جنگهای فرهنگی و سیاست هویتزدهٔ امروز، کشمکش دیرینهٔ عدالتجویی را بین طیفهای چپ و راست تشدید کرده است. دن زیمر، مدرس دانشگاه استنفورد، معتقد است که بُعدی تازه به واژگان سیاسی افزوده شده که او آن را گرایش «بالا» در برابر «پایین» مینامد. این چارچوب اساسا دو چشمانداز متضاد از آینده را ترسیم میکند: یکی آیندهای که شتابِ فناورانهٔ هوش مصنوعی را مسیر خلق جهانی نو و بهتر میداند، و دیگری که در پی دستیابی به موازنهٔ زیستمحیطی برای سیارهای مصیبتزده است.
از نگاه زیمر، جناح «بالا» شامل لیبرتارینهای قدیمی سیلیکونولی و متحدانِ مقرراتستیزشان است که میخواهند بیپروا بهسوی آیندهٔ فرانسانگرا (ترنساومانیست) بروند، تا جایی که رویای گستراندن نور دانش به ستارگان را در سر دارند. در سوی دیگر، جناح «پایین» تشکیل شده از بومگرایانِ آخرالزمانی و مقرراتزدهای که خصومتِ غریزی با فناوری دارند، و آن را تلاشی متکبرانه و جایگزینی برای خرد طبیعی و مهار نفس انسان میدانند.
زیمر میگوید دشمن این جناحِ نوخاستهٔ فناوریدوست، بیش از آنکه طیف چپ یا راست سنتی باشد، در واقع طیفِ بومگرایان و آن مقرراتیست که از دههٔ ۱۹۷۰ برای مهار فناوری وضع شده است. این تنش میان فناوریگرایان و بومگرایان، از مرزهای سنتی سیاست فراتر میرود: مثلا جنبش ماگا (MAGA) را به دو جناح «تکنولوژیک» و «سبز» تقسیم میکند، و جناح چپ را نیز به اردوگاه «فناوریگرا» و «بومگرا» تقسیم کرده است. در حالیکه چپ و راستِ سنتیْ بر رفاه انسانی تمرکز دارند، سیاست امروز در دست کسانیست که مدعیاند دارند از خودِ «زندگی» یا «حیات» دفاع میکنند.
شنا در خلاف جریان آنتروپی/آشفتگی
اینجا منظور زیمر از خودِ «حیات»، مجموع همهٔ موجودات زنده است که بهعنوان یک فرایند واحد پنداشته میشود. اما دربارهٔ اینکه خودِ «حیات» چیست، شکاف عمیقی میان اردوگاههای فناوریگرا و بومگرا وجود دارد.
زیمر ریشهٔ مشترک این دیدگاههای متقابل را در ظهور علم سایبرنتیک در دههٔ ۱۹۷۰ میداند؛ دانشی که به ما میگفت همهٔ موجودات زنده «سیستمهای پیچیدهٔ پردازش اطلاعات» هستند.
آنچه ذهن اندیشمندان سایبرنتیک را مشغول کرد این بود که چهطور سامانههای پیچیده میتوانند در جهانی خصمانه بقای خود را حفظ کنند؛ یعنی چگونه میتوانند انرژی لازم برای تداوم پیچیدگی را در برابر هجوم آنتروپی تأمین کنند.
در این بستر بود که ریاضیدان پیشگام، نوربرت وینر، پیشنهاد داد تعریف «حیات» را بسط دهیم تا همهٔ پدیدههایی را دربرگیرد که میتوانند بر خلاف جریان آنتروپیِ فزاینده شنا کنند. او دریافت که هر سامانهای با تنظیم جریان اطلاعات از طریق مدارهای بازگشتی، میتواند از محیط خود بیاموزد و سازگار شود تا بقای خود را حفظ کند، و خود را تکثیر کند و رشد یابد.
این چارچوب، معرفِ همهٔ دستاوردهای شگفتانگیز تمدن انسانی بود که فراتر از ضرورت اولیهٔ بقای صرف رفته است.
در همین دستگاه فکری بود که جیمز لاولاک ایدهٔ زمین بهمثابه نظامی خودسازمانده را مطرح کرد که از حلقههای بازخوردی اطلاعات تشکیل شده، و آن را «گایا» نامید: سامانهای که از رهگذر سازگاری تکاملی، علیرغم همهٔ موانع، توانسته تعادل یک زیستکرهٔ قابل سکونت را حفظ کند.
زیمر بر اساس همین نگاه استدلال میکند که اردوگاهِ تکنولوژیستهای شتابگرا، امروز «حیات» را عمدتا فرایندی اطلاعاتی برای توسعه و بهبود میبیند، در حالیکه طیف مقابل آن را سامانهای پیچیده برای حفظ و موازنه میپندارد. این چشماندازهای متضاد، منشأ دو سیاست رقیباند: یکی با نگاهی رو به بالا به فتوحات کیهانیِ «حیات» مینگرد و دیگری با نگاهی رو به پایین بر درهمتنیدگیهای سیارهٔ «حیات» تمرکز دارد.
زیمر میگوید: این وضعیتْ یک زبان نو و جهت سیاسی تازه میطلبد ــ نه چپ و نه راست ــ بلکه تقابل میان یک «بالا»ی فناورانه و یک «پایینِ» بومگرایانه است.
این شکاف را میتوان همچون تنش بین هوشِ غیرارگانیک یا بیپیکر (مثل هوش مصنوعی)، با هوش زمینی یا مجسّم تعبیر کرد.
زیمر بهدرستی درک کرده که مواضع افراطیِ «بالاگرا» و «پایینگرا» نهتنها ناسازگارند، بلکه ذاتا خصمانهاند. اگر جناحِ بالاگرا درست بگوید که انسان وسیلهای است برای رهایی «حیات» از زنجیرهای بیولوژیک آن، آنگاه تلاش جناح پایینگرا برای مقاومت در برابر سلطهٔ فناوری، «حیات» را بیدلیل محکوم به نابودی در زمین میکند. یک گروه وعده میدهد که همهچیز میتواند بهتر شود، در حالیکه گروه دیگر هشدار میدهد که همهچیز بهراحتی میتواند نابود گردد.
ناحیه تلاقی بالا و پایین
وسوسهٔ بتسازی از تکنولوژی بهمثابه راهحل نهایی ــ کاری که تکنولوژیستهای شتابگرا میکنند ــ شبیه خطای بومگرایانِ رادیکال است که در برابر وعدههای فناوریْ مقاومت میکنند. راه خردمندانه، کنارگذاشتنِ این تقابلِ کاذبِ فناوری و بومگرایی است. باید کوشید توان فناورانهٔ انسانی را با سامانههای طبیعی همسو و درهمآمیخته کرد، نه آنکه علیه آن به کار برد. هوش ماورای انسانیای که از این پیوند برمیخیزد، نوعی خِرد سیارهای خواهد بود.
همین پیوند انسان-فناوری بود که ما را به بحران بیثباتی اقلیم کشاند و همین نیز میتواند برونرفت باشد. محاسبات هوش مصنوعی در مقیاس سیاره که فهم ما از نحوهٔ کارکرد سامانههای زمین را ارتقا میدهد، میتواند انسان را از فعالیتهای مخرب به سمت فعالیتهای ترمیمی، احیاکننده و تثبیتکنندهٔ اقلیم سوق دهد.
در عین حال، آنچه از احتیاط بومگرایان افرطی میتوان یافت، مفهوم یونان باستانی کاتهخون (katechon) است، در مفهوم اولیهٔ یونانی آن بهمعنای «خویشتنداری» یا «بازداشتن». اینجا منظور آن است که آنچه انجام نمیدهیم بهاندازهٔ آنچه انجام میدهیم اهمیت دارد.
این آمیزهٔ هوشمندانه در مجموع نوید آن چیزیست که برخی آن را آنتروپوسنِ خوب میخوانند. که در بیان سایبرنتیک از مفهوم «حیات»، میتوان آن را «هموستاز مثبت» هم نامید.
زیمر هم معتقد است که در نهایتْ مهمترین برآمد این طیف «بالا/پایین» این خواهد بود که دو رویکرد فناورانه و بومگرایانه به خودِ «حیات»، چندان که ما میپنداریم با هم تفاوت نکنند. دو رأسِ افراطیِ این طیفْ آینهٔ همدیگرند چون هر دو مشتاقند که انسان را قربانی اهداف والاتر «حیات» کنند؛ در حالیکه میانهٔ این طیفْ ناحیهٔ همپوشانیِ بزرگتری را خلق میکند: قلمروی نو که در آن پیشرفت فناوریِ اطلاعات، فهم ما از سامانههای پیچیدهٔ سیاره را غنیتر خواهد کرد. در این ناحیهٔ تلاقیِ «بالا» و «پایین» است که سیاستی واقعا پیشرو در خدمت همهٔ جانداران شکل خواهد گرفت.





