65464527454

تک‌گوییِ پادشاهِ سکوت

نارک گیراگُوسیان ‌ــ‌ ترجمه آنی هُوسِپیان

در تبعیدم و هرازگاهی نجواکنان با تو چیز‌هایی می‌گویم؛ و تو این را نمی‌دانی. سرم بر تخت است و پاهایم تکیه بر دیوار و نگاهم را مستقیم به پاهایِ تکیه‌زده‌ام بر دیوار دوخته‌ام. و این‌چنین، با تو شریک می‌شوم…

دربارۀ نویسنده:
نارِک گیراگوسیان زادۀ ۱۹۸۷، ایروان ارمنستان، فارغ‌التحصیل رشتۀ ادبیات کلاسیک از دانشگاه ملی ارمنستان. در شانزده‌سالگی اولین کتابش به‌نام «سمفونیِ زمانه» در ایروان، منتشر می‌شود؛ و «مدیتیشن»، دومین کتابش را هم در ۲۰۱۴، در نشر «ادیت» به چاپ می‌رساند. یک سال بعد، در ۲۰۱۵، جایزۀ «معجزۀ سال» را برای نشر کتاب «مجموعه مقاله‌های جهانی دیگر»، دریافت می‌کند و سال ۲۰۱۷، کتاب «قلب ارمنستان… و دیگر هیچ» به‌عنوان کتاب منتخب سال از سوی نشر فرانکفورت آلمان شناخته شده و بعد از ارمنستان در آلمان تجدید چاپ می‌شود.
کتاب‌ها و مقاله‌هایش تاکنون به روسی، آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و ایتالیایی ترجمه و بارها‌ بازنشر شده است؛ پیش‌تر برای نخستین‌بار دو اثر به‌نام‌های «خودکشی و شبِ زادروز» از نارک گیراگوسیان با ترجمۀ آنی هُوسِپیان در فصل‌نامۀ ادبی «نوشتا»، در ایران منتشر شده است.
گیراگوسیان معتقد است «شعرا و نویسنده‌ها جادوگرهایی متعالی هستند». در نوشته‌هایش می‌توان شیوۀ تفکر منحصر‌به‌فردش را لمس کرد: انجماد زمان و دردی که تک‌تک استخوان‌های وجودش را در برگرفته. نارک به پیچیدگی ولی در عین‌ حال به شفافیت و صداقت در آثارش شهره است.


تک‌گوییِ پادشاهِ سکوت

بسیاری را بر این گمان است، پوسیده کشتی‌ای هستم در خلیجی دورافتاده، خموش و آهنینی و محکوم به مرگ، در تنهایی.

بسیاری را گمان بر این است، خودستاام، متکبر، دوست‌دار زندگانی نیستم، دلبستگی‌ای ندارم و دیگران را می‌رانم از خود.

گناه‌کار می‌شمارندم، به گناهِ خودستایی، نفرت و گوشه‌گیری. واهمه دارم از این افکار غریب.

من آن‌گونه نیستم، خودستا.

فرسوده‌ام در این نبرد بی‌پایان و می‌ستایم سکوت را، همان سکوت اِسفینکس‌وار را.

پنداری باز خواهد شد درِ سپیدی و شمیم خوش وجودت، اتاق کهنه‌شده‌ام را پُر خواهد کرد.

خلوت تنهایی من، مُلک پادشاهی‌ام و زندان بی‌پنجرۀ من است. من پادشاهی‌ای محکوم به سکوت‌ام، در انزوا و بی‌کسی؛ «پادشاهِ سکوت»، چه خوش به‌گوش می‌نشیند.

در تبعیدم و هرازگاهی نجواکنان با تو چیز‌هایی می‌گویم؛ و تو این را نمی‌دانی. سرم بر تخت است و پاهایم تکیه بر دیوار و نگاهم را مستقیم به پاهایِ تکیه‌زده‌ام بر دیوار دوخته‌ام. و این‌چنین، با تو شریک می‌شوم؛ واین‌گونه، نفس عطرآگین تو را می‌بویم؛ و در این میان، به نیم‌رخت، به تو، به تمام چهرۀ رنگ‌باخته‌ات و به چشمان پُر غمت می‌اندیشم.

پس از رفتنت، پرخاشگر شده‌ام؛ پرخاشگری تمام‌عیار. به‌یاد آور، تنهایی‌ام را، انزوایم را، انتظارم‌ را برای شنیدن صدای سا‌یه‌وار گام‌هایت را و چوبۀ اعدامم که آن حضور گران‌قدر تو را می‌جوید.

شیدای من.

من بیمارم، بدون تو بیمارم، به‌مانند ماهِ رنگ‌پریده‌ای بیمارم. که در سنگینیِ برف غرق می‌شوم؛ تو، تب به جان من انداخته‌ای.

شیدای من.

غروبِ سرخ رنج‌هایم از دورن می‌سوزاند من را و دیر‌زمانی است چشم در راه تو دارم. اکنون پنج قرن است. پنچ قرن. پنج قرنِ زردفام و خسته. پنچ قرنِ مشمئزکننده. و من همان پرخاشگرم از رفتنت. همان پادشاهِ تو، «پادشاهِ سکوت». من پرخاشگرم از برایت، همان «پادشاهِ سکوت» و همان تلخکی که به‌چشم تو نیامد و دیوانه‌وار دلتنگ آن سازپیکر توام. داغ. سوزان و آتشین.

برگرد.

التماست می‌کنم بازگرد بر من؛ که این «پادشاهِ سکوت»، به مرگ مبتلا نشود.

تا آن زمان خواهی رسید؟

شیدای من.

دیوانه‌وار دلتنگ شمیم خوشِ وجودتم.

من دیوانه‌‌ای‌ام که از هذیان‌هایِ شفاف جان‌گرفته است.

ای واله و شیدای من، ای عطرِ خوش‌اَلحان من؛ در کنجی دورافتاده در این هستی، درحالی‌که، ندایِ محزون در خلاءِ شب خواب آرام تو را اره‌وار پریشان می‌کند، بوسۀ مرگم را به گوش تو خواهد رسانید.

شیدای من.

من سردم است.

چشم می‌گردانم به‌دنبال ردی طلایی از تو…  و تنها و برای آخرین‌بار، حتی لحظه‌ای، بگذار ببینمت. گرفتار تشنج‌ام. باور دارم که دیوانه خطابم خواهی کرد.

و منم، دیوانۀ محکوم به مرگ.

دیوانه‌ای محکوم به مرگ.

کتابستان

تذکره‌الاولیای معاصر : جلد دوم

مهدی جامی

تذکره‌الاولیای معاصر : جلد اول

مهدی جامی

دوسیه دیورند: گزارش‌ها، توافق‌ها و یادداشت‌ها

اسناد دوسیه دیورند

گلشهر: خاطرات یک آواره

علی احمدی دولت

گلشهر: خاطرات یک زمین‌شناس

علی احمدی دولت