اقتصاددانان، آمارشناسان و کارشناسان خوب میدانند چهطور همهچیز را محاسبه کنند: نرخ بیکاری، مرگومیر، اندازهٔ اقتصاد کشورها؛ حتی تعداد درختان صحرای آفریقا را شمردهاند. ولی عجیب آنکه دربارهٔ یکی از مهمترین پدیدههای دنیا، یعنی احساس مردم، تقریبا هیچ آماری وجود ندارد. این در حالیست که طی دههٔ گذشته احساسِ بدبختی در سطح دنیا افزایش داشته است ــ روندی ناخوشایند که رهبران جهان عمدتا از آن غافل بودهاند.
***
موسسهٔ تحلیلیِ گالوپ از سال ۲۰۰۶ شروع کرد به بررسی فلاکت یا بدبختی در دنیا. و معلوم شد که عواطفِ منفی ــ یعنی مجموعِ استرس، غم، خشم، نگرانی و درد جسمی ــ در سال گذشته به بالاترین میزانِ ثبتشده رسید. البته جای تعجب نیست. عواملی مثل جنگِ بزرگِ اخیر در اروپا (افزون بر دیگر جنگهای جاری)، تورم، و همهگیری کرونا به دنیا فشار آورده است. ولی افزایش جهانی بدبختی در واقع مدتها قبلتر یعنی از یک دهه پیش شروع شده بود.
موسسهٔ گالوپ هر ساله از ۱۵۰هزار نفر در ۱۴۰ کشور جهان آمار میگیرد و عواطف و هیجاناتشان را تحلیل میکند. و جالب است که مردم درد و رنجشان را چهقدر راحت بیان میکنند.
چیزهای زیادی میتواند علتِ پژمردگیِ مردم باشد، ولی بنا به تحقیقات گالوپ، افزایش جهانی بدبختیْ پنج علت اصلی دارد: فقر، منازعات، گرسنگی، تنهایی، و کمبود شغل مناسب.
۱۷درصدِ مردم دنیا نمیتوانند با درآمدِ فعلیشان زندگیِ راحتی داشته باشند ــ که این یکی از بالاترین رکوردهاست. منازعاتِ داخلی وضع را بدتر میکند: ۲میلیارد نفر از مردم دنیا محلِ زندگیِ خودشان را دوست ندارند.
دو میلیارد نفر از مردم دنیا محلِ زندگیِ خودشان را دوست ندارند.
نقشِ فقر در افزایش رنجِ مردم بر کسی پوشیده نیست. و رشدِ گرسنگی در دنیا هم اوضاع را بدتر کرده است. سال ۲۰۱۴ تقریبا ۲۳درصدِ مردمِ دنیا دچار کمبودهای غذایی بودند. ولی حالا این رقم به بیش از ۳۰درصد رسیده است.
بحران دیگر، معضلِ تنهایی است. که همهگیری کرونا آن را بدتر کرد. صرفِ داشتنِ دوستان به معنای داشتنِ دوستانِ خوب نیست. یکپنجمِ بزرگسالانْ کسی را ندارند که به او تکیه کنند. ضمنا تنهایی بهنوعی کشنده هم هست. چون میتواند باعث افزایش فشار خون و کاهش عمر شود. بنا به یک تحقیق، تاثیرِ منفیِ تنهایی روی بدنِ انسانْ معادل مصرف یک پاکت سیگار در روز است.
مشقتِ کارِ روزانه هم مایهٔ بدبختی است. اگر کسی درآمدِ منظم داشته باشد ولی از کارش رنج بکشد، در مقایسه با کسی که بیکار است، به هیجاناتِ منفیِ بیشتری مثل خشم و استرس و درد جسمی مبتلا میشود. حدود ۱۹درصدِ کارگران در دنیا مشاغلِ عذابآور دارند. ولی حتی در میان کسانی که از کارشان لذت میبرند هم احساس بدبختی رو به فراز است. از سال ۲۰۰۹ میزان استرس و نگرانی در بین کارگران دنیا مدام افزایش داشته است.
یکی از موضوعاتِ مورد بررسیِ موسسهٔ گالوپ، بدترین و بهترین زندگیِ ممکن از نظر مردم است؛ که با مقیاسِ یک تا ده سنجیده میشود. پانزده سال پیش، یعنی قبل از رواجِ شبکههای اجتماعی، ۳٫۴درصدِ مردم دنیا به زندگیشان نمرهٔ ۱۰ دادند (یعنی بهترین زندگی ممکن) و فقط ۱٫۶درصد به زندگیشان نمرهٔ صفر دادند (یعنی بدترین زندگی ممکن). حالا تعداد افرادی که بهترین زندگیِ ممکن را دارند بیش از دوبرابر شده است (۷٫۴درصد)، ولی تعداد افرادی که بدترین زندگیِ ممکن را دارند بیش از چهار برابر شده است (۷٫۶درصد).
این نابرابری، بینِ گروهِ بالادست و گروهِ پاییندست بیشتر مشهود است. در سال ۲۰۰۶، یکپنجمِ جمعیتْ متوسطِ نمرهٔ زندگیشان ۸٫۳ بود، و یکپنجمِ جمعیتْ نمرهٔ زندگیشان ۲٫۵ بود. حالا به آمار سال ۲۰۲۱ نگاه کنیم: همان گروهِ بالادستْ نمرهٔ زندگیشان ۸٫۹ شده، و گروهِ پاییندستْ نمرهٔ زندگیشان ۱٫۲ شده است. یعنی شکاف بین نمرهٔ بهترین زندگی و بدترین زندگی، ۷٫۷ است، که بالاترین اختلاف در تاریخچهٔ سوابق گالوپ است.
***
به نظر من، این نابرابریِ رفاه به اندازهٔ نابرابریِ درآمد مهم است. چون نشانهایست از شکاف روزافزون در عواطف و احساساتِ جوامع. در واقع یکپنجمِ مردم دنیا بهترین زندگی ممکن را دارند، و یکپنجمِ مردم دنیا بدترین زندگی ممکن را دارند.
یکپنجمِ مردم دنیا بهترین زندگی ممکن را دارند، و یکپنجمِ مردم دنیا بدترین زندگی ممکن را دارند.
توجه به شبکههای اجتماعی تا حدی این موضوع را برای ما روشن میکند. میلیاردها کاربرِ اینترنت در محیطهای آنلاین با این واقعیت مواجه میشوند که بدبختیْ به همه تعلق ندارد. مقایسهٔ خود با دیگرانْ شادی را زائل میکند، و از این جهتْ شبکههای اجتماعی خیلی قوی عمل میکنند. ولی اینترنت تنها یکی از عوامل دخیل در رشد بدبختی در دنیاست. چون یکپنجمِ محرومانِ جهان در جاهایی زندگی میکنند که دسترسیِ چندانی به شبکههای اجتماعی وجود ندارد.
***
هیجاناتِ ما بر تصمیمات و رفتار و معرفت ما تاثیر میگذارد ــ گاهی تاثیر خوب و گاهی بد. جورج وارد دانشمند علوم رفتاری در اِمآیتی (انستیتو تکنولوژی ماساچوست)، میگوید بر پایهٔ دههها تحقیق فقط با نگاه به خلق و خوی مردم میتواند رشد پوپولیسم را پیشبینی کند.
اینکه چرا مسئلهٔ بدبختیْ چندان مورد توجه قرار نگرفته، دلایل متعددی دارد. سنجشِ بدبختی لزوما کارِ سختی نیست ولی پرهزینه است. مثلا موسسهٔ گالوپ در بیشتر کشورها مصاحبهٔ مستقیم انجام میدهد، که این نیازمندِ استخدام و تعلیم افراد برای انجام مصاحبهها و پرداختِ هزینهٔ سفرِ آنهاست. ضمنا در برخی کشورها هیچگونه آمار و دادههای اقتصادی و اجتماعی در دست نیست. همینطور ممکن است بسیاری از رهبران سیاسیْ احساسات مردم را جدی نگیرند و نخواهند برای تحلیلِ فلاکت در کشورشان هزینهٔ چندانی بکنند. برخی هم شاید فکر میکنند که از طریقِ نظرسنجی نمیشود احساسات را ارزیابی کرد.
بههرحال نمیتوان وانمود کرد که این مسئله مربوط به دو سالِ گذشته است و پایانِ همهگیری کرونا آن را حل خواهد کرد. اگر سیاستگذاران بخواهند فلاکتِ جهانی را مهار کنند، باید به شکلی نظاممند میزانِ رضایتِ ملی را ارزیابی کنند ــ همانطور که تولید ناخالص ملی، نرخِ مرگومیر و بیکاری را حساب میکنند. استفاده از تجربهٔ کشورهایی که این کار را میکنند هم میتواند کمککننده باشد. در نهایت، بیخبری از بدبختیِ مردم هیچ فضیلتی ندارد.