ادبیات، فلسفه، سیاست

mw

چگونه «نظم طبیعی» سوءتعبیر شد

افسانهٔ مرد شکارچی

کیمبرلی هملین

در نیم قرن گذشته، «مرد شکارچی» به ایده‌ای برای طبیعی جلوه دادنِ نابرابری‌های موجود بدل شده که با ارائهٔ توضیحی ظاهرا تاریخی و تکاملی برای اجتناب‌ناپذیریِ حاکمیتِ مردان، مطالبهٔ تغییر را پس زده است…

هزاران سال است که روایت کهنهٔ مردان شکارچی و زنانِ گردآورنده، درک ما را از نقش‌های جنسیتی شکل داده است. اما این روایتْ نه تنها جعلیْ بلکه خطرناک هم هست و تحقیقاتِ مدرنْ این مفروضاتِ ریشه‌دار را دربارهٔ مسئلهٔ رشد انسان و نظم طبیعی زیر سوال برده است.

***

آورده‌اند که در دوران پیشاتاریخ، مردان شکار می‌کردند و زنان جمع می‌کردند. از هزاران سال پیش، این روشِ تقسیمِ جنسیتیِ کار، مثلا توضیح می‌دهد که چرا طبیعی‌ست که مردانْ رهبری کنند و زنان پیروی کنند؛ این‌که مردان باید کارهای خطرناک و متهورانه را انجام دهند و زنان کارهای پیش پا افتاده و بی‌ارزش را؛ و به‌خصوص این‌که مردان باید کارِ مزدبگیر بیرون از خانه را انجام دهند و زنان کار بی‌مزد داخل خانه را.

این فرضیهٔ آکادمیک که شکارکردنْ نقشِ محوری در تمدنِ انسانیِ بدوی داشته، منجر به تولد سمپوزیومی به نام مرد شکارچی در ۱۹۶۶ شد که دو انسان‌شناس به اسامی ریچارد لی و اروین دوور آن را سازمان‌دهی کردند؛ دو سال بعد در ۱۹۶۸ آن‌ها کتابی تاثیرگذار به همین نام منتشر کردند. انتشار کتاب مرد شکارچی منجر به ظهور رشتهٔ علمیِ مطالعاتِ شکارچی-گردآوردنده شد و کاریکاتور مرد شکارچی و زن گردآوردنده را در تخیل عمومی جاودانه کرد.

اما چه می‌شود اگر این داستان حقیقت نداشته باشد؟ چه می‌شود اگر زن هم شکارچی بود؟
این دقیقا همان چیزی‌ست که یک پژوهش جدید به آن رسیده است و مبنای به‌اصطلاح طبیعی‌گرایانه برای تقسیم جنسیتی را کلا زیر سوال می‌برد. کارا وال-شفلر پژوهشگر ارشد و همکارانش، در پژوهشی با عنوان افسانهٔ مرد شکارچی، داده‌هایی را ارائه کرده‌اند که نشان می‌دهد زنان، از تمام سنین و در تمام بخش‌های دنیا، همیشه وظیفهٔ شکار را به عهده داشته‌اند.

این اولین بار نیست که افسانهٔ مرد شکارچی به‌طور کامل به چالش کشیده شده و معیوب بودنش آشکار می‌شود. در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، فمنیست‌ها واکنشی سریع و چندجانبه به این افسانه نشان دادند که بسیاری از انسان‌شناسانِ زن را تشویق کرد تا وارد این حوزه شوند. دانشجویانِ زن می‌خواستند بدانند وقتی مردان شکار می‌کردند، زنان مشغول چه کاری بودند؟ این زنان می‌گفتند که شکار فقط بخش کوچکی از کالریِ خوارکی را تامین می‌کرد، در حالی که گردآوری واقعا کاری بود که جوامع را حفظ می‌کرد.

