fish

ماهی سیاه، مرغ دریایی و شازده‌کوچولو: درس‌های قصه‌های کودکانه برای بزرگسالان

هدی قاسمی

قهرمان‌های هر سه داستان می‌خواهند محدودیت‌ها را بشکنند، از سفر استقبال می‌کنند، پرشهامت و سرزنده‌اند، دنیا را فراتر از دریچه عادت می‌بینند و باورهای عامیانه و کهنه را به سخره می‌گیرند.

ریچارد باخ، نویسنده کتاب «جاناتان، مرغ دریایی» – که در ایران با عنوان «پرنده‌ای به نام آذرباد نیز منتشر و شناخته شده است – و آنتوان دو سنت اگزوپری، نویسنده کتاب «شازده کوچولو» ، هر دو خلبان بودند و پر از شوق پرواز. اما صمد بهرنگی، نویسنده کتاب «ماهی سیاه کوچولو» ، یک معلم بود، پر از شوق زلال آب. هرسه آن‌ها ترجیح دادند به زبان نوجوانان، مفاهیمی عمیق را برای بزرگسالان بازگو کنند و هر سه دغدغه‌هایشان را در قالب شخصیت‌های غیرانسانی، به نمایش گذاشتند.

 وجه اشتراک قهرمان‌های داستان‌های هر سه نویسنده در این است که می‌خواهند محدودیت‌ها را بشکنند، از سفر استقبال می‌کنند، پرشهامت و سرزنده‌اند، دنیا را فراتر از دریچه عادت می‌بینند، قدم در راه می‌نهند و باورهای عامیانه و کهنه را به سخره می‌گیرند. رویکرد هر سه کتاب، پرسشگری، رشد و اشتیاق است و قهرمانان داستان، با همین سه ابزار، فرصتی برای دیگرگونه زیستن، فراهم می‌آورند و حتی مخاطب را نیز در درستی افکار و سبک زندگی کنونی‌اش به تردید دچار می‌سازند.

هر سه کتاب، در پوشش ادبیات داستانی کودک و نوجوان، از حقیقت‌جویی و شکستن چارچوب‌های عرفی، برای رهیابی به بی‌نهایت، سخن به میان می‌آورند و ماندن در وضعیت امن اما خالی از معنا را پوچی می‌دانند.

در کتاب «شازده کوچولو» قهرمان با الهام از عشقی نمادین (گل سرخ)، سفر در هزارتوی فضا را برمی‌گزیند و در هر بار توقف، به رفتارهایی برخورد می‌کند که از شدت پیچیدگی، وی را متحیر می‌سازند. او لبریز از سوال است و هرجا قدم می‌نهد، پیرامونش را نیز به رعشه‌های سوال، دچار می‌سازد.

همین وجه بی‌تکلف اوست که در تمام داستان دلبری می‌کند و حتی سرانجام زمانی که مار، برای گزیدنش پیشقدم می‌شود، او را نیز می‌پذیرد. شهامت و تسلیم بودن در عین سرسختی، از ویژگی‌های بارز اوست. برای او پیچیدگی ذهن آدم‌ها، عجیب و دیدنِ اعماق وجودشان، مهم است. مهم‌ترین دستاورد او از سفر، یافتن دوست و بازگشت به عشق درونی خویشتن است.

در کتاب «شازده کوچولو» به نسبت دو کتاب دیگر، بیشتر از زبان نمادها استفاده شده است. مسؤولیت پذیری، دیکتاتورمآبی، حرص و طمع، یکنواختی، جهل، خودپسندی، غم، ناکامی، کاسبکاری، بیهودگی، دانش‌اندوزی، خودبرتربینی، تنهایی، عشق و مرگ، مفاهیم بلندی هستند که در جملاتی کوتاه و نمادین، به تجلی واژه درآمده‌اند.

یکی از جالب‌ترین گفتگوهای این کتاب، گفتگوی گل صحرایی با شازده کوچولو است:

شازده کوچولو پرسید: آدما کجان؟

گل روزی روزگاری عبور کاروانی را دیده بود،

این بود که گفت: آدم‌ها؟ گمان کنم ازشان شش هفت تایی باشد !سال‌ها پیش دیدمشان !باد این ور و آن ور می‌بردشان… نه این که ریشه ندارند!؟ این بی‌ریشگی هم حسابی اسباب دردسرشان شده .

«شهزاده‌گگ» ترجمه جدیدی از داستان مشهور دوسنت اگزوپری است که اخیرا با ترچمه اکبر بریالی، مترجم افغان ساکن آلمان به فارسی رایج در افغانستان ترجمه شده است. این کتاب را نشر نبشت منتشر کرده است. (برای جزییات بیشتر روی تصویر کلیک کنید)

در کتاب «جاناتان، مرغ دریایی»، جاناتان (آذرباد)، در پی رسیدن به نهایت استعداد و توانایی پرواز است. او می‌خواهد از تمام ظرفیت‌های خود برای آن نوع زندگی که خو را لایق آن می‌داند، استفاده کند و بیاموزد. برای جاناتان، فرصت پرواز در ارتفاع و سرعتی بالاتر از معمول، به معنای رهایی از بیهودگی است. او به دنبال غلبه بر طبیعت و یافتن افق‌های تازه است. زندگی برای او نیز به مانند دو قهرمان دیگر، یک ماجراجویی همیشگی است. او از خانواده طرد می‌شود و خانواده واقعی خود را در سپهری دیگر می‌یابد.

در این کتاب، مفاهیمی عرفانی مثل طی طریق، لازمانی و لامکانی، درون‌نگری و درک حقیقت، مورد توجه قرار گرفته است. جاناتان (آذرباد) در نهایت و پس از همت و اشتیاق بسیار، به یک معلم معنوی بدل می‌شود و خیل زیادی از مشتاقان را برای پرواز در سپهرهای بالاتر راهنمایی می‌کند. تمام کتاب، بازگوکننده این بیت جناب مولانا جلال الدین بلخی است:

ای برادر! تو همه اندیشه‌ای

مابقی خود، استخوان و ریشه‌ای

این جمله از کتاب «جاناتان، مرغ دریایی» تامل برانگیز است: «وقتی کسی هدفی غیر از آنکه همه دارند، دنبال کند، یا می‌گویند خداست و یا شیطان!»

اما بین این سه کتاب، که هر سه از شهرت برخوردارند، «ماهی سیاه کوچولو» مهجورتر مانده و به قدر لیاقتش بها داده نشده و مورد استقبال قرار نگرفته است و این عدم استقبال، نه به خاطر کم مایه‌تر بودن کتاب، نسبت به دو کتاب قبلی که بلکه بیشتر شاید به خاطر بازی‌های سیاسی ایران‌ستیزانه در سطح جهانی باشد که پس از حدود پنجاه سال از منتشر شدن این کتاب، همچنان شاهد آن هستیم. اما این از ارزش کتاب، چیزی نمی‌کاهد. مفاهیم عمیق و لحن بسیار ساده کتاب، به باور من، بین این هر سه کتاب، به گونه‌ای دیگر می‌درخشد و از نگاهی ژرف‌تر خبر می‌دهد.

صمد بهرنگی، نویسنده کتاب «ماهی سیاه کوچولو» ، یک معلم بود.

در این کتاب می‌خوانیم:

یکی از ماهی ریزه‌ها گفت: «آره! اما هنوز ترسمان نریخته.»

یکی دیگر گفت: «فکر مرغ سقا راحتمان نمی‌گذارد.»

ماهی سیاه گفت: «شما زیادی فکر می‌کنید. همه‌اش که نمی‌شود فکر کرد. راه بیفتیم، به کلی ترسمان می‌ریزد.»

گفتگوهای بالا، نماد شهامتِ گام نهادن در راهی ناشناخته و لبریز از خطر است. این وجه به صورتی پررنگ در کتاب«ماهی سیاه کوچولو»، و کمی کمرنگ‌تر در کتاب «جاناتان، مرغ دریایی» دیده می‌شود. سفر شازده کوچولو انتزاعی‌تر از آن است که بتواند عمق خطر را به خوبی این دو کتاب نمایش دهد. همچنین، علاوه بر عصیانی که در دو کتاب دیگر هم شاهد آن هستیم، علاوه بر فهمیده نشدنِ سوزناکی که در کتاب «جاناتان، مرغ دریایی» می‌بینیم، علاوه بر خطر کردن و جستجوگری که در دو کتاب دیگر هم هست، در «ماهی سیاه کوچولو» میل به وحدت و ایثار در راه حقیقت را هم مشاهده می‌کنیم.

ماهی سیاه کوچولو، نه تنها یک آغازگر، رهبر و اندیشمند است، بلکه با وجود جثه کوچکش، از روحی قوی و نیرومند برخوردار است و فرمانده‌ای توانمند و مخلص نیز هست. ماهی سیاه کوچولو شبیه هدهد منطق الطیر عطار است. موثر بودن، بزرگ‌ترین دلیل زندگی او و رهبر بودن، در سرشت اوست! او نه تنها به خود و رشد خود می‌اندیشد بلکه رشد جمع، حتی به قیمت از دست دادن جان خویش را نیز ارزشمند می‌داند. او مرگ اندیش اما زندگی طلب است. برای او مرگ و زندگی دو نقطه جدا از هم نیست بلکه هر یک در دل دیگری پنهان است و هر لحظه می‌تواند شکوفا شود. ماهی سیاه کوچولو، داناست و پس از طی مسیر آگاهی خویش، دلواپس ناآگاهی جماعتی است که از ترس منافعشان، جسارت همبستگی و همدلی ندارند. آن‌ها درگیر خودخواهی‌های کوچک خویشند.

در جایی دیگر از کتاب، می‌خوانیم:

مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید، اما من می‌توانم زندگی کنم. نباید به پیشواز مرگ بروم، البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم – که می‌شوم – مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.

و غریب‌ترین موردی که در نویسندگان این سه کتاب دیدم، سرنوشتشان بود که به شکل سرنوشت قهرمانان کتابشان رقم خورد!! گویا به دست خویش، قلم بر تقدیر خویش می‌کشیدند و می‌نوشتند و نمی‌دانستند. آنتوان دو سنت اگزوپری، شبیه شازده کوچولو، در آسمان گم شد و ریچارد باخ، مانند جاناتان، خطرها کرد و جان سالم به در برد و صمد بهرنگی، همان ماهی سیاه کوچولو بود که در آب‌های خروشان ارس، به دریای بی‌نهایت پیوست.

او رنگ سیاه را برای خود برگزید، که نشان از عمق درونی وی و اشتیاقش به مستور ماندن داشت (رنگی برازنده آن‌ها که ذاتا رهبر و چارچوب شکنند) و رنگ سرخ را به چارچوب شکن بعدی بخشید، که داستان وی را در سکوت می‌شنید.

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر