نوشتن از توافق صلحی که بین طالبان و آمریکا امضا شد آسان نیست. من خاطرۀ ناخوشایندی از طالبان دارم. وقتی به توافقی با طالبان فکر میکنم، تصویری غمبار از کشورم مرا آشفته میکند: تصویری از زنان برقعپوش، زنان خاموش، و زنان رنجآلود.
ولی قدرتی، شاید نیرویی مقدس، مرا وادار به نوشتن و گفتنِ اندیشههایم میکند. در کافهای دنج در اسکاتلند نشستهام، ولی فکر و احساسم پیش دوستان و خانوادهام در کابل است، و به این فکر میکنم که اگر روزی طالبان برگردد، زندگی چگونه خواهد بود.
من کنجکاو بودم بیشتر از جریاناتِ روز باخبر باشم، برای همین با دوستانی در کابل حرف زدم. گویا همه سردرگم و نگرانند. هیچکس نمیداند گام بعدی چیست و در مذاکرات بینالافغانی چه خواهد گذشت. من وکیلم و نگران آزادی مدنی، پس این توافق را دقیق بررسی کردم، چون مشتاق بودم بدانم بر سر چه چیزهای توافق کردهاند. تکرار کلمۀ «اسلام» و صفتِ «اسلامی،» و اصرار فراون بر آنها در این توافق،ِ بازتاب دورهایست که ملّاهای افراطی دوآتشۀ طالبان بر سر قدرت بودند.
تفسیرِ طالبان از اسلام، خصوصا وقتی پای حقوق زنان در میان باشد، تنگنظرانه و متعصب و فریبکارانه است.
چند روز پیش در دانشگاه خودم، نسخۀ طالبانیِ اسلام سیاسی را در کلاس ارائه میکردم: داشتم ابتداییترین قوانین حاکم بر زنان را در دورۀ حکومت طالبان توضیح میدادم. در حکومت طالبان، زنان مجبور بودند خود را در انظار با برقع کاملا بپوشانند، اجازۀ پوشیدن پاشنهبلند نداشتند، و اجازه نداشتند در انظار بلند حرف بزنند. در حکومت طالبان، زنان اجازه نداشتند بدون همراهی مردِ همخونِ خود از خانه بیرون بروند.
همکلاسیهایم که بیشترشان اصالت اروپایی داشتند، با شنیدن حرفهایم دربارۀ رفتار و نگرش طالبان نسبت به زنان، شوکه شده بودند.
حتی امروز وقتی از طالبان و بازگشتشان به پایتخت کابل میشنوم، نجواهای عمیق و نگرانِ زنان در دورۀ حکومت طالبان، ذهن و افکارم را مشغول میکند. موضعِ طالبان دربارۀ حقوق زنان، کاملا روشن است؛ آنها حقوق زنان را مطابق اصول اسلام قبول دارند ــ که البته تفسیری تنگنظرانه از اسلام است. آنها در زمان حکومتشان، محدودیتهایی وحشیانه را به زنان تحمیل کردند. آنها تندیسهای بودا در بامیان را، که میراث فرهنگی تمدن باستانی پیش از اسلام بود، منفجر کردند. آنها مدارس دخترانه را تعطیل کردند. آنها تلویزیون و موسیقی را حرام کردند، و زنان را در دادگاههای پوشالی سنگسار کردند.
من بهعنوان زنی افغان که در تبعید متولد شده، و در زمان جنگ بزرگ شده و درس خوانده، از تفسیری که طالبان از اسلام دارد میترسم؛ چون تفسیر آنها از اسلام، خصوصا وقتی پای حقوق زنان در میان باشد، تنگنظرانه و متعصب و فریبکارانه است. بهنظر من، مهم نیست رسانههای جمعی چگونه طالبان را به تصویر میکشند؛ ایدئولوژی طالبان مجموعهای از نگرشهای استبدادیست: ملغمهای از افراطگرایی اسلامی و آیینهای قبیلهای.
مهم نیست رسانههای جمعی چگونه طالبان را به تصویر میکشند؛ ایدئولوژی طالبان مجموعهای از نگرشهای استبدادیست: ملغمهای از افراطگرایی اسلامی و آیینهای قبیلهای.
من انتظار داشتم پیش از امضای توافق، خطوط سرخی درمورد حقوق فردی اِعمال شود. جامعۀ بینالمللی باید تضمیناتی را مقرر میکرد تا مطمئن شود ما درحال عقبگرد به دهۀ ۱۹۹۰ نیستیم. آینده مبهم است، ولی سخنِ من با اعضای طالبان و حامیان طالبان این است که در ۲۰ سال گذشته نسلی جدید ظهور کرده است. وقتی شما در روستاها مشغول جنگ و کشتار بیگناهان بودید، ما مدرسه میرفتیم، کار میکردیم تا دولتمان را تقویت کنیم، و به آیندهای بهتر برای این کشور کمک میکردیم.
مهم نیست مذاکرهگرانِ صلح که پای میز مذاکره مینشینند، چه میخواهند بکنند، ما زنان افغان مثل دو دهۀ گذشته، برای حفظ آزادیای که بهسختی بهدستش آوردهایم خواهیم جنگید. ما به تحصیلِ آموزش و آموزشِ نسل بعد ادامه خواهیم داد. ما برای افغانستانی شکوفا و پیشرو تلاش خواهیم کرد.
فرشته عباسی، وکیل، دانشآموخته حقوق (فوق لیسانس) دانشگاه آبردین اسکاتلند است.