در زمانی که سوگیریِ مردانه در پژوهش‌های انسان‌شناسی غالب بود، این مقالاتِ منتقدِ ایدهٔ مرد شکارچی، به جای آن‌که در ژورنال‌های معتبر علی و انسان‌شناسی منتشر شود، معمولا در ژورنال‌های جدیدِ فمنیست (مثل ژورنال ساینز) منتشر می‌شد که به اعتبارزدایی از ایدهٔ مرد شکارچی در جریانِ اصلیِ انسان‌شناسی یا در کل فرهنگ کمکی نمی‌کرد.

با ادامهٔ تحقیقِ انسان‌شناسان دربارهٔ شیوعِ شکار در جمعیتِ مردان و گردآوری در میان زنان، این افسانه هر چه بیشتر در فرهنگ عامه و بخش‌هایی از حوزهٔ دانشگاه ریشه کرد. شاید چون این افسانهٔ جنسیت‌زده با داستان‌های ادیانِ ابراهیمی دربارهٔ برتری آدم همخوانی داشت، خیلی راحت به عنوان یک مدل تبیینی برای روابط جنسیتی مدرن پذیرفته شد.

طی پنجاه سال گذشته، مرد شکارچی به تکیه کلامی برای طبیعی جلوه دادنِ نابرابری‌های موجود بدل شد. و با ارائهٔ یک توضیح ظاهرا تاریخی و تکاملی برای اجتناب‌ناپذیریِ حاکمیتِ مرد و خشونتِ مردانه، به مانعی برای مطالبهٔ تغییر تبدیل شد. وقتی بین ما و اجدادمان رابطه‌ای ساخته می‌شود، رفتارهایی مثل سکس و نقش‌های جنسیتیِ موجود معتبر و موجه می‌شود، چون به عنوان امر ذاتی و طبیعی برای گونهٔ انسان پذیرفته می‌شود. وقتی این ویژگی‌ها، مثلا تقسیم جنسیتی کار، خشونت مردانه، و استاندارد جنسی دوگانه، به عنوان بخشی از طبعیت انسان شناخته می‌شود، استنباطِ عمومی این است که نمی‌توان به راحتی آن را اصلاح کرد یا تغییر داد.

برای بررسی منشأ و اعتبار افسانهٔ مرد شکارچی، کار وال-شفلر و تیم او گزارشات قوم‌نگاری را از سال‌های ۱۸۰۰ به این سو زیر و رو کردند تا آن‌چه را که واقعا در داده‌های خام موجود است کاوش کنند ‌ــ‌ به جای آن‌چه که از قبل یا بر اساس آن‌ها تفسیر و منتشر شده بود. این محققان دریافتند که در ۷۹ درصدِ جوامعِ شکارچی-گردآورنده، در واقع زنان شکارها را انجام می‌دادند و این‌که در برخی موارد بهترین شکارچی‌ها در واقع مادربزرگ‌ها بودند.

تحقیقات ژنتیک (دی.ان.ای) هم نشان داد که برخی از اجساد که با سلاح‌های‌شان دفن شدند، و قبلا تصور می‌شد مرد باشند، در واقع زن بودند. بر اساس یافته‌های متعدد، وال-شفلر و همکارانش خواستار ارزیابی مجدد شواهد باستان‌شناسی، تجدید نظر در شواهد قوم‌نگاری، و به پرسش کشیدن دوگانهٔ شکار/گردآوردی و اسقاطِ روایتِ عمومیِ مرد شکارچی شده‌اند.

پیامدهای پژوهش وال-شفلر می‌تواند برخی از مفروضات رایج دربارهٔ تمایزات به‌اصطلاح طبیعی بین مرد و زن را بی‌اعتبار کند. از جمله این ایده که زنان به‌طور ذاتی مادرانه هستند، و این‌که کار و وقتِ مرد باارزش‌تر از کار و وقت زن است (چون بیرون از خانه است و مزد دریافت می‌کند)، و این‌که زنان باید بیشترِ کارهای خانه را انجام دهند چون به‌طور طبیعی برای این کار سازگار هستند.

