ادبیات، فلسفه، سیاست

tom-cruise

درس‌های «تاپ گان» برای هالیوود

ربکا روبین | ورایتی

نمی‌توان هر فیلم قدیمی‌ای را به امید فروش نجومی دوباره بازتولید کرد. این تاکتیکِ قدیمی فقط وقتی جواب می‌دهد که استودیوی سینمایی و تیم فیلم‌ساز بتوانند واقعا دنباله‌ای را خلق کنند که خودش قدرت بقا داشته باشد…

تام کروز با «تاپ گان: ماوریک» گویی در ماموریت غیرممکن دیگری موفق شده است: کشاندنِ سینماروها به تماشای دنبالهٔ یک فیلمِ ۳۶ساله. فیلم اولِ «تاپ گان» در ۱۹۸۶ ساخته شد. حالا «ماوریک» فراتر از انتظارِ گیشه‌ها رفته و آخر هفته حدود ۱۵۵ میلیون دلار در آمریکای شمالی و حدود ۲۵۰ میلیون دلار در دنیا فروش داشته است. (تولید آن ۱۷۰ میلیون دلار خرج داشت). چه در دوران کرونا و غیر از آن، این میزان فروش چشمگیر است. ضمن آن‌که موفقیت حرفه‌ایِ دیگری برای خود تام کروز محسوب می‌شود. نکتهٔ مهم و جالب این است که این موفقیت‌ها برای فیلمی بوده که در آن خبری از ابرقهرمان نیست، انیمیشن کامپیوتری زیادی ندارد (خودِ تام کروز هواپیماها را خلبانی می‌کند)، شمشیرهای لیزری یا دایناسورهای بدجنس هم در کار نیست.

البته نوستالژی در موفقیت «ماوریک» نقش خیلی مهمی دارد. ولی بازیِ احساسات به تنهایی نمی‌تواند موجب فروشِ نجومی شود. نقدهای مثبت (۹۷ درصد در روتن توماتوز) و تبلیغات شفاهی (رتبهٔ +A در سینماسکور) نقش مهمی در جلبِ تماشاچی‌ها داشته است. در واقع مخاطبان سینمای امروز ‌ــ‌ و نه‌فقط کسانی که فیلم اول را دوست داشتند ‌ــ‌ واقعا از «ماوریک» خوش‌شان آمده است. خیلی‌ها از جمله پیتر دبروژ منتقد سینما معترفند که فکرش را هم نمی‌کردند این‌قدر از «ماوریک» لذت ببرند. او می‌گوید: چیزی که در ماوریک شما را غافلگیر می‌کند این است که تقریبا همهٔ چیزهایی که مخاطبان توقع دارند را چه‌قدر خوب برآورده می‌کند.

مگان کولیگان از رؤسای شرکت آی‌مکس می‌گوید: اهالی هالیوود معمولا اول به فکر پول در آوردن می‌افتند بعد به فکر نوشتن فیلم‌نامه. ولی «تاپ گان: ماریک» جزو این موارد نبوده. این جزو آن دسته فیلم‌هاست که تیمِ سازنده اول می‌خواست کاملا مطمئن شود که فیلم بزرگی می‌شود بعد برای ساختش چراغ سبز بدهند.

این پیامی برای هالیوود دارد: نمی‌توان هر فیلم قدیمی‌ای را به امید فروش نجومی از آرشیو بیرون کشید و دوباره بازتولیدش کرد. بعد از «ماوریک» شاید وسوسه‌انگیز باشد که دنبالِ فیلم‌های محبوبِ اکشن یا کمدی-رمانتیکِ دهه‌های ۸۰ و ۹۰ رفت و آن‌ها را بازسازی کرد. این تاکتیکِ قدیمی فقط وقتی جواب می‌دهد که استودیوی سینمایی و تیم فیلم‌ساز بتوانند واقعا دنباله‌ای را خلق کنند که خودش قدرت بقا داشته باشد. استفاده از چهره‌های آشنا در فیلم، شاید در شبکه‌های اجتماعی سر و صدا به پا کند، ولی همیشه به فروشِ بالا منتج نمی‌شود.

برای همین بود که تام کروز تقریبا چهار دهه صبر کرد تا دوباره به کابینِ هواپیما برگردد. خودش می‌گوید: تا وقتی داستانِ خاصی برای ساخت فیلم دوم وجود نداشت و تکنولوژی به اندازه‌ای تکامل پیدا نمی‌کرد که بتوانیم تجربهٔ یک خلبان جت را عمیق‌تر نشان دهیم، من حاضر به انجام این کار نبودم.

همین‌طور کریس آرونسون یکی از مقامات کمپانی پارامونت با اشاره به «قدرت روایتگری موثر»، می‌گوید: اگر شما داستان بزرگی داشته باشید و آن را خوب پیاده کنید، مردم برای تماشای آن می‌آیند.

پس هر چند که «ماوریک» از عامل نوستالژی بهره برده، ولی فقط روی شهرتِ محصول حساب باز نکرد، بلکه تلاش کرد آن را به تکامل برساند. و البته که هالیوود همیشه این‌طور عمل نمی‌کند. راحت‌تر آن است که یک داراییِ هنریِ آشنا را سریعا بازسازی کرد و کیفیت را در درجهٔ دومِ اهمیت قرار داد ‌ــ‌ کاری که خیلی از فیلم‌های موروثیِ سال‌های اخیر کرده‌اند. فیلم‌هایی مثل «فرشتگان چارلی» با بازی کریستن استوارت، «مردان سیاه‌پوش: بین‌الملل» با بازی کریس همسورث، «ترمیناتور: سرنوشت تاریک» با بازی لیندا همیلتون، و «شفت» با بازی ساموئل جکسون نتوانستند سینماروها را واقعا متقاعد کنند که برای تماشای‌شان به سینما بروند.

فیلمِ «تل‌ماسه»، نسخهٔ دنیس ویلنو، فروش خوبی داشت، ولی نه به این دلیل که کتاب فرانک هربرت پرطرفدار بود (در واقع، نسخهٔ دیوید لینچ محصول ۱۹۸۴ در گیشه ناموفق بود)، بلکه به این خاطر که نسخهٔ ویلنو توانست با استفاده از جلوه‌های بصریِ خیره‌کننده، مخاطبان را برای تماشای سیارهٔ بیابانیِ آراکیس واقعا جلب کند.

در مورد «ماوریک» باید گفت که این فیلمْ شبحِ فیلم اصلی نیست، بلکه خودش فیلمی مستقل است. و برای همین توانسته بهترین عملکرد را در گیشه برای یک فیلم موروثی کسب کند.

تجزیه و تحلیلِ خریداران بلیت نشان می‌دهد که «ماوریک» رضایتِ طرفدارانِ فیلم اول را هم جلب کرده است. مطابق انتظار، حدود ۵۵ درصدِ این افراد ۳۵ سال به بالا سن دارند ‌ــ‌ همان چیزی که شرکت پارامونت از بازگشت «تاپ گان» انتظار داشت. با وجود این، در دورانی که جمعیتِ مخاطبانِ بزرگسالْ علاقه‌ای به بازگشت به سینما ندارند، کشاندنِ این هواداران به سینماها کار ساده‌ای نبود. آن‌چه «ماوریک» را به یک برندِ فراتر از انتظار تبدیل کرد، تبلیغات موثر شرکت پارامونت برای جلب توجه سینماروهای نسل جوان‌تر بود.

مثلا «ماوریک» از تورهای تبلیغاتیِ میلیونی بهره برده است. از جمله برنامه‌ای در سینماکان در لاس وگاس برای جلب توجهِ سینماداران، به علاوهٔ یک افتتاحیهٔ پر زورق و برق در فستیوال فیلم کن، که با پرواز هواپیماهای جت بر فراز شهر به اوج خود رسید. این جور کارها به مردم نشان می‌داد که پارامونت می‌داند چه متاعی در چنته دارد.

کارشناسانِ این صنعت معتقدند ساختنِ فیلم‌های دوم یا دنباله‌ها و بازسازی‌ها کار دشواری‌ست، چون استودیوها و فیلم‌سازها باید بین ارضای طرفدارانِ قدیمی و جلبِ تازه‌واردانْ تعادل مناسبی ایجاد کنند.

امروز مخاطبانِ سینما کمتر روی نقطهٔ شروع و نقطهٔ پایان داستان تمرکز دارند. مثلا دنبال این نمی‌روند که دورهٔ دیگری از زندگی حرفه‌ای پیت «ماوریک» میچل (با بازی تام کروز) در نیروی دریایی را کاوش کنند. فیلمِ دوم از جایی شروع می‌شود که ماوریک به تاپ گان برمی‌گردد تا گروه تازه‌ای از خلبانانِ مغرور را برای یک ماموریت حیاتی و مرگبار تعلیم دهد. مردم می‌خواهند ببینند فیلمْ امروز چه حرفی برای گفتن دارد ‌ــ‌ شخصیت‌ها، اکشن و تجربه، امروز روی پردهٔ سینما چه‌طور است.

در نهایت، صرف این‌که «تاپ گان: ماوریک» در گیشه موفق بوده، به این معنا نیست که دیگر فیلم‌های محبوب دههٔ ۸۰ مثل «کلوپ صبحانه»، «گونیز» یا «ای.تی» هم باید دوباره کار شوند. بازتولید کارهای قدیمی بدون دلیل واقعا موجه، می‌تواند ریسک بزرگی باشد.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش