشید تا خانههای آنجا شکل گرفتند…
اولین بار که چو افتاد صاحب زمینهای کوچهی اول غربی پیدا شده است دیگر زهرا ژاپنی زمینگیر شده بود. البته خیلی سال بود که میگفتند چند قواره از خانههای آنجا سند ندارند و قولنامهای هستند و اگر دوندگی کنند…
آن وقتها کسی توی خانهاش حمام نداشت. محله دو تا حمام عمومی داشت که یکی مردانه و دیگری زنانه بود. حمامها را اشرف و قاسم حمامی که زن و شوهر بودند اداره میکردند. همهی خانوادهشان حمامی بودند…
قبل از اینکه بزرگراه محله را چند تکه بکند اینجا حال و هوای دیگری داشت. انگار برای سالها هیچ غریبه و تازه واردی به محله راه پیدا نمیکرد. جمعیت محله تقریبا مشخص بود اکثر مردها بهغیر از کسبه و کسانی که…
حالا هر دو مردهاند. هم پدربزرگ و هم مادربزرگم. اما وقتی زنده بودند روی زندگی با ما خوش بود. مادر ما دختر بزرگتر بود و برای همین از وقتی یادم هست به طور مدام یا ما خانهی آنها بودیم یا آنها در خانه ما بودند.