همین ایدئولوژی‌ها هستند که نابرابریِ جهانیِ دستمزدهای مرد و زن و نابرابری در سیاست‌های رفاه اجتماعی را تقویت می‌کنند؛ بر اساس یک مفروض تاریخی که مردانْ درآمدِ خانواده را تامین می‌کنند و زنان پول تو جیبی می‌گیرند. همین سیاست‌هاست که برای مردانِ نان‌آور بیمهٔ بیکاری قائل می‌شود ولی برای زنانِ بیکار حداقلِ کمک رفاهی را به امید این‌که آن‌ها به زودی از یک شوهر آویزان شوند که خرج‌شان را بدهد.

افسانه‌های دوقلوی مرد شکارچی/زن گردآورنده کماکان به‌طور صریح و ضمنی برای حمایت از انواع سیاست‌های اجتماعی و هنجارهای فرهنگی استفاده می‌شوند که فشار کار خانه را روی زنان می‌گذارد (خصوصا در زوج‌های ناهمجنس). ایدهٔ زنِ گردآورنده، زن را نقشی مکمل در تولید اقتصادی می‌بیند و او را برای کار خانه و تولید مثل می‌خواهد.

تحقیقات مکرر نشان داده که زنان شاغل در آمریکا، حتی آن‌هایی که زوج‌های برابری‌خواه دارند، تا ۸۰ درصد بیش از شوهران‌شان کار خانه را انجام می‌دهند؛ در اروپا هم تحقیقات نشان می‌دهد که کار خانه را بیشتر زنان انجام می‌دهند.

یکی از پیامدهای تلخ این ایده که اخیرا در تصمیم دیوان عالی آمریکا برای لغو حق سقط جنین قانونیِ زنان مطرح شد، این ایده است که مهم‌ترین نقشِ زنان در جامعه وظیفهٔ مادری است.

خوانندگانِ داروین به بستگانِ ما در قلمروی حیوانات نگاه می‌کردند. در حالی که تکامل‌گرایانِ مرد معمولا روی گونه‌هایی چون گوزن‌های نرِ جنگجو و طاووس‌های نرِ پرزرق و برق متمرکز بودند، تکامل‌گرایانِ زن به ماهی‌های نر نگاه می‌کردند که از بچه‌ها مراقبت می‌کنند و شیرهای ماده که با خشونت از کنام خود دفاع می‌کنند. تکامل‌گرایانِ زنِ پیشگام از جمله آنتوانت براون بلک‌ول، اولین زنی که کتابی در پاسخ به تکامل داروین نوشت، و الیزا برت گمبل، هم به طیف وسیعی از شیوه‌های جنسی و تولیدمثلی در میان حیوانات اشاره کردند که نشان می‌دهد مردسالاری و استانداردِ جنسیِ دوگانه امری طبیعی نیست. تکامل‌گرایان و انسان‌شناسانِ قرن بیستم با کار روی همین ایده‌های اولیه، رشته‌های پژوهشی معتبری برای تحلیل رفتار حیوانات و معنای آن برای زنان و مردانِ مدرن ایجاد کردند.

به‌طور سنتی جامعهٔ علمی متشکل از گردانندگان، داوران، ویراستاران، سازمان‌دهندگان و حامیان مالی که عمدتا هم مرد هستند، اغلب در خدمت مردسالاری بوده است. اما در دوران مدرن، پژوهش علمیْ شواهدی محکم ارائه کرده که طبیعیّتِ فرضیِ برتریِ مردان را زیر سوال می‌برد.

نه خدا زن را از دندهٔ مرد خلق کرد که یار او باشد، و نه مردانِ پیشاتاریخ شکارچی بودند و زنان‌شان گردآورنده و پرستار بچه. با این حال، این افسانه نسل‌هایی از ایده‌ها را دربارهٔ ویژگی‌های طبیعیِ مردان و زنان و توانایی‌های دو جنس تغذیه کرده است. بی‌اعتباریِ فرضیهٔ مرد شکارچی از نظر علمی در دوران اخیر، فرصتی می‌دهد تا افسانه‌هایی که به حفظِ نابرابری کمک می‌کند زیر سوال ببریم و آن‌ها را با یافته‌های دقیق‌تری جایگزین کنیم که بر کرامتِ انسانیِ کامل ما صحه می‌گذارد.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش