پائولو کوئیلو، داستاننویس و ترانهسرای برزیلی و پرفروش ترین نویسنده پرتغالیزبان در تاریخ است. مدرسه حقوق را نیمه تمام رها کرد تا به مسافرتی طولانی در جنوب آمریکا، آفریقا و اروپا برود. او در این سفرها، چیزهای زیادی در مورد ماوراء طبیعت آموخت که همان نیز بعدها جان مایه اصلی کتاب هایش شد. کوئیلو بعد از این سفر به برزیل بازگشت و سرگرم ساختن ترانه برای آوازخوانان مشهور برزیلی شد.
در سال ۱۹۸۶، کوئیلو قدم در راهی گذاشت که زندگیاش را زیر و رو کرد. او مسیر ۸۰۰ کیلومتری سانتیاگو د کومپستلا در اسپانیا را پیاده طی کرد. شاهراهی قدیمی که برای قرنها محل عبور زائران بود. یک سال بعد از آن، کوئیلو مشهورترین کتابش را نوشت؛ کیمیاگر.
فروش کتاب در آغاز بسیار آهسته بود، بنابراین ناشر از خیر چاپ مجددش گذشت. کوئیلو ناشر دیگری پیدا کرد که باور بیشتری به نوشتههای کوئیلو داشت و این بار کیمیاگر یکی از پرفروش ترین کتابهای تاریخ شد.
و این هم ده درسی که از پائولو کوئیلو (کیمیاگر) میتوان گرفت:
اول: رد شدن کارتان مهم نیست
پائولو به خودش باور داشت. او باور داشت که شاعر خوبی است و مجلات کوچک، جای خوبی برای چاپ شعرهای او نیست. بنابراین آنها را برای ستون ادبی پرطرفدار “نویسندگان و کتابها” در روزنامه کوریو دا مانها، فرستاد. اما این روزنامه کارهایش را تحویل نگرفت.
مانند هر آدم عادی دیگری، این اتفاق به او برخورد اما توانست دوباره خود را جمع و جور کند و اعتماد به نفسش را بازیابد. کوئیلو در این مرحله نسخه خودش را از شعر مشهور “اگر..” رودیارد کیپلینگ، شاعر و نویسنده انگلیسی نوشت. خودباوری کوئیلو برنده شد و این به خاطر وسواس خاصی بود که از خودش در کار نشان میداد.
دوم: همیشه اقدام کنید
«تنها یک راه برای آموختن است؛ از راه عمل»
می توانید درس بخوانید، مطالعه کنید و گوش بدهید، آنقدر که نفستان برآید، اما تجربه کامل را تنها زمانی به دست میآورید که اقدام کنید و همه چیز را به چالش بکشید. وقتی که نشانه گیری را تمام کردید، باید ماشه را بکشید.
سوم: سودایی رویاهایتان باشید
سودایی که پائولو در سر داشت، این بود که روزی نویسنده مشهوری شود. با آن هم جالب است که میوه این سودا را پس از سالها و زمانی که دیگر پا به سن گذشته بود، برداشت.
دلیلش هم این بود که دایم هنرش را عوض میکرد: از شعر گرفته تا بازیگری، کارگردانی، نوشتن در مورد امور غیبی و اسرارآمیز و ترانهسرایی.
با آنکه او در بعضی از این زمینهها موفقیتهایی هم به دست آورد، اما دایم به خودش یادآوری میکرد که او قرار است یک نویسنده مشهور بشود. همین وسواس بود که امروز از او آدمی را که هست، ساخته.
چهارم: اتفاقهای خوب برای کسانی میافتد که ایستادگی میکنند
در کتاب کیمیاگر، مشهورترین رمان کوئیلو، چوپان جوانی اهل اسپانیا به نام سانتیاگو، رویای پیامبرانه ای دارد که در سرزمینی دور، گنجینه ای در انتظار اوست. پس از آنکه یک کولی به او میگوید که آن گنجینه در زیر اهرام جیزه و مصر نهفته است، سانتیاگو سفری طولانی و سخت را در آفریقا آغاز میکند. موانعی که در صحرا با آنها روبرو میشود- به سختی میتواند غذا و سرپناهی فراهم کند، در مسیرهایی با نظامیان همراه میشود و حتا عاشق میشود- او را نسبت به درستی راهی که آمده دچار تردید میکند.
اما در برابر هر مشکلی که او را از ادامه راه ناامید میکند، نشانه ای سر راهش میآید که به او یادآوری میکند تا باور و ایمانش را زنده نگهدارد. در همان اوایل سفر، پادشاه پیری به سانتیاگو میگوید: “وقتی چیزی را میخواهی، تمام کائنات برای کمک به تو و رسیدنت به آن چیز، دست به دست هم میدهند.”
پنجم: تاوان ضعفهایتان را با قوتهایتان بپردازید
پائولو از نظر فیزیکی ضعیف بود. آنگونه که در زندگی نامه اش آمده، “او بسیار لاغر، ضعیف و کوتاه بود.” دوستان و اطرافیانش او را “پله” صدا میزدند، به معنای پوست. این اسم برای دست انداختن و مسخره کردن به کار میرفت.
با ضعف فیزیکی ای که داشت، برای پائولو بسیار دشوار بود که احترام و توجه دوستان و هم ردههای خود را جلب کند. با آن هم او موفق به این کار شد؛ او چیزهایی میدانست که هیچ کس دیگر از دور و بری هایش نمی دانست و داستانهایی میخواند که هیچ یک از دیگران نخوانده بودند. این یکی از راههایی بود که میتوانست توجه و احترام دیگران را به خود جلب کند.
ششم: گذشته شما آینده را نمیسازد
پائولو در درس ناموفق بود، در هنگام رانندگی نزدیک بود پسری را بکشد، به خاطر مشکلات روزافزون، ناگزیر شد در کلینک روانی بستری شود، مواد مخدر مصرف میکرد، زمانی یک تشکیلات مخفی او را ربود و مدتی هم به شیطان پرستی رو آورد.
مشکل بیشتر ماها این است که بر چیزهایی تمرکز میکنیم که نمی توانیم تغییرشان بدهیم. درست است که گذشته ما میتواند بر آینده ما تاثیر بگذارد اما ما نمی خواهیم اجازه بدهیم که این تاثیر آنقدر گسترده باشد که اختیار همه چیز را در دست بگیرد.
هفتم: به قلب تان گوش کنید
«به قلب خود بگو که ترس از مشقت و رنج، بدتر از خود رنج است. و اینکه هیچ قلبی تا به حال به خاطر رفتن به جستجوی رویاهایش گرفتار رنج نشده است، چرا که هر ثانیه از این جستجو، لحظه رویارویی با خدا و لایتناهی است.» – کیمیاگر
هشتم: موفقیتهای شما اثری پایدار و نفوذ کننده دارد
«کاری که کیمیاگران میکنند، این است؛ آنها به ما نشان میدهند که وقتی تقلا میکنیم تا بهتر از آنچه که هستیم، بشویم، تمام آنچه در اطراف ما هست نیز بهتر میشود.»
بالندگی، تغییر و تکامل، در تار و پود واقعیت بافته شده است. نسخه بهتری از خود شدن، اثری ماندگار و مواج تولید میکند که تمام آنچه در اطراف ما هست از این موج بهره میبرند: سبک زندگی، خانواده، دوستان، جامعه
نهم: از متفاوت بودن نترسید
«تو یک آدم متفاوت هستی، اما آدمی که میخواهد مانند دیگران باشد. و این به نظر من، یک بیماری جدی است. خدا تو را متفاوت آفریده. چرا با این رفتارت خداوند را ناامید میکنی؟» – ورونیکا تصمیم میگیرد که بمیرد
دهم: مجبور نیستید کارمند کسی یا جایی باشید
با وجود تمام چیزهایی که تا بحال شنیدهاید، کارمند بودن به شما امنیت نمیدهد؛ در اینکه همیشه آماده و در دسترس باشید. پول و لذت بیشتری در دنیا وجود دارد، البته اگر بتوانید اندکی بلاتکلیفی را تحمل کنید. (مراقب باشید! خیلی از مردم تهی دستی و بیچارگی را به بلاتکلیفی ترجیح میدهند اما شما نیازی نیست که مانند آنها باشید). مشغول بودن به کاری که واقعا عاشقش هستید، بهترین هدیه ای است که تا حالا به خود دادهاید.