2025-05-25_195001

آمریکا و بحران راست‌کرداری

اسامه ملک

در چرخشی مضحک، حزب دموکرات به نیروی محافظه‌کار واقعی در سیاست آمریکا تبدیل شده است. در مقابل، جمهوری‌خواهانِ ماگا ریشه‌های محافظه‌کاری خود را رها کرده‌اند و به دنبال رادیکال‌سازی حکومت آمریکا هستند…

انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، وارونگی‌ای در سیاست آمریکا را به نمایش گذاشت؛ جایی که دموکرات‌ها به محافظت از ساختارهای قدرت نخبگان پرداختند و جمهوری‌خواهان، به‌ویژه فرقهٔ ماگا (MAGA)، با شعار مخالفت با نهادهای مستقر، به سمت تخریب بنیادی نهادها حرکت کردند. دموکرات‌ها که پیش‌تر مدافع اصلاحات بودند، اکنون نگهبانان وضع موجود در حال سقوط‌اند، در حالی که جمهوری‌خواهان ماگا به رهبری دونالد ترامپ، پوپولیسم اقتدارگرا را در قالب شورش علیه ساختارهای قدرت به پیش می‌برند. این دوگانگی عمیق، دموکراسی آمریکایی را آسیب‌پذیر کرده و آن را میان رکود و هرج‌ومرج گرفتار ساخته است.

***

انتخابات ۲۰۲۴ شکافی عمیق در سیاست آمریکا را عیان کرد. دو حزبی که زمانی در چشم‌اندازهای‌شان برای آینده تفاوت‌های بارزی وجود داشت، اکنون به‌شدت تغییر عوض شده‌اند. دموکرات‌ها که سنتاً مدافع پیشرفت، کار و اصلاح بودند، اکنون به متولیان سیستم‌های تثبیت‌شده بدل شده‌اند.

در مقابل، جمهوری‌خواهان ماگا تبدیل شده‌اند به شورشیان رادیکال که مشتاقند نهادهایی را که زمانی مقدس می‌دانستند، از بین ببرند. هر دو جناح تناقضات عمیقی را نشان می‌دهند که به خلق فضای سیاسی‌ای دامن زده که باعث ناپایداری و ناامیدی در میان مردم آمریکا شده است.

دموکرات‌ها: از مدافعان اصلاح تا نگهبانان نخبه‌سالاری

حزب دموکرات امروز فاصله‌ای فراوان با ائتلاف دوره نیو دیل (New Deal) دارد که زمانی از طبقه کارگر حمایت می‌کرد و به دنبال رفاه اقتصادی فراگیر بود. دموکرات‌ها در تلاش برای حفظ توان انتخاباتی و نفوذ سیاسی، وفاداری‌های خود را بازسازی کرده‌اند و هرچه بیشتر به سوی منافع نخبگان، حمایت شرکت‌ها و مدیریت تکنوکراتیک متمایل شده‌اند. این تغییر در دوران بیل کلینتون و سیاست «راه سوم» ریشه دارد که حزب را از طرفداری از کارگران به سمت سیاست‌های نئولیبرال سوق داد؛ سیاست‌هایی که به نفع نخبگان مالی و شرکت‌ها بود. این جابجایی موفق شد معتدل‌ها را جذب کند، اما هزینه‌ای داشت: دور شدن و بیگانه کردن رأی‌دهندگان طبقه کارگر که زمانی دموکرات‌ها را صدای خود می‌دانستند.

کامالا هریس، نمایندهٔ حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴، نمادی از تهی بودن این تغییر است. با وجود سال‌ها خدمت عمومی، سوابق سیاسی او چندان درخشان نیست و در کارزار ریاست جمهوری ۲۰۲۰ نتوانست حتی درون حزبش جایگاه قابل توجهی کسب کند. وقتی که ضعف ذهنی جو بایدن آشکار شد، نخبگان دموکرات بدون برگزاری فرآیند اولیه انتخاباتی، هریس را به عنوان جایگزین معرفی کردند؛ اقدامی که نشان‌دهندهٔ فاصله حزب از فرآیندهای دموکراتیک و فقدان گفت‌وگوی معنادار با رأی‌دهندگان بود.

در سیاست خارجی نیز دموکرات‌ها به سیاست‌های تهاجمی‌تر گرایش پیدا کرده‌اند و بیشتر به نفع تشکیلات نظامی-صنعتی عمل می‌کنند که پیش‌تر مخالفش بودند. در دورهٔ بایدن، حمایت‌های نظامی پیوسته به متحدان دیرینه آمریکا ادامه یافت، حتی در مواردی که پیامدهای اخلاقی آن به شکل جدی مورد پرسش بود. وضعیت غزه نمونه‌ای بارز از ترک ارزش‌های مترقی حزب است. ده‌ها میلیارد دلار کمک نظامی به اسرائیل جریان یافت که بسیاری آن را به سیاست‌های «نسل‌کشی‌گونه» تعبیر می‌کنند. اظهارات کلیشه‌ای هریس در این باره برای جوانانی که به نقش آمریکا در نقض حقوق بشر بدبین شده‌اند، توخالی به نظر می‌رسید.

در مسائل اجتماعی، دموکرات‌ها همچنان به سیاست‌های هویت‌محور مترقی ادامه می‌دهند؛ حوزه‌ای که در آن احساس امنیت و حقانیت بیشتری دارند. اما این تمرکز، بسیاری از رأی‌دهندگانی که دغدغه مسائل اقتصادی و زندگی روزمره طبقه کارگر را دارند، بیگانه کرده است. دموکرات‌ها نتوانسته‌اند این سیاست‌های اجتماعی را در قالب چشم‌اندازی فراگیر و متحدکننده برای همه آمریکایی‌ها، فراتر از گروه‌های هویتی، به کار بگیرند. در عمل، حزب به حفظ ساختارهای قدرتی که ادعا می‌کند علیه آن‌ها مبارزه می‌کند، پایبند است، و بیشتر به حفظ جایگاه خود در میان نخبگان توجه دارد تا پیشبرد اصلاحات واقعی.

ترامپ و جمهوری‌خواهانِ «ماگا»: رادیکال‌های غیرمحافظه‌کار

در مقابلِ دموکرات‌هایی که به محافظه‌کاری نخبه‌سالار روی آورده‌اند، جمهوری‌خواهان ماگا محافظه‌کاری سنتی را کنار گذاشته و به دنبال براندازی نهادهای سنتی‌اند. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق آمریکا، نماد این تغییر است؛ او حزب جمهوری‌خواه را نه به‌عنوان یک محافظه‌کار معمولی، بلکه به‌عنوان صدای خشم و سرخوردگی آمریکایی‌هایی که احساس خیانت از سوی نخبگان سیاسی دارند، رهبری کرد. گرچه سیاست‌های ترامپ خصوصاً در زمینه تجارت، کنترل مرزها و سیاست خارجی غیرمداخله‌جویانه، نسبتاً ثابت مانده، اما هدف اصلی او برهم زدن نهادهایی است که در برابر شعار «اول آمریکا» ایستاده‌اند.

شاکلهٔ روانی ترامپ نقش زیادی در سبک رهبری‌اش دارد. او به شدت تشنهٔ وفاداری و تأیید است و محیطی ایجاد کرده که چاپلوسی در آن تشویق می‌شود و مخالفت به سرعت تنبیه می‌گردد. این سبک رفتاری تنها در روابط شخصی محدود نمانده و به ساختار دولت نیز سرایت کرده است. دشمنی او با «دولت پنهان» و وسواسش به وفاداری، منجر به اخراج گستردهٔ کارمندان فدرال شده تا کسانی را که او مخالفان خود می‌داند ریشه‌کن کند.

از طرفی میل ترامپ به انزواطلبی در سیاست بین‌الملل مشهود است. او سازمان ملل، ناتو و دیگر سازمان‌های چندجانبه را با دیدهٔ تردید می‌نگرد و آن‌ها را مانعی برای حاکمیت و اقدام یک‌جانبهٔ آمریکا می‌داند. برخلاف محافظه‌کاران سنتی که این اتحادها را به‌عنوان ابزار حفظ ثبات جهانی می‌دیدند، ترامپ این‌ها را تعهداتی غیرضروری می‌داند که منابع آمریکا را هدر می‌دهند. هدف او کاهش چشمگیر مشارکت آمریکا یا وادار کردن دیگر کشورها به پرداخت سهم خود، دیدگاهی‌ست که سیاست خارجی حزب جمهوری‌خواه را به اولویت‌دادن به سودِ اقتصادی بیش از ارزش‌های مشترک یا مسئولیت جهانی معطوف کرده است.

اما این نوع محافظه‌کاریِ ماگا خطراتی هم به همراه دارد. تمایل ترامپ به همکاری با ملی‌گرایان افراطی و رهبران خودکامه‌ای چون ویکتور اوربان مجارستان، ولادیمیر پوتین روسیه، بنیامین نتانیاهو اسرائیل و نارندرا مودی هند، خطر گرایش او به تاکتیک‌های غیرلیبرال و حتی اقتدارگرا را نشان می‌دهد. او عناصر راست افراطی را در حزب تقویت کرده و ایدئولوژی‌های خطرناکی را که تفرقه‌های نژادی و قومی را ترویج می‌کنند، عادی‌سازی کرده است. سخنان تحریک‌آمیزش درباره مهاجرت، نژاد و هویت ملی، گروه‌های افراطی را جری‌تر کرده و تهدیدی برای انسجام اجتماعی و افزایش خشونت شده است. ترامپ در تلاش برای «بازسازی» آمریکا، اصول اخلاقی محافظه‌کاری را نادیده گرفته و جنبشی ساخته که بر پایهٔ نارضایتی، انتقام و پوپولیسمِ تفرقه‌انگیز شکل گرفته است.

دموکرات‌ها به‌عنوان محافظه‌کاران، و جمهوری‌خواهان به‌عنوان رادیکال‌ها

در چرخشی مضحک، حزب دموکرات به نیروی محافظه‌کار واقعی در سیاست آمریکا تبدیل شده است؛ حزبی که به حفظ نهادهای تثبیت‌شده، هنجارها و اتحادهای جهانی چسبیده است. اگرچه دموکرات‌ها مدافع عدالت اجتماعی هستند، اما در عمل نگهبانان دولتی مقرراتی و شبکهٔ نظامیِ جهانی‌اند که در برابر اصلاحات اساسی مقاومت می‌کند. آن‌ها نقش محافظه‌کار کلاسیک را ایفا می‌کنند که وضعیت موجود را حفظ کرده و اطمینان می‌دهند ساختارهای نهادی دیرینه تداوم یابد.

در مقابل، جمهوری‌خواهانِ ماگا ریشه‌های محافظه‌کاری خود را رها کرده‌اند و به دنبال رادیکال‌سازی حکومت آمریکا هستند. در حالی که محافظه‌کاری سنتی، به تغییر تدریجی و احترام به هنجارهای مستقر اهمیت می‌داد، ایدئولوژی ماگا به دنبال براندازی و راهکارهای اقتدارگرا به جای سازش دموکراتیک است. حزب جمهوری‌خواه ترامپ بر «تخلیهٔ مرداب» و تغییر شکل نهادهای آمریکایی به دلخواه خودش تمرکز کرده است؛ رویکردی که بیشتر به پوپولیسمِ اقتدارگرا شبیه است تا محافظه‌کاری بورکین [سنت‌گرا]. استقبال حزب از عناصر غیرلیبرال و چهره‌های اقتدارگرا، نشانه‌ای از جهش نگران‌کننده به سوی افراط‌گرایی است.

بحران راست‌کرداری

انتخابات ۲۰۲۴ بحران راست‌کرداری را در هر دو حزب برجسته کرد. دموکرات‌ها میراث مترقی نیو دیل و جامعهٔ بزرگ (Great Society) را فدای حمایت شرکت‌ها، تثبیت مقررات و حضور نظامی جهانی کردند. آن‌ها طبقهٔ کارگر را کنار گذاشته و به ساختارهای قدرت نخبه‌سالار روی آوردند، طوری که جایی برای اصلاحات واقعی باقی نمانده است. کامالا هریس، وارث سیاسی این میراث، نمادی از یک ماشین سیاسی است که بیشتر به حفظ قدرت خود اهمیت می‌دهد تا پرداختن به چالش‌های اقتصادی و اجتماعی مردم آمریکا.

در سوی دیگر، جمهوری‌خواهان ماگا گرایش رادیکالی را در پیش گرفته‌اند که بافت دموکراسی آمریکایی را تهدید می‌کند. حزب جمهوری‌خواه ترامپ به نیروی شورشی در سیاست آمریکا بدل شده که نهادهایی را که مانع می‌داند فرو می‌پاشد و هنجارهای دموکراتیک را از بین می‌برد. همراهی این حزب با عناصر راست افراطی و بی‌احترامی به محافظه‌کاری سنتی، حزب را به قلمروی خطرناک کشانده و تاکتیک‌های اقتدارگرایانه و گفتمان تفرقه‌انگیز را عادی کرده است.

این تغییرات ساختاریْ جریانی عجیب ایجاد کرده که سبب شده تا هیچ یک از دو حزب به منافع کسانی که خواهان اصلاحات واقعی در نهادهای ناکارآمد هستند و در عین حال خواستار حفظ ثبات دموکراتیک‌اند، خدمت نمی‌کند. دفاع واکنشیِ دموکرات‌ها از همه نهادها حتی نهادهای ناکارآمد، آن‌هایی را که به دنبال تغییرات ضروری‌اند از خود می‌راند. جنبش ماگا نیز با انگیزه‌های ویرانگرش خطر نابودی سپرهای حیاتی دموکراسی به همراه نهادهای بوروکراتیکِ مشکل‌دار را به همراه دارد.

چالش اصلی پیش روی آمریکا یافتن مسیری‌ست که امکان اصلاحات اساسی نهادها را فراهم کند بدون آنکه به هرج و مرج اقتدارگرایانه منجر شود. این امر مستلزم پذیرش هر دو مطالبهٔ مشروع است: ضدنهادی بودن و نیاز واقعی به نهادهای دموکراتیک پایدار. تا وقتی هیچ یک از دو حزب چنین مسیری را ترسیم نکند، سیاست آمریکا همچنان در میانهٔ تصلب نهادی و تخریب نهادی گرفتار خواهد بود.

کتابستان

گلشهر: خاطرات یک آواره

علی احمدی دولت

گلشهر: خاطرات یک زمین‌شناس

علی احمدی دولت

سیب و آسیب جنبش سبز

مهدی جامی

آینه‌خانه هویت ایرانی: رویا و روایت

مهدی جامی

کاکه تیغون در مسیر تاریخ

کاکه تیغون